عصر کالی

بعد از مرگ کریشنا، عصر کالی یعنی، آخرین و بدترین عصر چهارگانه جهان، آغاز شد. نخستین دوره، یعنی زمان غلبه نیکی که انسان از میوه‌های باغ زمین ثمر می‌خورد و زیست می‌نمود، عصر زرین به شمار می‌رفت. پس از کاهش مداوم نیکی و طول عمر، در طی عصر دوم و سوم، ما خود را در عصر کنونی، یعنی در عصر بیماری، کفر و گناه می‌بینیم. در میان مرتدان عصر کالی، بودایی‌گری، که به توسط هندوان باستان عرضه شده بود، خطر آغازینی به شمار می‌رفت و بعد از مرگ کریشنا، ویشنو به عنوان بودا تجلی یافت. بعدها، در این تجلی، هندوها نظاره‌گر کوششی جهت آشتی با بودایی‌گری شدند، اما در واقع، این پدیده، برای بی‌ارزش ساختن بودایی‌گری نزد هندوها بود. نقل است که ویشنو برای گمراه ساختن و نابودی انجامین دیوان آمده است، زیرا دیوان تصمیم داشتند که در دین رسمی هندویی حضور داشته باشند. دیوان جذب آیین بودایی شدند، اما بوداییان به صورت پراکنده در میان میراها در زمین باقی می‌مانند و تا پایان عصر کالی، به ازدیاد خود ادامه می‌دهند.

کالی

در آن لحظه، زمین با آتش و سیل ویران می‌گردد و از میان آب‌های کیهانی، در عصر زرین و نوین، دوباره آفریده می‌شوند. در پی این نو شدن، دوره‌های نیستی، به تدریج صورت می‌پذیرند و تا پایان جهان ادامه می‌یابند. برای نمادینه ساختن نابودی عصر اهریمنی کالی، ویشنو در تجسم پایانی خود به شکل کالکی نمودار می‌شود و به هیأت جنگجویی سوار بر اسب سفید، پادشاهان بربر را از سرزمین هند می‌راند و سایر انسان‌های خوب را نجات می‌بخشد و از این انسان‌ها، نسل‌های عصر زرین پسین، نشأت می‌گیرند. تجسم ویشنو به صورت کالکی، پژواکی از عصر باستان است. آفریده‌ای که تخمه انسان‌های خوب را سیل کیهانی نجات بخشید و به شکل ماهی تجلی یافت، همان صورتی که بعدها کالکی در آن با نقشمایه اسب نمودار می‌شود (که معمولاً در تجلی ده‌گانه کهن ویشنو وجود ندارد) و گاه، به صورت خود اسب سفید و نه سوارکاری بر اسب سفید مشخص می‌گردد. گاهی تأثیر مسیحیت بر اسطوره کالکی نمودار می‌گردد، ولی تأثیر آن بر تجلی کریشنا،‌ فاقد اعتبار است.

کالکی

ویشنو همچینن در تجلی جانورسان خود، به صورت مار و پرنده که مَرْکَب او را تشکیل می‌دهند، ظاهر می‌شود. همه خدایان هندویی دارای مَرْکَبی هستند: ایندرا، سوار بر فیل سفید ابرهاست؛ خورشید اسب نر قهوه‌ای رنگی دارد؛ آگنی بر بز قربانی و برهما برغاز وحشی سوارند. این حیوانات نه فقط وسیله جابه‌جایی خدایان، بلکه وجود آنان، در هر کجا که باشند، نمادی از آن خدا به‌شمارند. اما دو گردونه ویشنو، دو نماد مقدس و متضادند که هر دو، با جهان الوهیت و جاودانگی در ارتباطند. پرنده گارودا که وی را در سراسر آسمان حمل می‌کند، از تبار پرنده آتش هندو ـ اروپایی است که اکسیر جاودانگی را از بهشت می‌آورد و نمادی از خورشید و روح فناناپذیر و الوهیت و نشانی از بیضه زرین است که همه گیتی از آن رشد و نما یافت. اما ویشنو همچنین در ارتباط نزدیک با مار بی‌کرانگی یعنی آنانتا است که وی به هنگام پگاه، میان پایان هر عصر کالی و آغاز عصر زرین بعدی، بر آن، می‌آرامد. با آن که مار و پرنده در فرهنگ عامیانه هندی با یکدیگر در تضاداند، ولی نمادی از الوهیت و تولد مجدد به شمار می‌روند (زیرا مار پوست می‌اندازد و از نو متولد می‌شود) و این، به مفهوم راز ابدیت است. ویشنو با قرار گرفتن در میان ین دو جانور الهی، حوزه قدرت خود را نشان می‌دهد.

منبع:ریچارد کاوندیش،اسطوره شناسی:دایرهالمعارف مصوّر اساطیر و ادیان مشهور جهان، ترجمهی رقیّه بهزادی، تهران،نشر علم،چاپ اوّل،۱۳۸۷،ص۵۴

You might also like
2 Comments
  1. زینب says

    زیبا نوشتی.به نظر من تنها به یک منبع اکتفا نکن از منا بع مختلف استفاده کن.در کل مطالبی که مینویسی در حکم سپاس است.

Leave A Reply

Your email address will not be published.