سیگورد واژدها

بنابرگفته اسنوری، کشاورزی به نام هرایدمار سه پسر داشت: فافنیر، رگین و اوتر. اوتر، به توسط لوکی به قتل رسید و پدرش برای غرامت مرگ فرزند، پافشاری نمود. لوکی، در خانه یک کوتوله، مقدار زیادی طلا یافت. این طلاها به پدر سوگوار داده شد، اما لوکی یادآور شد که این گنج، صاحب خود را نابود می‌سازد. این پیشگویی، به زودی صورت پذیرفت زیرا، هرایدمار، به خاطر طلاها به توسط دو پسر دیگرش، به قتل رسید. سپس فافنیر برادرش را گریزاند و خود را به اژدهایی تبدیل کرد که از طلاها محافظت می‌نمود. رگین، آهنگری پیشه ساخت و قهرمان جوان یعنی سیگورد را به فرزندی پذیرفت. برای وی شمشیر گرام را ساخت که آن قدر تیز بود که می‌توانست گلوله پشمی را که بر روی آب رود روان بود، به دو نیم کند. رگین پسر خود، سیگورد را فرستاد تا فافنیر را به قتل برساند. وی خود را در گودالی کنار مسیری که فافنیر از آن برای آوردن آب عبور می‌کرد، پنهان نمود. هنگامی که اژدها برای خوردن آب بدان‌جا آمد، سیگورد وی را کشت. یک قطره از خون اژدها بر زبان سیگورد چکید و بلافاصله او توانست زبان پرندگان را دریابد. وی از دو پرنده جنگی که با یکدیگر گفتگو می‌کردند شنید که نقشه‌ای برای رگین و کشتن او و تصاحب طلاها، در کار است. با اطلاع از این نقشه، وی رگین را کشت و صاحب طلاها شد.

افسانه سیگورد، یا این بخش از افسانه‌ دارای تشابهات بسیاری با سایر افسانه‌های هند و اروپایی است. با آن که این افسانه کاملاً حالت اسطوره‌ای ندارد، ولی تأکیدی مجدّانه، بر وجود طلای بسیار دارد، که پیروان فروید از آن، به عنوان عنصر پیچیده در اویدیپوس یاد می‌کنند، که کشته شدن پدر به دست پسران طماع و حسود صورت می‌گیرد. در غیر این‌ صورت، شمای آن، مرز میان جهان انسان‌ها و جهان گسترده نیروهای اسرارآمیز است.

ریچارد کاوندیش،اسطوره شناسی:دایره‌المعارف مصوّر اساطیر و ادیان مشهور جهان، ترجمه‌ی رقیّه بهزادی، تهران،نشر علم،چاپ اوّل،۱۳۸۷

You might also like

Leave A Reply

Your email address will not be published.