اندیمیون

من این داستان را شاعر قرن سوم پیش از میلاد به نام تئوکریتوس گرفته ام.او این داستان را واقعا به شیوه و سبک یونانیان و بسیار ساده و دور اندیشانه نوشته است.

این جوان که شهرتی بسزا یافته است تاریخی مختصر دارد.شماری از شاعران می گویند که وی شهریار و شماری دیگر گویند که یک شکارچی بوده است ولی بسیاری دیگر گفته اند که چوپان بوده است.امّا همه یکدل و یک زبان بر این عقیده اند که او خیلی زیباروی بود و همین سرنوشت بی همتایش را رقم زد.

وقتی اندیمیون چوپان

از گله اش پایداری می کرد

ماه که سِلِنه نام داشت

او را دید عاشق وی شد و او را خواست

و از آسمان به زمین آمد

بر جنگلی در سرزمین لاتموس

او را بوسید و در کنارش نشست

و او(اندیمیون)چه خجسته بخت بود.

و از آن روز به بعد می خوابد

آرام و بی سروصدا

اندیمیون چوپان

اندیمویون از آن پس هیچگاه بیدار نشد که نور نقره ای ماه را که بر او خم شده بود را ببیند.در تمامی داستانهایی که درباره اش گفته و نوشته اند برای ابد خوابیده است جاودانه و فناپذیر ولی در عین حال از هوش عاری.او با آن زیبایی شگفت انگیزش بر دامنه کوهی آرمیده است ،بی حرکت،و کاملاً تنها و دور افتاده گویی مرده است،امّا گرم و زنده استو هرشب ماه به دیدنش می آید و او را غرق در بوسه می کند.گویند که ماه او را به این خواب سحرآمیز فرو کرده است.ماه لالایی کنان او را در خوب فرو برد تا بدین وسیله هرگاه که اراده کند بتواند به دیدنش بیاید و نزد او بنشیند و او را نوازش بدهد.البته این را نیز گفته اند که ماه با این عشق مفرط به کوهی از اندوه و رنج دچار شده است و همچنین به آه کشیدنهای فراوان.

در بعضی داستانها اندیمیون را نوه زئوس خوانده اند و در بعضی دیگر پسر خود زئوس.

You might also like
1 Comment
  1. meysam says

    dastan khobi bod ama kheyli tozihatesh kame yani ziyad hayajani nist vali dar kol dastet dard nakone khob bod

Leave A Reply

Your email address will not be published.