لطفاً قبل از مطالعه مطلب حتماً بخوانید: درباره “بررسی نظام فکری و اخلاق جمعی ملل در اسطوره ها”
چکیده
هنگام مطالعهی سرگذشت ملّتها و تمدّن های مختلف در زمانهای دور ، این سؤالات در اذهان کنجکاو پدیدار میشود: که چرا در جهان دو نوع فلسفه ،یعنی فلسفهی شرق و فلسفهی غرب، به وجود آمدهاست. چرا از دید مردم بعضی ملّتها صلح طلباند و برخی دیگر عاشق جنگ و خونریزی. نیزهزاران پرسش دیگر از این قبیل که بیتردید پاسخ آنها را باید در اعماق شخصیت مردمان همان سرزمینها و طرز فکری که از درون اذهان آنها سرچشمه گرفته است، جستجو کرد.
هدف ما از این بررسیها، مقایسهی عوامل ایجاد تفاوت در اندیشه و رفتار ملّتها، براساس اسطورهها میباشد. اساطیر چنان ریشه در عمیق ترین لایه های وجود اقوام دارند که شاید نتوان به سادگی به این لایهها دست پیدا کرد؛ امّا از طریق تحلیل و بررسی اسطورهها میتوان به صورت رمزگشایی شدهی آنها دست پیدا کرد. بدین طریق میتوان حوادث تاریخی و فرهنگی اقوام را بهتر توجیه کرد. تاریخ به ما می گوید که عاقبت بعضی از اعمال و رفتارهای مردم و حکومتها چه شده است؛امّا ما با این کار خواهیم دانست که عاقبت باورهای مختلف چه شده و چه خواهد شد و شاید در این هزارتوی تاریک دنیا بتوانیم با نگاهی درست و بر پایهی عقل با اعتقادات و ادیان و مذاهب ملل مختلف،که به هزاران نوع می رسد، روبرو شویم . برای مثال دیگر تعجّب نمی کنیم که چرا بعضی از غربیان به ماتریالیسم ،اومانیسم و…گرایش دارند.زیرا این واژه ها تنها تعبیری مدرن از عقایدی چندین هزار ساله است که در روح این ملّتها وجود دارد و در هر دورهی تاریخی به حالتی خود را نمایان می سازد.
پیشگفتار
در دنیایی زندگی میکنیم که مرز بین ملّتها و کشورها برداشته شده است. فرقی نمیکند که کجا باشیم؛در عرض یک روز میتوانیم به دورترین نقاط دنیا سفر کنیم و در کمتر از یک دقیقه میتوانیم با مردمان آنجا گرم صحبت شویم. فرقی نمیکند متفکّرین کشور ما چگونه فکر میکنند؛به راحتی میتوانیم با گمنامترین طرز فکرها در سراسر کرهی خاکی آشنا شویم و از آنها پیروی کنیم. کتابها ، مقالات و اینترنت میتوانند بیشتر نیاز ما را به دانستن ارضا کنند.
امّا لازم است برای مدّتی از این دنیای کوچکِ پیچیده بیرون بیاییم و ببینیم که آیا اجداد ما هم مثل ما زندگی میکردند؟بی تردید پاسخ منفی است . اجازه بدهید با هم سفری به هزاران سال پیش داشته باشیم. در آن زمان اصولاً یک مقاله هم وجود نداشت چه رسد به کتاب ، کتابخانه و یا اینترنت. تعداد افرادی که چیزی بیشتر از طرز تهیّهی غذا ، کشاورزی و دامداری میدانستند، به عدد انگشتان دست هم نمیرسید. پیامبران الهی هم بودند امّا مگر در آن برهوت فکری ، ذهن چند نفر پذیرای تعالیم آسمانی میشد؟ انسان بود و دنیایی ساخته شده از علامت سؤال. امّا دریغ از یک پاسخ؛ ولی انسان تشنهی پاسخ بود. پس مجبور بود خود پاسخ خود را بدهد . او دقیقاً همان اعتقادی را داشت که خودش ساخته بود و از اعماق وجودش سرچشمه گرفته بود. امّا مگر ممکن است هزاران اعتقاد در یک شهر یا کشور زندگی کنند؟ بنابراین عقیدهای فراگیر پدیدار میشود که “یونگ”(روانشناس معروف) آن را “ناخودآگاه جمعی” خواند. (ک. ک. روتون، اسطوره، ص۴۴)این باور، مخصوص آن ملّت و زاییدهی نوع تفکّر اوست. در یک زمان چندین نوع نظام فکری در جهان زندگی میکرد که هر یک مخصوص یک ملّت بود. این باورها چندین هزار سال زندگی کرده و چند میلیون نفر آن را ساخته بودند و هر یک دارای ویژگیهای منحصر به فرد بود. اگر همهی ملّتها مثل هم فکر میکردند که دیگر فلسفهی غرب و شرق معنایی نداشت . قوم تاتار در کنار اندیشهی صلح طلبانه بعضی ملّتها، جمهوری دموکراتیک روم در کنار فرمانروایی مطلق فراعنه و شهربانوان ایرانی در کنار زنان منزوی و برده سان مغرب زمین به وجود نمی آمد. این حاصل همان سالهایی است که قالب فکری ملّتها تبدیل به اعتقادات آنها ، و اعتقادات آنها تبدیل به اعمال و رفتار آنها میشد. و مسئول آن نه یک نفر، بلکه تک تک افراد یک ملّت هستند. ماهیت و جوهرهی هر ملّت که همان نظام فکری و اخلاق جمعی آنهاست خود را در این مجموعه اعتقادات و رفتارها نمایان میسازد.
هدف از این پژوهش شناخت و مقایسهی این ماهیت و اخلاق کلّی است که چه در گذشته و چه در عصر حاضر بر آنها حاکم بودهاست.
قبل از اینکه بیان کنیم چه رابطه ای بین ماهیت ملّت ها و اساطیر آنها برقرار است، لازم است با معنای “اسطوره” آشنا شویم . برای اسطوره معانی متعدّدی ارائه کرده اند که هر یک به جنبهای خاص از آن توجّه بیشتری دارد. طبق نظریات جدید، اسطوره اصولاً قابل تعریف نیست . (ریچارد کاوندیش، اسطوره شناسی:دایرهالمعارف مصوّر اساطیر و ادیان مشهور جهان، ص۱۴)ولی اگر ناچار به ارائهی تعریفی از اسطوره باشیم میتوان گفت که: اساطیر مجموعهی اعتقادات یک ملّت دربارهی :زندگی، مرگ و دنیای پس از آن، خدایان ، نیروهای اهریمنی، قهرمانان و پهلوانان و جهان بینی یک ملّت است که ارتباطی تنگاتنگ و علّت و معلولی با آیینهای باستانی دارد. تفاوت اسطوره با افسانه در این است که اسطوره همراه با نوعی تقدّس و احترام دینی است امّا افسانه فاقد این ویژگی است. دربارهی خاستگاه اساطیر نظریات مختلفی وجود دارد که میتوان گفت خاستگاه اساطیر آمیزهای از همهی آنهاست. به طور خلاصه به چند نمونه از این نظریات اشاره میکنیم:
۱-اسطوره تاریخ گمشدهی یک ملّت است که به اقتضای نقل شفاهی مبالغه آمیز شده است
۲-حقایق و قوانین جهان طبیعت و توجیهاتی برای آنها است که به صورت نمادین درآمده است
۳-همان آیین پیامبران الهی است که به دلیل ذات اسطوره ساز انسانها به شدّت تغییر یافته است
۴-توجیهاتی برای آیینهای باستانی است(ک. ک. روتون، اسطوره، صص۸-۵۳)
۵-« درپی اشتباه در تعبیر ، تغییر معنای لغات و جملات کنایی بدوی در سیر تحوّل زبان، اسطوره پدید می آید(کتایون مزدا پور، داغ گل سرخ، ص۷۱)
۶-نظریهی ششم که مبنای این پژوهش قرار گرفته است، در اوایل قرن بیستم توسّط روانشناسان بزرگ، یعنی فروید و یونگ ارائه شد و روحی تازه به علم اسطورهشناسی دمید. آنها معتقد بودند که اسطوره ساختهی ذهن ناآگاه، تاریک و آغازین بشر، و نتیجهی آرزوهای سرکوب شدهی اویند. «فروید معتقد بود که اسطورهها و رؤیاها ، نمایشی از امیال ممانعت شدهای اند که ذهن آگاه آنها را سرکوب می کند؛لذا آنها به صورت صور تحریف شده ، ظاهر می شوند» (ریچارد کاوندیش، اسطوره شناسی:دایرهالمعارف مصوّر اساطیر و ادیان مشهور جهان، ص۲۳) «یونگ نخست در سال۱۹۱۹ درونههای ناخود آگاه جمعی را “کهن نمونه” خواند و [معتقد بود]همین کهن نمونهها هستند که تصاویر کهن نمونهای را میسازند که از طریق اساطیر، رؤیا ، هنر و ادبیات با آنها آشناییم» (ک. ک روتوِن، اسطوره، ص۴۴)بر همین اساس است که می گوییم:اساطیر، ماهیت نظام فکری ملّتها را صادقانه و بی ریا امّا به صورت نمادین، در اختیار ما می گذارند. پس بهترین راه برای شناخت این ماهیت، که پدید آورندهی تفاوت های ملّت ها و اقوام است، بررسی اساطیر آنهاست.
هر یک از این نظریات را هم که در نظر بگیریم، نمیتوان منکر تأثیرات روح ماهیت و ناخودآگاه جمعی ملّتها، بر اسطوره شد. زیرا تعالیم پیامبران در همه جا یکسان بوده است. تفاوتهای تاریخ ، آبوهوا و آیینها در میان ملّتها نمیتواند توجیهی برای تفاوتهای بزرگ اسطورههای آنان-که در قسمتهای بعدی با آن آشنا میشویم- باشد. مثلاً در مورد خدایان ، این تفاوت فقط در افسانههای آنها نیست بلکه در ماهیت خدایان و جنس اتّفاقات آن افسانههاست. اگر تاریخ مشابهی را برای دو ملّت، در نظر بگیریم؛ به علّت تفاوتهای دو ملّت ، جنس اساطیر پدید آمده از آن تاریخ و شخصیتها نیز متفاوت خواهد بود.
این خدایان، اساطیر و عقاید به خوبی بیانگر ویژگیهای پنهان و پیدای هر ملّت است. ملّتهایی که باهوشتر و دارای ادراکی عمیقتر هستند ، خدایانی قدرتمندتر و مقتدرتر دارند و به آفرینش ، مرگ و رستاخیزی باهدفتر و پرمعناتر معتقدند. اقوامیکه خود و فطرت خود را بهتر شناختهاند ، گرایش بیشتری به توحید دارند. ارزش انسان را نسبت به سایر موجودات درک کردهاند؛ امّا خدایان را وجودهایی مافوق کمبودها و نیازهای بشری میدانند. اقوامیکه سجایای اخلاقی و جوانمردی حتّی با گوشت و پوستشان آمیخته شده است، قهرمانانی دارند که این خصوصیات را به حدّ کمال رساندهاند. برای خدایان و قهرمانانشان ارزش قایلاند و آنها را از دروغگویی، دزدی ، شهوت پرستی و هر نوع گناهی مبرّا میدانند . همین طور در مورد اقوامیکه زبونی آنها در اساطیرشان متجلّی است…. و ما بر پایهی همین قواعد، در فصل اوّل به بررسی اساطیر و افسانههای ملل می پردازیم. در صورت نگاه درست به اساطیر میتوان دقیقاً به هدف اوّل تحقیق که همان بررسی ماهیت ملّتهاست، دست پیدا کرد. بررسی تاریخ و پیشرفت علمیو هنری ملّتها از آنجا که تنها موجب مقایسهی حاکمان، دانشمندان ، هنرمندان و در یک کلمه خاصّان آن ملّتها میشود، برای رسیدن به این هدف مناسب نیست. البته هر جا که احساس کنیم این مشکل وجود ندارد به طورگذرا از آنها نیز استفاده خواهیم کرد. پس ما بررسی خود را بر پایهی اساطیر ملّتها انجام میدهیم. البته بررسی اساطیر و اعتقادات یک ملّت را تا جایی ادامه خواهیم داد که دقیقاً دستاورد همان ملّت باشد. باورها و ادیانی را که از سایر ملّتها گرفته شده و تأثیری بنیادین بر اساطیر یک ملّت گذاشته اند ، تا حدّ امکان حذف کردیم. مانند آیین بودا در چین و ژاپن، و آیین مانی در ایران. البته در بعضی موارد ملّتها این اعتقادات و اساطیر را تا حدّی تغییر دادهاند که دیگر نمیتوان آن را متعلّق به کشوری بیگانه دانست. همچنین اساطیری را که ساختهی عدّهای معدود مانند پادشاهان و کاهنان است در نظر نگرفتیم. البته تفکیک اساطیر تا این حد پس از هزاران سال محال است. امّا این کار را در حدّ توان انجام دادهایم تا کمتر به نتیجهگیری ما لطمه بزند.
افسانهها و قصّههای محلّی راکه ویژگیهای اساطیر و افسانهها را ندارند و تنها داستانهایی برای سرگرمیعوام به خصوص روستاییان بودهاند، کنار گذاشتیم. در این بررسی به طور مستقیم به کتابهایی که حکم مراجع اصلی و باستانی را دارند مانند: “شاهنامه”، “ایلیاد” و “اودیسه” و … مراجعه نکردیم زیرا حجم بالای کار، اختلافات بین منابع مختلف اساطیر یک ملّت و طول و تفصیل خاص این کتابها ما را از اهدافمان دور میکرد و در واقع این پژوهش تبدیل به مقایسهی این کتابها، با یکدیگر میشد. به دلیل این که این پژوهش یک نوع مقایسه و قضاوت بین اساطیر ملّتهاست، سعی کردیم مطالب را بیشتر از کتابهای معتبر، به طور کامل و باجملهبندی خاص همان کتابها نقل کنیم تا عقاید پیشین و مبالغه در قضاوتها و نقل مطالب، باعث سستی کار نشود.
پیشینهی تحقیق
تا کنون در زمینهی اساطیر ملل کتابها و پژوهش های ارزندهای نگارش شده است. بزرگانی چون “میرچا الیاده”، “رکس وارنر” و “ریچارد کاوندیش” و برخی اساتید ایرانی همچون دکتر”مهرداد بهار” در این زمینه پیشتاز بودهاند و اساطیر ملل را از دیدگاههای مختلف مانند:روانشناسی، ادبی، مردم شناسی و… مورد بررسی قرار داده اند. مقایسهی اساطیر ملل نیز بیشتر از دیدگاه ادبی صورت گرفته است، مانند: کتاب “مازهای راز” اثر “میرجلالالدّین کزّازی”.
بسیاری از علاقمندان به شناخت مردمان جهان، آداب و رسوم، فرهنگ و تاریخ ملل مختلف را بررسی کرده و در موارد معدودی نیز به مقایسهی آنها پرداختهاند. البته همین مقایسه ها نیز صرفاً “در کنار هم قرار دادن” و بیان اختلافهای آنهاست و تحلیل و تفسیر اساطیر ، با توجّه به ماهیت آنها ، در این قیاسها جایی ندارد.
پیوند این دو مقوله، یعنی “شناخت و مقایسهی مردمان” و “اساطیر ملل”، به همراه دیدی روانشناسانه و عدم محدودیت به دورهای خاص از تاریخ، بیتردید از ویژگیها و نوآوری های این طرح است. نگاهی نو به اساطیر، استفاده از اساطیر برای تفسیر موضوعات روز و بررسی جایگاه ایرانیان در میان ملل ، از دیگر ویژگیهای نوآورانهی این پژوهش است. توجّهی که در این پژوهش به رنگ و جنس اساطیر شدهاست تا کنون در هیچ کتاب یا مقالهای به نظر نگارنده نرسیدهاست و شاید مهمترین نوآوری این پژوهش باشد.
پیوند این موضوعات ، به این گستردگی بسیار نادر و تقریباً نایاب است و بعضی آثار موجود نیز تنها برخی از جنبههای مورد نظر این پژوهش را بررسی کردهاند و غالباً محدود به دو ملّت ایران و یونان هستند. به همین علّت می توان گفت که این پژوهش در گذشته مشابهی نداشته و جای خالی آن به خوبی حس می شد.
خدا ما فوق کمبودها باید اثبات شود فویر باخ می گوید خدا ارزوهای دست نیافته انسان است ما نیاز به اثبات معرفتی خدا داریم
با درود فراوان
بنظر من خدا نیاز به اثبات ندارد
و ب راحتی قابل اثبات هم نیست
خدا را باید با تمام وجود و تار و پود لمس کرد
و هرکس خود قادر ب درک خداست