مطابقت نمرود با حمورابی و نمرو (مردوک)
منظور از نمرود (نمرو-اده، دارای عهد و پیمانهای درخشان) و صاحب برج بابل از سویی حمورابی (خدای من داغ و درخشان است) قانونگذار (امرافل تورات، معاصر و سوزانندۀ ابراهیم) است که او قوانین خود را منتسب به خدای خورشید (شمس) نموده که این خود از سوی دیگر مطابق نمرو (درخشان، مردوک) خورشید خدای شهر بابل است که زیگورات معروف به برج بابل به نام وی بنا شده بود. در آغاز باب چهاردهم سفر پیدایش تورات در عهد منسوب به ابراهیم می خوانیم: “و واقع شد در ایام امرافل، مَلِک شنعار [سومر] (حمورابی پادشاه آموری بین النهرین ۱۷۵۰- ۱۷۹۲ پیش ازمیلاد)، و اریوک، مَلِکاَلاّسار (اریک دین ایلی پادشاه آشور در حدود سالهای ۱۲۹۸-۱۳۰۹)، و کَدُرلاعُمر، مَلِک عیلام (کودورکوکومل حدود سال – ۱۱۶۰- پیش از میلاد) و تدعال، ملک امّتها (تودهالیاس پادشاه هیتی سالهای ۱۳۴۲ – ۱۳۸۲ قبل از میلاد.” پیداست که از این میان تنها امرافل (حمورابی) با ابراهیم تاریخی یعنی ایبال پی ال دوم پادشاه اشنونه (۱۷۶۱- ۱۷۹۰) در سمت اور معاصر بوده است.
نام نهم از نامهای پنجاه گانه مردوک، نمرو به معنی درخشان (صفت خورشید و آتش) است همان نمرو که در تورات به صورت نمرود بانی و صاحب برج بابل و پرستنده عنصر درخشان آتش به شمار رفته است:
Namru: nawru [ZALAG2 : ] (adj.)
۱) celestial body, divine epithet : bright , shining , radiant / “sunny” ;
Variants : namiru, namru
adû (pl. adû, adê)
۱) a treaty ; adê šakānu to establish a treaty ; adê tamû to swear a treaty ; adê naṣāru to keep a treaty ; bēl adê vassal ; 2) NB : now ;
Cf. adê
اِتِمِنانکی، معبد بزرگ مردوک (برج بابل تورات)
اتمنانکی (Etemenanki) یا برج زیگورات، پلی ارتباطی میان جهان خدایان و جهان انسان ها در بابل باستان بود.
(سمیه رمضان ماهی)
زیگورات یا معبد پلانی اتمنانکی یکی از بناهای مقدس و مهم در تمدن بین النهرین بوده است. این معبد یا برج عظیم در پائین کاخ نبوکد نصر بنا شده بود و هفت طبقه و بیش از ۶٠ متر ارتفاع داشت.
ایده و دستور ساخت این برج را به نبوکد نصر نسبت می دهند؛ معبدی که بعدها به برج بابل شهرت یافت. این برج زیگورات، معبد مردوک (بزرگ ترین خدای بابلی) بود و از آنجا که مانند کوهی، آسمان و زمین را به هم پیوند می داد، تمنانکی ، یعنی “مکان پیوند آسمان و زمین و یا بهشت” خوانده می شد. برخی از محققین نیز آن را به معنی “خانه زمین و آسمان” دانسته اند.
این پرستشگاه ، پلکانی بسیار طولانی و بی شمار داشت که گرداگرد آن پرستشگاه آسمان خراش می گشت و به اوج آن می رسید. از هر نقطه شهر یا دشت های اطراف آن، این برج دیده می شد.
اتمنانکی در روزهای عادی، شاید همان پایه آسمان و زمین بود، ولی در مهم ترین روز دوازده ماه سال، روزهای ماه نیسان که آکیتو (Akitu) -جشن نوروز- برپا می گردید، چیزی نبود جز “کوه جهان زیرین” و دروازه آن هم “دروازه مرگ” محسوب می شد.
بر طبق اساطیر بین النهرینی، در یک اتاق آجری در این پرستشگاه، هر سال “تیامات” (Tiamat) هول انگیز، مردوک (ماروت) را برای مدتی در زیر زمین بابل زندانی می کرد، در حالی که روزهای جشن در بیت آکیتو سپری می شد و خدایان شادکام به سور و سرور می پرداختند و سرنوشت سالِ آینده همه جانداران را طرح ریزی می کردند، اتمنانکی مجددا، وضع خود را تغییر می داد؛ هم مظهر امید بود و هم نماد بیم.
از بالای دروازه رعب آوری که در پای این برج کوه پیکر قرار داشت، پلکانی بلند و مارپیچ پیرامون آن از یک طبقه دیگر می پیچید و هر چه بالاتر می رفت، کوچک تر می شد تا به بلندترین نقطه آن می رسید. منظره عمومی آن به شکل منشورهای چهارگوش مستقیم بود که طبقه به طبقه روی هم قرار داشت و به هر اندازه که به طبقه هفتم نزدیک تر می شد، کوچک تر می گردید.
کسی که به طبقه هفتم صعود می کرد، منظره فراموش نشدنی شهر عظیم بابل را به خوبی تماشا می کرد. در طبقه هفتم برج، جایگاه مقدسی به نام “سهورو” (Sahiru) برای خدای مردوک درست کرده بودند. هرودوت می گوید:
“درون آن یک کرسی بزرگ باشکوه و میزی زرین نهاده بودند و هیچ کس نمی توانست بدان جا رود. لیکن هر شب کاهنان مردوک، دختر زیبایی (زُهره ای) را از میان شهریان برمی گزیدند و بدان جا می بردند و می گفتند که بت بزرگ با وی درمی آمیزد.”
این برج عظیم را چنان که گویند “نبوپولاسر” (Nabopolassar) از نو ساخته است. زیرا در یکی از الواح نبوپولاسر چنین آمده است:
” در آن زمان که برج بابل متزلزل و ویران گردیده بود، مردوک به من امر داد پایه های مستحکم آن را در اعماق جهان قرار دهم تا قله آن به آسمان ها صعود کند.”
در کتیبه ای هم که از بخت النصر برجای مانده، در این باره آمده است:
“… من تمنانکی برج بابل را از نو بنا نهادم . در “بورسپا” (Borsippa) معبد “شهر” و معبد” نبو” را بنا کردم و آنها را با طلا و سنگ های قدیمی مانند روز روشن ساختم .”
این برج یکی از بناهای مذهبی عهد باستان و شاید قدیمی ترین بناها باشد که برجای مانده است. اسکندر مقدونی هنگام حمله به بابل تصمیم گرفت که آن را تعمیر کند، ولی به قول استرابون (Strabo) از این تصمیم منصرف شد:
“زیرا این کار، کار بزرگی بود که مدت زیادی وقت لازم داشت و تنها برای ساختن سطحی که برای خالی کردن خاک ویرانه اش لازم بود،برای یک روز کار ششصد هزار کارگر می باید کار می کردند.”
ار نکات جالب توجه دیگر پیرامون این برج، رنگ آمیزی آن بوده است. بروسوس (Berosus) می نویسد که “هفت طبقه برج به هفت رنگ کواکب ، که مظهر رنگهای هفت گانه آسمان به شمار می رفت، ساخته شده بود: از پائین به ترتیب طبقه اول رنگ سیاه (زحل)، طبقه دوم رنگ سفید (ونوس)، طبقه سوم رنگ ازغوانی (ژوپیتر)، طبقه چهارم رنگ آبی (مرکوری)، طبقه پنجم رنگ شنگرفی (مارس)، طبقه ششم رنگ نقره ای (مرکوری) و طبقه هفتم رنگ طلایی (آفتاب)، و ترتیب این رنگها از طبقه فوقای به پائین با ترتیب روزهای هفته تطبیق می کند.”*
پی نوشت: * دایره المعارف اساطیر و آئین های باستانی جهان، غلامرضا معصومی