ریشۀ واژۀ ابلوج
این واژه برگرفته از اَئیبی-روچ اوستایی به معنی بسیار روشن به نظر می رسد:
अभि abhi: great, mighty.
लोचयति {लोच्} verb caus. lochayati {loch} shine
ابلوج در لغت نامه دهخدا: ابلوج. [اَ] (معرب، اِ) معرب از فارسی آبلوچ. قند سفید یا شکر سفید یا قند سوده یا قند نرم سفید یا قند مطلق و یا شکر مطلق. آبلوج:
گفت عطار ای جوان ابلوج من
هست نیکو بی تکلف بی سخن.
مولوی.