معنی نام ماد، پارس، وَرِنه و مازندران و پارت
(The meaning of the names Mad, Pars, Varena, Mazandaran and Part)
نام ماد به معنی سرزمین میانی است که در اوستا به عنوان صفت خونیرث (سرزمین ارابه های درخشان، خاستگاه استپهای اروپایی آریائیان) به کار رفته است:
मध्ये madhye in the middle
نام پارس (کناری) در اوستا به وَرِنه (سرزمین کناری) ترجمه شده و آنجا زادگاه فریدون (کوروش) به شمار آمده است:
पार्श्वे ind. pArsve beside
varena (vara-ina): beside
وَرِنه به معنی سرزمین کناری در اصل پارس و عیلام بوده است که بعدها به سبب همراه شدن آن با نام مازندان با گیلان یکی گرفته شده است. عنوان چهارگوشه بودن وَرنه یادآور معبد مربعی چغازنبیل عیلام است. در این صورت وَرِنه به معنی اوستایی محل پرستشگاه نیز درک میشده است:
چهاردهمین شهر اهورایی «وَرِنَه چهارگوشه» است. در وندیداد از این ناحیه به عنوان چهاردهمین ناحیهٔ اهورایی و زادگاه فریدون یاد شده و نوشته است: «چهاردهمین از جاها را که آفریدم «وَرِنه ی چهارگوش» است. که در آنجا فریدون – کشنده اَژی دهاک (اژدهاک، آستیاگ) – زاده شد.» وندیداد فصل ۱- بند (۱۸).
فریدون (کوروش) پسر آثویه (کمبوجیه) از خاندان توانا در مملکت چهارگوشه «وَرنَه» قربانی کرد تا بر اژی دهاک پیروز شود.
در جاهای مختلف یشتها از «وَرِنَه چهارگوشه» به نام جایگاه ستایش فریدون نام برده شده است که: «از برای او فریدون پسر «آثویه» از خاندان توانا در [مملکت] چهارگوشه (ورنه) قربانی کرد که من به اژی دهاک (ضحّاک، آستیاگ) ظفر یابم. او را بستود فریدون پسر خاندان آتویه (آبتین) از خاندان توانا در مملکت چهارگوشهٔ «وَرِنَه»، از او این کامیابی را در خواست نمود، که من به اژی دهاک (ضحاک، آستیاگ) سه پوزه، سه کله، شش چشم، هزار مکر ظفر یابم.»
علاوه بر وندیداد، در یشت ۵، بند ۳۳ ؛ یشت۹، بند ۱۳ ؛ یشت۱۵، بند ۲۳ و در یسنا، ها ۲۷، بند۱ نیز از شهر وَرنَه یاد شده است.
استاد پور داود مترجم یشتها و دکتر جوان مترجم وندیداد گیلان و دیلم را ورنه اوستایی دانسته اند. مترجم بندهش ایرانی نوشته است: منظور از «وَرِ چهار گوشه، دنباوند است… که از چهار سوی سرزمین آب در شهر آید.»
در مورد نامهای تپوری و مازندران گفتنی است:
نام قوم تپوری می تواند نام توتمی باشد که در عهد ساسانی به معنی کوهستانی گرفته میشده است.
در افسانه های مازندرانی از بُزدیو صحبت شده که می تواند اشاره به توتم بُز طبریها باشد:
तभ m. tabha he-goat
र adj. ra possessing
واژهٔ تپوری بعید است که با تبر (تُپور روسی) ربط داشته باشد چون هرودوت از البسه و سلاح کاسپیان چنین یاد کرده است: “کاسپیان اَرخالقی داشتند از پوست بُز، تیر و کمانی از نی و قمه ای.”
در بارهٔ باور مردم مازندران و سنت جشن زنانهٔ مرد گیران آن:
«در بخش هایی از مازندران باوری افسانه ای وجود دارد مبنی بر وجود موجود افسانه ای به نام «بزدیو» (بُز خدا). بزدیوها به صورت قبیله ای و گروهی زندگی می کنند و دارای نظام زن سالار هستند. گفته می شود که دانای قبیله بعد از مرگ به درخت کهنسالی تبدیل می شود.»
مطابقت تبریها با اناریان (اناریکاها):
اِسترابوان به نقل از اِراتوستن، ساکنان کرانۀ جنوبی دریای مازندران را از مشرق به مغرب هیرکانیان، امردان، اناریکاها (اناریان)، کادوسیان، آلبانیان، کاسپیان و اوتیان نام می برد.
در این فهرست نام اناریکاها درست در جای نام مردم مادرسالار تپوریان (تبریها) قرار گرفته است، لذا نام اناریکاها در معنی قوم زنان (غیر نران) به جای همان تپوریان (تبریها) است. خود استرابون در جای دیگر از سنت مادرسالاری تپوریان یاد کرده است که رد پای این سنت در جشن زنانۀ مردگیران مردم مازندران به یادگار مانده است.
استرابون خود تپوری ها (تبریها) را طوری توصیف کرده که دارای سنت مادر سالاری به نظر می رسند. چه بنا به خبر استرابون: “مردان و زنان تپوری یعنی همان طبری ها خود را آرایش عجیبی می نمودند. مردان موبلند و جامه های سیاه و زنان مو کوتاه و سفید جامه بودند. هرکس که بهترین گواهی نامه را برای خود به دست می آورد با هر کس که می خواست ازدواج میکرد.”
بر این پایه خود نام اوستایی مَزَنی مازندران ترکیب مَز- زَن یعنی بزرگ دارندگان زنان بوده است.
معنی نام پارت:
نظر به این که نام پارت (محل ارابه رو، گذرگاه) در فرگرد اول وندیداد چخره (چرخ) آمده است. لذا چخره نام اوستایی پارت بوده است که پارتها آنجا را به نام خاستگاه استپی غربی خویش خونیرث (سرزمین ارابه های درخشان) نامیده اند. صفت پهلوانان و گروندگان اَشه و مرده سوزان سرزمین چخره نیز یاد آور آداب و سنن پارتیان است:
“سیزدهمین از جاها و شهرها که من اهورامزدا بهترین آفریدم چخره (سرزمین چرخ) است، با مردم دلیر و اَشه گرای (عدالت و راستی منش). آنگاه اهریمن پرمرگ برای آن گناه بدون توبهٔ کردار نِسا پختن را فراز آفرید.”
پارتها نام خونیرث (سرزمین ارابه های درخشان)/ چخره (چرخ) را از خاستگاه خویش در استپهای شمال دریای سیاه با خود به پارت آورده بوده اند. در کتاب پهلوی زادسپرم شرح این مهاجرت آنان آمده است.
تروگ پمپه ای که از مورخین معتبر رومی باشد و در دورانی میزیسته است که پارتیان در اوج قدرت خود بودند (قرن اول قبل میلاد) از سرزمین استپی اروپایی سابق پارتها خبر داشته است. چون وی درباره نام و منشا اسکیتی (سکایی) پارتها چنین مینویسد:
( XI, I, 1-2):
“پارتها فراریان سَکایی بودند و این حتی در نامشان که به زبان خودشان هست نیز مشهود است: فراریان (تبعید شدگان) در زبان سکایی parthı نامیده میشوند.”
استرابون عالم جغرافیا و مورخ یونانی قرن اول میلادی نیز در کتاب١١، فصل ٩، بند ٣ گوید که “پارتی ها از مردم داهه بوده اند و این مردم نیز سکائی، در ابتدا اینها بالای پالوس مئوتید یعنی دریای آزوف کنونی سکنی داشتند، بعد از آنجا کوچیده به طرف خوارزم رفته در همسایگی گرگان سکنی گزیدند. پس از آن از آنجا هم کوچیده به خراسان کنونی در آمدند. موافق این عقیده بعضی از هموطنان اوّلی آنها در وطن قدیمی شان باقی ماندند.”
به عبارت دیگر اینها می گویند، پارتها مهاجرین از نزد سکاهای پادشاهی شمال دریای سیاه می باشند، سرزمینی که معروف به سرزمین ارابه های خوب (خونیرث، اروپا) بوده است.