زندگی کریشنا

خوی خشونت بار هر دو راما، هنوز وجود دارد، ولی ویشنو در سومین تجسم انسانی خود به صورت کریشنا، آرام‌تر شده بود. کریشنا در اصل، یک قهرمان جنگجوی حماسه‌ای است (مهابهاراتا)، وی منهدم کننده، نیرنگ‌باز و دور از اخلاق بود. اما هنگامی که به عنوان ویشنو معرفی شد، انگیزه‌های بی‌رحمی در وجود او، به همراه اصطلاحاتی فراطبیعی و الهی توجیه شدند. شاهان انسانی که به دست وی به قتل رسیدند، در واقع، دیوانی در هیأت مبدل بودند و آنان به قدری زمین را تحت فشار قرار دادند، تا آن که زمین به کریشنا التماس کرد که آنان را از میان ببرد، و به همین صورت بود که کریشنا به عنوان شاهی انسانی تجلی یافت. هنگامی که کریشنا در ممانعت از نابودی خانواده خویش قصور کرد، به همان مفهوم نسل‌کشی و قتل پاراشوراما و نفرین‌های گوناگون پیشین به شمار رفت و به عنوان آخرین راه چاره، و قدرت سرنوشت تلقی شد و همین امر، موجب بخشودن وی گردید. با استفاده از این مطالب کلاسیک (کهن‌وش)، بخشی از سایر موضوعات بازمانده از افسانه‌ای هند و کریشنا آشکار می‌گردد، اما در فرقه‌های مذهبی پسین، بر مفاهیمی همچون فریب‌ها و وقت‌گذرانی‌های عاشقانه در دوران کودکی وی تأکید شده است.

کریشنا؛تجلّی سوم ویشنو

کریشنا بر زمین آمد تا دیوانی را که به عنوان خدایان شریر ظهور کرده‌اند، بکشد. وی به هنگام کودکی، یک خدای پنهان بود که معجزاتش از دید انسان‌هایی که او را فانی تصور می‌کردند، پوشیده می‌ماند، یا فراموش می‌شد یا درک و دریافت نمی‌گشت. زندگی وی، از لحظه تولدش، مخاطره‌آمیز بود زیرا، کامسا، شاه شریر آگاه بود که سرانجام، قتلش به دست کریشنا انجام می‌گیرد. کامسا کوشید که نوزاد تازه متولد را بکشد، اما نوزاد را از قصر بیرون بردند و با فرزند گاوچرانی عوض کردند، و گاوچران این کودک را در روستا، به‌سان فرزند خود پرورد. کامسا یک غول بیابانی را که دارای شیر زهرآگین بود، به نزد کودک فرستاد، تا او را مسموم سازد، اما کریشنا از پستان‌های او نَفَس حیات را مکید. مار کالیا، فرزندان روستاییان را به هنگام آبستنی مادرانشان در برکه یا رود، می‌بلعید، کریشنا در آب فرو شد و بر کلّه‌های بسیار کالیا آنقدر رقصید تا آن که مار از او درخواست ترحم کرد، و کریشنا با این شرط که مار برکه را برای همیشه ترک گوید و هرگز باز نگردد، او را رها ساخت.

زنان گاوچران یعنی گوپی‌ها و ماده گاوها، (نمادهای عشق مادرانه) که کریشنا شیر و کره آن‌ها را می‌دزدید، وی را دوست می‌داشتند. کریشنای بالغ، مورد علاقه دختران روستا نیز بود، زیرا به هنگام آبتنی جامه‌های آنان را می‌ربود. کریشنا به صورت مرد جوانی با آن‌ها، در زیر نور ماه، می‌رقصید، اما هر زمان که یکی از آنان تصور می‌کرد که مورد علاقه کریشناست، وی می‌گریخت. جستجو به دنبال عشقی که در واقع سربه‌سر آن‌ها می‌گذاشت، شایع شد و به صورت استعاره‌ای از پرستش او به عنوان یک خدا درآمد. بعدها، یک گوپی به نام رادها، به عنوان معشوقه کریشنا، جایگزین گوپی‌ها شد.

سرانجام، کریشنا روستا را ترک گفت و کامسا و سایر دیوان را کشت. پس از منازعات بسیار، به خاطر نفرین یک فرزانه، پسران و اقوام کریشنا، به هنگام شادخواری، یکدیگر را کشتند. پای کریشنا، یعنی عضو آسیب‌پذیرش، بر اثر خطای یک شکارچی به تصور آن که آهوست، تیر خورد، بدین لحاظ کریشنا زمین را ترک گفت

منبع:ریچارد کاوندیش،اسطوره شناسی:دایرهالمعارف مصوّر اساطیر و ادیان مشهور جهان، ترجمهی رقیّه بهزادی، تهران،نشر علم،چاپ اوّل،۱۳۸۷،ص۴۹

You might also like
2 Comments
  1. kay says

    کریشنا هشتمین تعجلی است نه سومین!

  2. دوست عزیز اگر دقت کنید در متن نوشته شده :«سومین تجلّی “انسانی”». ویشنو ۱۰ تجلّی داشته است که فقط ۵تای آنها به صورت “انسان” بوده است و ۵ تای دیگر به صورت گراز،ماهی و… بوده‌اند. به هر حال از توجّهتان ممنون.

Leave A Reply

Your email address will not be published.