با وجود تلاشهایی که طی دو قرن، درباره اسطوره و دین اقوام شمالی، صورت گرفته است اما، گستره باور پرستشی آنان هنوز به زحمت، قابل دریافت است. هرگونه تصوری از اقوام شمالی از گوش فرادادن به متون ادّا و حماسههای اسکاندیناویایی، به مفهوم آن که این مطالب بتوانند حاکی از باور قلبی آنان بوده باشد، خطاست، مطالب مکتوب، نقش کماهمیتی در امر باورهای آنان برعهده دارد. درباره الگوهای نیایشی، موضوعات زیادی در دست نیست، اما بدون تردید، همه مفاهیم نیایشی با فصلها، آهنگ طبیعت و جوامع کشاورزی مربوط بوده و همه آنها، عمدتاً، به سوی خدایان و ایزد ـ بانوانی که مسئول باروری در طبیعت بودند، کشیده میشدند. در نیمه زمستان، جشنوارههای مهمی برپا میشد که ردپای برخی از آنها، در مسیحیت کنونی و جشن سال نو نیز، مشاهده میگردد. زیربنای این نگرش، پیوسته، در جهت حفظ کمک نیروهای طبیعت بوده است. پرهیزگاری در مفهوم متداول و قابل درک امروزی، احتمالاً، نقش چندانی نداشته است.
نغییر دین مردم ژرمنی به مسیحیت، روندی کُند و آرام داشت. در آلمان و بریتانیا، افراد بسیاری، و نه همه آنها، تا قرن هشتم مذهب خود را تغییر داده بودند. ایسلند در سال ۱۰۰۰، رسماً مسیحی شد و نروژ نسبتاً زودتر، و سوئد تا دو قرن بعد از آن، به مسیحیت گروید. در این فرایند، کشاورزان و رعایا خدایان خود را تغییر دادند، اما الزاماً، باور دینی خود را عوض نکردند. رفتار آنان نسبت به جهان غیرقابل رؤیت، شاید به همان صورت اصلی باقی ماند. اکنون بسیاری از آیینهای فصلی را انجام میدهند، رونی یا الفبای ژرمنی نیرو و، راز خود را محفوظ میدارد. اماکن مقدس، تقدس خود را دارند. خدایان بزرگ از تخت خود پایین کشیده شدند و اسطورهها از حرکت باز ماندند. و اگر به خاطر آثار اسنوری و استورلوسون نبود، بدون بر جای نهادن اثری، از بین میرفتند.
دلیل مسیحی شدن شمال تقریباً آشکار است. زیرا از یک طرف، تغییر مذهب، اسکاندیناویا را، بخشی از اروپای کاتولیک به حساب میآورد و از طرفی دیگر، مسیحیت مبشّر امنیت بعد از مرگ بود که دین کهن، تأمین کننده این امنیت نبود و در مبارزه میان «مسیح سفید» با تور و اودین، مسیح به پیروزی رسید.
سرانجام، اسطورههای کهن شکست خوردند، زیرا جدیت و هماهنگی میان آنها وجود نداشت. اودین خائن بود، ولی مسیح چنین نبود. تور میتوانست فریبکاری کند، مسیح نمیتوانست. فری و فریا نیروی زیادی در جهان داشتند، ولی در فراسوی آن، ضعیف به شمار میرفتند. دین کهن، از لحاظ آیین و نظم، دارای مرکزیتی نبود و به مثابه آمیزهای از عناصر و اعمال جداگانهای به شمار میرفت که برای مبارزه و متحیّر ساختن ما، بر جای ماند. اما اکثراً، در میان ما انسانهای معاصر، بازگشت به خاطرهها وجود دارد، یعنی ما مردان و زنانی را به یاد میآوریم که برای مدت زمانی، بدون کشیدن بار تقدیر، تو را ستایش میکردند، زیرا به قدرت خود ایمان داشتند.
ریچارد کاوندیش،اسطوره شناسی:دایرهالمعارف مصوّر اساطیر و ادیان مشهور جهان، ترجمهی رقیّه بهزادی، تهران،نشر علم،چاپ اوّل،۱۳۸۷