اتیمولوژی واژهٔ شَبدر
Etymology of the word “shabdar”
شَبدر (به کُردی شه-وَر/سه-وَر) به صورت شَفَ (اوستایی سپَ) -در به معنی دارندهٔ پنجه به نظر می رسد:
शफ m. shapha claw, hoof
واژهٔ معرّب صفحه از این بُن به نظر می رسد که بنا به راغب اصفهانی با صَفَح عربی (اغماض) مشتبه شده و به معنی جانب و روی چیز است، مثل: صفحهٔ صورت، صفحهٔ سنگ و صفحهٔ شمشیر. بنابراین واژهٔ قرآنی صُحَف (صفحه ها و کتاب) برگرفته از زبانهای هندواروپایی بوده است و ربطی به سِفر عبری (کتاب) ندارد :
از این ریشه است واژهُ ژرمنی shif به معنی صفحه:
shive(shif)
early 13c., “slice of bread; thin piece cut off,” a word of uncertain origin, perhaps from an unrecorded Old English *scifa, cognate with Old Saxon sciva, Middle Dutch schive, Dutch schijf, Old High German sciba, German Scheibe. OED lists the senses in the modern Germanic languages as “quoit, disc, knee-cap, pulley, window-pane, slice of bread, etc.” By 1869 in English as “bung, thin, flat cork for a bottle.”
در مورد تبدیل “س” (به اغماض ص) به “ش” و بر عکس گفتنی است: گاه «س» و «ش» بهم بدل شوند. مانند:
باتس = باتش (ترنج)
بالوس = بالوش (کافور مغشوش) (آنندراج).
سمور = شمور (پهلوی) ۞
بست = پشت.
ریکاسه = ریکاشه (خارپشت کلان تیزانداز به زبان اهل مرو). (برهان).
سارک = شارک.
سیم (ماهی سیم) = شیم.
فرستوک = فرشتوک.
سپش = شپش.
طَبرِس = طبرش. تفرش.
فرسته = فرشته:
به دل پر ز کین شد به رخ پر ز چین
فرشته فرستاد زی شاه چین.
فردوسی (از آنندراج).
کس = کش (شهری به ترکستان)
کستی = کشتی:
غم و تیمار گوش هست بر جانم به کستی در
ز درد و غم شوم هزمان بدین بت پرستی در
قطران (از آنندراج).
پیل زوری که چون کند کستی
بند او پیل را دهد سستی.
مسعود سعد(از آنندراج).
ماسوره = ماشوره.
«س» در تعریب گاه بدل از «ش» آید:
ابریسم = ابریشم.
بالس (کوه بالون) = بالش.
سبورقان = شبورقان.
بنفسج = بنفشه.
تستر =شوشتر.
جسنفس = گشنسب.
سابور = شاپور.
بسابور= بشابور.
جندسابور، جندی سابور = گندشاپور.
سابورخرّه = شابور خرّه.
سابور خواست = شاپورخواست
نیسابور = نیشابور
خاس = خاش (شهری در فرغانه)
دوریست = طرشت.
سبج = شبه.
سرمین = شرمین.
سروان = شروان.
سلجم = شلغم.
سوس = شوش.
سمیران = شمیران.
سنیز =شنیز.
سیراف = شیلاو
سیرجان = شیرجان
شموس = چموش
طست = تشت
قاسان = کاشان
قرمسین = کرمانشاهان.
قومس = گومش
قیس = کیش (جزیره)
کنیسه = کنشت (آرامی کنوشتا) ۞
مِسک = مُشک.
مَسک = مَشک.
«س» در عربی نیز گاهی بدل به «ش» شود:
حسیکه = حشیکه.
طرفسه = طرفشه.
طرمسه = طرمشه.
سده = شده
«ش» گاه بدل به «ص» شود:
شاپور = صابور. (مقدمه ٔ ابن خلدون ترجمه ٔ پروین گنابادی ص ۱۱۸).
«س» گاه به «ص» بدل شود:
ستخر = اصطخر ۞.
سد = صد.
شست = شصت.
قسطمونی = قصطمونی.
«س» تعریب نیز گاه به «ص» بدل شود:
اسطرلاب = اصطرلاب.
اسپهبد = اصفهبد.
اسپهان = اصبهان . اصفهان.
اماسیه = اماصیه.
ساروج = صاروج.
سردسیر = صرود.
سقلاب = صقلاب.
سمسون = صامصون (امیسون رومی ها).
سونسی = صونیا.
سنگ = صنج.
سنگه = صنجه.
قیساریه = قیصریه.
نسیبین = نصیبین.
«س» در عربی نیز گاهی بدل به «ص» شود یا بدل آن آید مانند:
بسط = بصط (منتهی الارب ذیل ب ص ط)
بلهسه = بلهصه.
سعتر = صعتر.
بساق = بصاق.
سماخ = صماخ.
مریم سامعی در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی در مورد واژهٔ شبدر چنین آورده است :
شَبْدَر، گیاهی با کارکردهای دارویی و خوراکی برای دام و انسان. شبدر از گیاهان بومی ایران است و برای مصارف خوراکی و دارویی کشت میشود. فیثاغورس هم که در زمان داریوش اول در ایران بوده است، در پرسپولیس دشت شبدر میبیند و آنجا را اینگونه وصف میکند: «در عرض راه از دیدن چمنهای وسیع خرم که شبدر مادْ تمام آنها را فراگرفته بود، چشم محظوظ گشت؛ این گیاهی است سودمند که در یک سال، ۳ بار درو شود» (ص ۷۷- ۷۸).
شبدر یا شبذر ( لغتنامه … ) که در کتابهای پزشکی کهن ذیل حَندَقوقا / حَندَقوقى آمده، از جنس یونجه است (کاسانی، ۲۴۳؛ عقیلی، ۳۶۹؛ حاجی زین، ۱۳۱؛ تفضلی، ۱۰۳). برّی آن را به عربی حباقا (همانجا)، و به فارسی دیو اسپست نامند (برهان … ، ذیل واژه)؛ بستانیِ آن را نیز به عربی ذُرَق (عقیلی، همانجا)، و به سجزی سوک (کاسانی، همانجا) میگفتند. پورداود نیز در هرمزدنامه شبدر را از نوع اسپست (یونجه) میداند، اما کمعمرتر و کوتاهتر از آن (ص ۱۷- ۱۸). نوعی شبدر به نام شبدر سفید در برخی از جاها میروید که در بلوچستان، شَفتل (میرحیدر، ۴ / ۲۶)؛ در گروس، سهپر (هاشمنیا، ۲۴)؛ در کاشان، شَفدَر (صدری، ۷۱)؛ در ابیانه، شُودَر؛ و در جوشقان، شِفتر نامیده میشود. در غرب ایران آن را جودر، برگرفته از yawa-tara (مانند جو) و همچنین گندمدر، برگرفته از gantuma-tara (مانند گندم) مینامند (آساتوریان، ۳۷۷). در مازندران نیز این گیاه را شرویت (سه برگه) نامند (عقیلی، همانجا).
منابع عمده:
۱- لغت نامهٔ دهخدا.
۲- فرهنگ واژه های اوستا. تألیف احسان بهرامی.
۳- فرهنگ لغات سنسکریت، آنلاین.
۴- دایرهالمعارف بزرگ اسلامی.