کوچک ـ مادران و خود ایزد ـ بانو، نهایتاً در اسطورهشناسی اسکاندا و گانشا مطرح میشوند. این دو خدا به عنوان پسران شیوااند، ولی به خاطر خودشان مورد ستایش قرار میگیرند. اسکاندا جنگجوی بزرگ خدایان است. او نیزهای حمل میکند و بر طاووسی سوار است وی بلافاصله بعد از تولد، کوهها را با تیر خود سوراخ و خرد کرد و موجب خرابی شد و ایندرا را نگران ساخت (منابع کهن از او، با عنوان منهدم کننده و خردکننده کوهها نام میبرند). خدایان از ایندرا تقاضا کردند که اسکاندا را قبل از آن که از همه نیرومندتر گردد، به قتل برساند. ایندرا مادران را برای کشتن اسکاندا فرستاد، اما آنان وقتی نیرو و شکوه او را دیدند، به وحشت افتادند و از وی مراقبت کردند و با شیر خود او را تغذیه نمودند. سپس، ایندرا خود به اسکاندا حمله برد. آذرخش وی پهلوی اسکاندا را درید و از آنجا جنگجوی دیگری بیرون جهید و ایندرا، به نیایش اسکاندا پرداخت. این رقابت آغازین حل و فصل شد، اسکاندا به انجام بقیه وظایفی که به خاطر آنها آفریده شده بود، پرداخت که از آن جمله، کشتن دیو تاراکا بود. و به سبب آن که اسکاندا امیر خدایان به شمار میرفت (همانگونه که ایندرا در عصر ودایی چنین بود و شاید این بتواند علت اصلی ستیز آنها باشد)، همسر او سپاه خدایان بود. با وجود روایت مرسومی که میگوید او با ایزد ـ بانوان گوناگونی از جنوب هند و نیز با دختران رقصنده معابد هند جنوبی، در ارتباط بوده است.
گانشا همانند اسکاندا، بلافاصله پس از تولد، توسط ایندرا، مورد تهدید قرار گرفت، با آن که تولد او، تهیدید بزرگتر از جانب پدر وی، یعنی شیوا به شمار میرفت. گانشا در آرزوی فرزند بود، ولی شیوا نمیخواست خود را درگیر زندگی خانوادگی کند. سرانجام، شیوا، به طریقی تحقیرآمیز به پارواتی گفت که با یک تکه پارچه قرمز رنگ، یک بچه بسازد. پارواتی این کار را انجام داد و پارچه تبدیل به یک پسر جوان خوش سیما شد، اما شیوا سر کودک را قطع کرد و سر، فرو افتاد. شیوا برای تسلای خاطر پارواتی بیپناه، ناندی مَرْکَبِ گاوی خود را، به همراه دربان کلّه گاوی خود فرستاد، تا سری دیگر، برای طفل بیاورند. ناندی تصمیم گرفت که سر آیراواتا، فیل سفید، یعنی مَرْکَبِ ایندرا را بیاورد. ایندرا با ناندی جنگید، زیرا او قبلاً یکی از عاجهایش را شکسته بود، و سرانجام ایندرا را وادار ساخت که شکست را بپذیرد. شیوا به ایندرا گفت که بدن بدون سر آیراواتا را به دریا بیفکند، زیرا وی بعدها، به هنگام کرهگیری (آفرینش) دوباره به صورتی کامل ظاهر میشود. روایت دیگری درباره تولد گانشا میگوید که پارواتی، وی را از شوخی (چرک و پلیدی) که از بدن خود شسته بود، آفرید و وی را محافظ درب حمام خود قرار داد تا موجب رفع مزاحمت شیوا گردد. برخورد جنسی میان پدر و پسر در اینجا به وضوح، دیده میشود یعنی آنجا که گانشا محافظ درب پارواتی (به همانگونه که ناندی محافظ درب شیوا) بود.
خدایان به گانشا یک موش صحرایی و یک موش صحرایی هندی شبیه کانگورو، به عنوان مَرْکَبِ بخشیدند، زیرا گانشا، دارای لقب از میان بردارنده موانع است و موش صحرایی میتواند مسیر خود را با جویدن هرگونه دام، بیابد. لقب گانشا به عنوان «سرور موانع» گاه به شیوهای عجیب تعبیر میشود. درباره وی آمده است که او به توسط خدایان فرستاده شد تا بر سر راه کسانی قرار گیرد که بدون پرستش و نیایش کافی جهت خدایان به پرستشگاهها میروند و نیز آنانی که به سهولت راه وصول به بهشت را مییابند، به شکل مانعی پدیدار گردد، در حالی که تعبیر دیگری میگوید که وی موانع را بر سر راه نیایش کنندگان به طریق درست نیز، قرار میدهد. گانشا خدای نویسندگان و کاتبان است و در آغاز هر اثر ادبی از وی طلبیده میشود. گفتهاند که وی با دو ایزد ـ بانوی موفقیت و ادراک، ازدواج کرده است. در برخی منابع آمده است که اسکاندا نیز عاشق این دو بانو بوده است و بر این قرار توافق کرده بودند آن کسی که زودتر بتواند به دور جهان سفر کند میتواند آن دو را داشته باشد. اسکاندای ورزشکار به دور زمین دوید، در حالی که گانشای نیرنگ باز، به دور والدین خود گشت که به مفهوم تمامی جهان به شمار میروند، و در نتیجه، برنده مسابقه شد. رقابت این دو ایزد، غالباً در اسطورههایی توصیف میشود که به صورت دشمنی مَرْکََبْهای آنان، یعنی طاووس و موش صحرایی است.
منبع:ریچارد کاوندیش،اسطوره شناسی:دایرهالمعارف مصوّر اساطیر و ادیان مشهور جهان، ترجمهی رقیّه بهزادی، تهران،نشر علم،چاپ اوّل،۱۳۸۷