منشأ و زمان پیدایش نوروز، به درستی معلوم نیست. در برخی از متنهای کهن ایران ازجمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متنها، کیومرث بهعنوان پایهگذار نوروز معرفی شدهاست.پدید آوری نوروز در شاهنامه، بدین گونه روایت شدهاست که جمشید در حال گذشتن از آذربایجان، دستور داد تا در آنجا برای او تختی بگذارند و خودش با تاجی زرین بر روی تخت نشست. با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او، جهان نورانی شد و مردم شادمانی کردند و آن روز را روز نو نامیدند.
برخی از روایتهای تاریخی، آغاز نوروز را به بابلیان نسبت میدهد. بر طبق این روایتها، رواج نوروز در ایران به ۵۳۸ سال قبل از میلاد یعنی زمان حمله کورش بزرگ به بابل بازمیگردد. همچنین در برخی از روایتها، از زرتشت بهعنوان بنیانگذار نوروز نام برده شدهاست.اما در اوستا (دست کم در گاتها) نامی از نوروز برده نشدهاست.
نوروز در زمان سلسله هخامنشیان
کوروش دوم بنیانگذار هخامنشیان، نوروز را در سال ۵۳۸ قبل از میلاد، جشن ملی اعلام کرد. وی در این روز برنامههایی برای ترفیع سربازان، پاکسازی مکانهای همگانی و خانههای شخصی و بخشش محکومان اجرا مینمود.این آیینها در زمان دیگر پادشاهان هخامنشی نیز برگزار میشدهاست. در زمان داریوش یکم، مراسم نوروز در تخت جمشید برگزار میشد. البته در سنگنوشتههای بهجا مانده از دوران هخامنشیان، بهطور مستقیم اشارهای به برگزاری نوروز نشدهاست.اما بررسیها بر روی این سنگنوشتهها نشان میدهد که مردم در دوران هخامنشیان با جشنهای نوروز آشنا بودهاند، و هخامنشیان نوروز را با شکوه و بزرگی جشن میگرفتهاند.شواهد نشان میدهد داریوش اول هخامنشی، به مناسبت نوروز در سال ۴۱۶ قبل از میلاد سکهای از جنس طلا ضرب نمود که در یک سوی آن سربازی در حال تیراندازی نشان داده شدهاست.
در دوران هخامنشی، جشن نوروز در بازهای زمانی میان ۲۱ اسفند تا ۱۹ اردیبهشت برگزار میشدهاست.
نوروز در زمان اشکانیان و ساسانیان
در زمان اشکانیان و ساسانیان نیز نوروز گرامی داشته میشد. در این دوران، جشنهای متعددی در طول یک سال برگزار میشد که مهمترین آنها نوروز و مهرگان بود. برگزاری جشن نوروز در دوران ساسانیان چند روز (دست کم شش روز) طول میکشید و به دو دوره نوروز کوچک و نوروز بزرگ تقسیم میشد. نوروز کوچک یا نوروز عامه به مدت پنج روز، از یکم تا پنجم فروردین گرامی داشته میشد و روز ششم فروردین (خردادروز)، جشن نوروز بزرگ یا نوروز خاصه برپا میشد.در هر یک از روزهای نوروز عامه، طبقهای از طبقات مردم (دهقانان، روحانیان، سپاهیان، پیشهوران و اشراف) به دیدار شاه میآمدند و شاه به سخنان آنها گوش میداد و برای حل مشکلات آنها دستور صادر میکرد. در روز ششم، شاه حق طبقات گوناگون مردم را ادا کرده بود و در این روز، تنها نزدیکان شاه به حضور وی میآمدند.
شواهدی وجود دارد که در دوران ساسانی سالهای کبیسه رعایت نمیشدهاست. بنابراین نوروز هر چهار سال، یک روز از موعد اصلی خود (آغاز برج حمل) عقب میماند و درنتیجه زمان نوروز در این دوران همواره ثابت نبود و در فصلهای گوناگون سال جاری بود.
اردشیر بابکان، بنیان گذار سلسله ساسانیان، در سال ۲۳۰ میلادی از دولت روم که از وی شکست خورده بود، خواست که نوروز را در این کشور به رسمیت بشناسند. این درخواست مورد پذیرش سنای روم قرار گرفت و نوروز در قلمرو روم به Lupercal معروف شد.
در دوران ساسانیان، ۲۵ روز پیش از آغاز بهار، در دوازده ستون که از خشت خام برپا میکردند، انواع حبوبات و غلات (برنج، گندم، جو، نخود، ارزن، و لوبیا) را میکاشتند و تا روز شانزدهم فروردین آنها را جمع نمیکردند. هر کدام از این گیاهان که بارورتر شود، در آن سال محصول بهتری خواهد داد. در این دوران همچنین متداول بود که در بامداد نوروز، مردم به یکدیگر آب بپاشند. از زمان هرمز اول مرسوم شد که مردم در شب نوروز آتش روشن نمایند. همچنین از زمان هرمز دوم، رسم دادن سکه در نوروز بهعنوان عیدی متداول شد.
نوروز پس از اسلام
از برگزاری آیینهای نوروز در زمان امویان نشانهای در دست نیست و در زمان عباسیان نیز به نظر میرسد که خلفا گاهی برای پذیرش هدایای مردمی، از نوروز استقبال میکردهاند. با روی کار آمدن سلسلههای سامانیان و آل بویه، جشن نوروز با گستردگی بیشتری برگزار شد.
در دوران سلجوقیان، به دستور جلالالدین ملکشاه سلجوقی تعدادی از ستاره شناسان ایرانی از جمله خیام برای بهترسازی گاهشمار ایرانی گرد هم آمدند. این گروه، نوروز را در یکم بهار (ورود آفتاب به برج حمل) قرار دادند و جایگاه آن را ثابت نمودند. بر اساس این گاهشمار که به تقویم جلالیمعروف شد، برای ثابت ماندن نوروز در آغاز بهار، مقرر شد که حدوداً هر چهار سال یکبار (گاهی هر پنج سال یک بار)، تعداد روزهای سال را بهجای ۳۶۵ روز برابر با ۳۶۶ روز در نظر بگیرند. این گاهشمار از سال ۳۹۲ هجری آغاز شد.
نوروز در دوران صفویان نیز برگزار میشد. در سال ۱۵۹۷ میلادی، شاه عباس صفوی مراسم نوروز را در عمارت نقش جهان اصفهان برگزار نمود و این شهر را پایتخت همیشگی ایران اعلام نمود.
منبع: دانشنامه ی اینترنتی ویکی پدیا،مقاله “نوروز”
سلام . خسته نباشید
من جویای کتابی هستم در رابطه با افسانه های ایرانی یا عامیانه که در مورد اسکندر و سرگذشت افسانه ای اوست .
در این کتاب در داستانهای مختلفی از مثلا گوهر شب چراغ ، گفتگو با افلاطون ، عبور از سرزمین زنگبار ، شهر سباط ، لقمان حکیم و دهانه شیر و … ، داستانهایی افسانه ای و پر رازو رمز نوشته شده .
در صورت داشتن این کتاب لطفا اطلاع دهید .
با تشکر
احمد
vray.max@gmail.com
hcffrter
مأخذ تأسیس و تخصیصِ عید نوروز توسّط جمشید مجوسی و تبلیغ و تلقینِ آن به ایرانیان به منظور تضعیف شعائر مقدّس اسلامی
ابن بابویه از عبدالسّلامبنصالح هروی روایت کرده، گفت: حضرت علیّبنموسیالرّضا علیهآلافالتّحیهوالثّناء از پدران بزرگوارشان روایت فرمود: مردی از اشراف بنیتمیم موسوم به عمرو سه روز پیش از شهادت حضرت امیرالمؤمنین۷ از ایشان سؤال میکند: ای مولای من داستان اصحاب رسّ را که خدایتعالیٰ در قرآن فرموده است «وَ عَاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحَابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذٰلِکَ کَثِیراً» برای من بیان فرمائید. حضرت میفرمایند: پرسشی نمودی که پیش از تو کسی از من سؤال ننموده و بعد از من نیز کسی خبر ایشان را به تو نخواهد گفت مگر آنکه از من حدیث کند. بدان ای مرد در کتاب خدا هیچ آیهای نیست مگر آنکه تفسیر آنرا میدانم و موقع و شأن نزول آنرا مطلّعم، سپس به سینه مبارک خود اشارت فرمود و فرمودند: دراینجا علم و دانش بیپایانی است امّا جویندگان و طالبانش بسیار کم است و به زودی وقتی که دیگر مرا در بین خود نبینند پشیمان خواهند شد.
«ای تمیمی اصحاب رسّ مردمی بودند که درخت صنوبر را پرستش میکردند و آنرا در فارسی شاه درخت میگویند و آن درختی بود که یافثبننوح۷پس از طوفان در کنار چشمه آبی به نام روشناب کاشته بود. قوم مزبور بعد از عصر حضرت سلیمان۷در روی زمین میزیستند و دوازده شهر در کنار رود ارس در بلاد مشرق زمین بنا کرده بودند (که هنوز یک درختِ آن در شهر ابرقو پابرجاست که دانشمندان قدمت آنرا حدود پنج هزارسال تشخیص دادهاند) و به همین مناسبت آنها را در قرآن به نام اصحاب رسّ نامیدهاند. در آن زمان در روی زمین بهتر و پر آبتر و گواراتر از آب رود ارس وجود نداشت و هیچ شهری معمورتر و بهتر از شهرهای ایشان نبود، نام دوازده شهر ایشان عبارت بود از: آبان، آذر، دی، بهمن، اسفندار، فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، مهر. مرکز کشور و سلطنت آنها شهر اسفندار و نام پادشاهانشان ترکوزبن غابوربنیارشبنساذبن نمرودبنکنعان بود. چشمه روشناب و اوّلین صنوبر در شهر اسفندار بود و اهالی یازده شهرستانِ دیگر از دانههای آن در شهرهای خود غرس کرده بودند و درختهای بسیاری از آن صنوبر پیدا شده بود. مردم شهر اسفندار آب چشمه روشناب را ویژه صنوبر معبود خود دانسته و بر خود و چارپایان حرام کرده بودند، و اگر کسی جرعهای از آن آب میآشامید به قتل میرساندند و عقیده داشتند این آبِ حیاتِ خداوندان ماست. اصحاب رسّ در هرماه عیدی داشتند که در پیرامون درخت صنوبر اجتماع نموده و درخت را به انواع حلیهها و زیورها میآراستند و گاو و گوسفند بسیاری قربانی میکردند و آتشها افروخته و قربانیها را در میان آتش میانداختند، و چون دودِ قربانیها بلند میشد همگی به سجده افتاده و به نیایش خدای خود مشغول میشدند و میگفتند: خدای ما از ما راضی شو. در این وقت شیطان درخت صنوبر را میجنباند و از ساق درخت صدائی به مانند آوای کودک بر میخاست که ای بندگان من از شما خشنود شدم.
مردم از شنیدن صدای مزبور خوشحال شده و به لهو و لعب و شرب خمر مشغول شده و یک شب و یک روز در آن مکان توقّف کرده و روز دیگر به جایگاهِ خود باز میگشتند. عید هر شهری منسوب به آن شهر بوده و ایرانیان نام دوازدهماه سال خود را از نام دوازده شهر مذکور اقتباس کرده بودند (که هماکنون به همین صورتست).
در هر سال یکمرتبه اهالی دوازده شهر بهسوی شهر اسفندار که مرکز کشور و جایگاه چشمه روشناب و صنوبر اصلی بوده میرفتند و عید بزرگ خود را در آنجا برگزار میکردند، بدینترتیب که در کنار صنوبر سراپرده مجلّل و رفیعی از دیبا که به انواع صورتها مزیّن شده بود میزدند و به آن سرا پرده دوازده در تعبیه میکردند که اهالی هر شهر از در مخصوص وارد میشدند، و در خارج سراپرده به نیایش صنوبر پرداخته و قربانیها برای آن درخت خیلی بیش از سایر درختها میآوردند، آنگاه شیطان درخت را به شدّت تکان میداد و از میان درخت به آواز بلند صدائی بلند میشد و مردم را وعدهها و امیدواریها میداد. مردم سر از سجده برداشته به لهو و لعب و شرب خمر مشغول و مدّت دوازده روز – به عدد ماههای سال – به عیاشی و باده گساری میپرداختند و روز سیزدهم جشن پایان یافته و به شهرها و خانههای خود باز میگشتند (نا گفته نماند که این سنّت شوم سیزده بدر ایرانیان نیز از این رسم نشأت گرفته).
چون کفر و طغیان آن قوم از حد گذشت پروردگار متعال یکی از بنیاسرائیل از فرزندان یعقوب۷از نسل یهودا را به رسالت مبعوث و برای هدایت آن قوم فرستاد. مدّت مدیدی آن پیغمبر مردم را به ترک بتپرستی و پرستش خدای یگانه دعوت نمود و آنها اطاعت پیغمبر را نکردند. سرانجام آن پیغمبر هنگام عید بزرگشان در مقام مناجات عرض کرد: خداوندا! میبینی چگونه این قوم رسالت مرا تکذیب و از پرستیدن تو سر باز زده و درختی را پرستش میکنند، الـٰهی قدرت و سلطنت خود را بر این قوم بنما و معبودشان را از بین ببر و درخت صنوبر را خشک گردان. همین که صبح مردم از خواب بیدار شدند دیدند درختهای مورد پرستش ایشان خشک شده، پس مردم به یکدیگر میگفتند این مرد که مدّعی پیغمبری است چون میخواهد ما خدای او را بپرستیم درخت ما را با جادو و سحر خشک کرده و باید او را به کیفر برسانیم و انتقام خدایانمان را بگیریم. این بود که تصمیم به کشتن آن پیغمبر گرفتند و چاهی را در عمق آن چشمه کندند و او را در آن چاه سرنگون کرده و سنگ عظیمی به روی او افکندند و آن پیغمبر در دل آن گورِ وحشتناک با پروردگار خود مناجات نموده میگفت: ای خدا و ای مولای من تنگی جا و شدّت رنج و محنتِ مرا میبینی، بر بیکسی و بیچارگی من ترحّم فرما و هرچه زودتر مرا قبض روح فرموده به جوار رحمت خودت برسان، پس دعایش به اجابت مقرون و به رحمت ایزدی پیوست.
در همین حین از مصدر عزّت و جلالت دستور نزول عذاب به جبرئیل۷ صادر شد و هنگامیکه مشغول برگزاری عید بزرگ اسفندار (یعنی اوّل فروردین) بودند ناگاه باد سرخی وزید که سخت حیران و سرگردان شده به همدیگر پناه میبردند. در این موقع خداوند زمین را زیر پای ایشان به گوگرد افروختهای مبدّل ساخته و ابری بالای سر ایشان آمد که آتش فشانی مینمود و بدنهای آن قوم را مانند سُرب گداخته از هم میپاشید و با فجیعترین وجهی به نابودی و عذاب گرفتار شدند . (توضیح آنکه مهندسینی که به آن حدود یعنی حوالی رودخانه ارس و شهرهای مجاور آن مسافرت کردهاند همگی زمینهای آنجا را سراسر گوگردی گزارش دادهاند).
با توجّه به روایت فوق آشکار میشود که مبدأ و منشأ عید نوروز از همان زمانِ اصحاب رَسّ که مرکزشان در آذربایجان بوده و دین مجوس آن عید را از آن قوم اقتباس کرده و جزء آئین و رسوم خود قرار داده که هماکنون یکی از بزرگترین اعیاد زرتشتیان است و به عید نوروز جمشیدی معروف است میباشد. فرقه ضالّه بهائی نیز به تبعیّت از نیاکان خود برای پیروان کافر و مرتدّش آنرا عید بزرگ تعیین کرده است. دراینصورت ما ایرانیان که در هزار و چهارصدسال پیش آئین مقدّس اسلام را پذیرفته و جزء امّت پیامبر آخرالزّمان و در پناه چتر پر خیر و برکت محمّدی۶ و عترت طاهرین و معصومین ایشان قرار گرفتهایم، آیا سزاوار است آئین و رسوم اقوام کافر اصحاب رسّ و قوم مجوس را صحّه گذاشته و پیرو آن شویم؟ و با این شوق و ذوق فراوانی که ملّت ایران نسبت به این عید و سایر مراسم شوم و کفرآمیز آن امثال چهارشنبه سوری و سیزده بدر نشان میدهد همگام با زرتشتی و بهائی این روز را عید بگیریم و بهانه ما این باشد که فصل عوض میشود و بهار میآید! و تازه این بهانه دروغ و مسخرهای است، زیرا در همین کشور بهارِ شهرهای جنوب در بهمن و بهارِ شمال در ماه اردیبهشت آغاز میشود. به علاوه تمام فصول سال برای ما مبارک است نه تنها فصل بهار.
متأسفانه در کتاب مفاتیح الجنان روایتی ذکر شده از شخصی به نام معلّیبنخنیس که چندی غلام حضرت امام صادق۷بوده و اسرار ایشان را فاش کرده و به شمشیر هلاک شده. در کتاب نفیس غیبت نعمانی تألیف شیخ جلیل محمّدبنابراهیم نعمانی صفحه ۲۷ این شخص ایرانی را چنین معرّفی میکند که حضرت امام صادق۷به حفصبننسیب میفرمایند: ای حفص! من به معلّی چیزهائی گفتم و او آنها را پخش کرد و به شمشیر گرفتار آمد، من به او گفته بودم که ما را سخنی است که هرکس آنرا بر ما نگه دارد، خداوند دین و دنیای او را نگهداری میکند و کسی که سخن ما را پخش کند، خداوند دین و دنیای او را از او میگیرد. پس او سخن امام صادق۷را پخش کرد و دین و دنیای او گرفته شد. با کمال تأسف روایتی که در کتاب مفاتیح به عنوان «اعمال عید نوروز» به استناد روایت این شخصِ مشکوکِ ایرانی نوشته شده اوّلاً فاقد اعتبار و ارزش است ثانیاً اگر چند درصد هم درست باشد حضرت خواستهاند او را به وسیله نماز و روزه از شرکت در این مراسم مجوسی باز دارند نه اینکه حضرت برای آن روز مراسم و عبادتی را تعیین فرموده باشند. در هر صورت بههیچوجه شایسته نبود که این خبر مشکوک به عنوان «اعمال عید نوروز» در کتاب شریف مفاتیح الجنان نوشته شود، در صورتی که خود مؤلّف محترم در کتاب منتهیالآمال خودشان جلد ۲ صفحه ۱۸۷ روایتی را از ابنشهرآشوب نقل میکند بدین مذموم که روز نوروزی بود که منصور دوانیقی به امام همام حضرت موسیبنجعفر۷امر کرد که آن جناب در مجلس تهنیّت بنشیند که مردم ایرانی برای مبارک باد ایشان بیایند و هدایا و تحف ایشان را بپذیرند، حضرت فرمودند: در اخباری که از جدّم رسول خدا۶وارد شده تفتیش کردم از برای این عید چیزی نیافتم و این عید سنّتی بوده برای فُرس و اسلام آنرا محو نموده و پناه میبرم به خداوند از آنکه احیا کنم چیزی را که اسلام محو نموده باشد.
علیٰایّحال همانگونه که مراجع و فقهای گرام طی سالهای متمادی نتوانستند به ما ایرانیان تفهیم کنند که نماز واجب مسلمین باید در پنج نوبت اجرا شود، در مورد عید نوروز و مراسم مجوسی آن نیز که حُبّ آن تا اعماق جان این ملّت نفوذ و رسوخ کرده اقدامشان مؤثّر نیفتاده است.
در کتاب شریف «انواریّه» ترجمه و شرح حکمهالاشراق عارف کامل و عالم عامل فاضل شیخ شهابالدّین سهروردی صاحب اشراقات و مشهور به شیخالمقتول و الشّهید، تألیف محمّد شریف نظامالدّین احمدبنهروی میفرماید: در زمان سابق حکمای فارس روزی را که نام ماه موافق نام روز بود عید نامیده و جشن میگرفتند بدینشرح که جمیع حکمای فارس حکم کردهاند بر کثرت عقول مجرّده و گفتهاند که هر کدام از عناصر بسیط را ربّالنوعی است که جمیع فیوض آن عنصر از آن عقل میرسد، و همچنین جمیع انواع مرکّبات را ارباب انواع است از عقول، و «اردیبهشت» و «خرداد» و «مرداد» اسامی ماهها و روزهای اهل فارس است، و گاهی اسامی روزها با ماههای آنها موافق میآید، چون روزهای ایشان هم اسامی مختلفی دارد و نام بعضی از روزهای ایشان به نام بعضی از ماههایشان نامیده میشود.
و چون قبله اهل فارس «انوار عرضیّه» (یعنی آتش و روشنائی آن) بود، و اشرف «انوار عرضیّه» نور شمس است، بنابراین روز اوّل از ایّام وجود آفتاب در برج حمل را که برج شرف اوست نوروز نامیده جشن میگرفتند و چون بعد از بعثت سیّد کائنات حضرت خاتمالنّبیّین محمّدبنعبداللّه۶قبله عبادت مسلمین خانه کعبه شد، این رسوم و عادات و تعظیم و بزرگداشت «انوار عرضیّه» بروجه مذکور منسوخ شد. زیرا که هر دور از ادوار فلکی اقتضای سنن و شرایع الـٰهی خود را میکند که اهل آن دور را نجات از درکاتِ نیران، بدون اختیارِ آن شریعت ممکن نیست. چون این دور که مقتضی شریعت محمّدی۶است آخر از ادوار عالم است، و تا قیامت کبریٰ که زمان فنای جمیع مرکّبات عنصری است نبیّ و رسول دیگر مبعوث نخواهد شد، پس هرکس در این دور متابعت این شریعت نموده و با این عقیده از این عالم رحلت کند، از عذاب خلود ناریه نجات مییابد، و الاّ مخلّداً در حجاب جهالات مرکّبه عذاب میماند. و این فقیر را بر این مطلوب براهین بسیار ظاهر شده است .
سپس شارح حکمهالاشراق درباب پرستیدن امّت مجوس و زرتشت «انوار عرضیّه» و آتش را، و اینکه آتش روشنکننده تاریکیهاست و بهعقیده ایشان آتش حصّه و بهرهای ازخلافت در زمین دارد، همچنانکه آدم خلافت دارد چنانکه خدایتعالیٰ میفرماید: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الارْضِ خَلِیفَهً…» ، مینویسد:
و از همین جهت که آتش أخ نور اسفهبد و خلیفه انوار و اشعه الـٰهی است در عالم عبادت، حکمای فارس که صاحب شریعت زرتشت بودهاند، در اوقات عبادت توجّه به آن نمودهاند.
سپس مینویسد: اگرچه جمیع انبیاء از برای تهذیب قوّه نظری و عملی مبعوث شدهاند، ولیکن ادوار جزئیّه فلکیّه اقتضای قوانین و ضوابط مختلفه میکند که تهذیب اخلاق مردم آن ادوار بدون عمل نمودن به آن ضوابط و اعمال مختلفه ممکن نیست، و ایضاً قبله عبادت نیز به اختلاف ادوار مختلف میشود.
و این دور که آخر ادوار عالم است چون اقتضای بعثت سیّدالبشر پیغمبر خاتم۶نموده و آن حضرت در این دور مبعوث شدند و قبله را به امر خدایتعالیٰ به کعبه معظّمه تحویل فرمود – که مثال بیتالمعمور است – بهسبب آنکه چنانچه مرجع جمیع اشیاء به روی دل به بیتالمعمور است. همچنین مرجع انسان که خلیفه این عالم است به روی ظاهر به طرف کعبه معظّمه بوده باشد و در اوقات مناجات به جانب مثالی بیتالمعمور – که همین کعبه معظّمه است – متوجّه شود، تا از بیتالمعمور که منبعالفیوض است انوار و فیوض بر وی فائض شود. پس هرکس در این عالم روی او به کعبه جسمانی بوده باشد بعد از مرگ روی دل او به کعبه حقیقی خواهد بود، و هرکس در این عالم از این کعبه رجوع نموده باشد (یعنی روگردان شود) بعد از فنای بدن بر خلاف حقّ حقیقی خواهد بود. (یعنی هالک و معذّب خواهد بود) چنانکه خدایتعالیٰ میفرماید: «وَ لاتَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلٰهاً آخَرَ لا إِلٰهَ إِلاَّ هُوَ کُلُّ شَیْئٍ هَالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» ، یعنی: با خداوند الـٰهه دیگر مخوان. الـٰهی نیست جز ذات اقدس او، همهچیز غیر وجه خداوند در حالت هلاکت و نابودی است. حکم و فرمان از اوست و بهسوی او برگردانیده میشوید. و همچنین میفرماید: «فَلاتَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلٰهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ» ، یعنی: مخوان با خداوند، الـٰهه دیگر، زیرا از عذابکردگان خواهی شد و ناچار منکسهالرّأس رجوع قهقری خواهد داشت، و الیهالاشاره به قول«أَلاَ بُعْداً لِعَادٍ قَوْمِ هُودٍ» ، یعنی: بدانید که قوم عاد امّت هود از رحمت خدا دورند، و بقوله «وَ لَوْ تَریٰ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُو رُؤُوسِهِمْ» ، یعنی: تو خواهی دید مجرمین که سرهایشان فرو افتاده؛ یعنی روی دلشان بهسوی غیرخداست و منکسهالرّأس میباشند. و چون حضرت رسول اکرم۶سیّد کائنات است و محبّت او عین محبّت حقّ است، بنابراین امّت او را امر فرموده به توجّه نمودن به مولد و منشأ او تا بهسبب کثرت توجّه به آن جانب اکتساب محبّت آن حضرت نموده و از درکات نیران نجات یابند. و از این بیان ظاهر شد که شخصی که بعد از بعثت سیّد کائنات، کعبه معظّمه را گذاشته و به «انوار عرضیّه» یعنی آتش متوجّه شود (و سنّتهای پاک و مقدّس پیامبر اسلام را رها نموده و به سنّتها و بدعتهای مجوسی و زرتشتی و غیر امّت اسلام روی آورده و متمسّک و متوسّل شود) مثل شخصی است که ادویه و اغذیه حارّه که در زمستان شاید مفید باشد، در تابستان مصرف نموده و بداند که مصرف این ادویه و اغذیه در تابستان موجب هلاکت او خواهد بود. همچنین اگر امّت پیغمبر آخرالزّمان قانون و سنّت و طریقه آن حضرت را رها کرده و به رسوم پوسیده و منسوخ شده ملّتهای قبلی امثال عید نوروز و چهارشنبه سوری و سیزده بدر، یا به دیگر سنّتهای ادیان و امّتهای پیشین تبعیّت نموده و عمل کند، به خسران و هلاکت ابدی مبتلا و گرفتار خواهد شد. پیامبر گرامی اسلام۶میفرمایند: «مَنْ اَحَبَّ عَمَلَ قَوْمٍ، خَیْراً کانَ اَوْ شَرّاً کانَ کَمَنْ عَمِلَهُ» یعنی: کسی که دوست داشته باشد عمل قومی را چه خیر باشد و چه شرّ مانند این است که خودش آن عمل را انجام داده است. و میفرمایند: «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ فَهُوَ مِنْهُمْ» یعنی: کسی که با قومی مشابهت داشته باشد در ردیف همان قوم خواهد بود. و باز میفرمایند: «مَنْ اَحَبَّ قَوْماً حَشَرَهُ اللّهُ فِی زُمْرَتِهِم» یعنی: کسی که قومی را دوست داشته باشد با همان قوم محشور خواهد شد.
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
دراینصورت آیا سزاوار است ملّتی که بیش از هزارسال زیر چتر و پوشش اسلام عزیز از تمامی نعمتهای خدایتعالیٰ بهرهمند بوده است به علّت پیروی و تبعیّت از روشها و سنّتهای مردود مجوسی، در روز قیامت با قوم مجوسی و زرتشتی و بهائی محشور شود؟ نعوذ باللّه من هٰذا المقام.
The following time I read a blog, I hope that it doesnt disappoint me as much as this one. I imply, I do know it was my option to learn, however I truly thought youd have one thing fascinating to say. All I hear is a bunch of whining about one thing that you could fix when you werent too busy on the lookout for attention.
Spot on with this write-up, I truly suppose this web site needs rather more consideration. I’ll most likely be once more to learn way more, thanks for that info.
Youre so cool! I dont suppose Ive learn anything like this before. So good to search out anyone with some unique thoughts on this subject. realy thanks for starting this up. this web site is something that’s needed on the net, somebody with a bit originality. useful job for bringing one thing new to the web!
I’d should examine with you here. Which isn’t one thing I normally do! I enjoy studying a put up that may make individuals think. Additionally, thanks for permitting me to remark!
This is the precise blog for anyone who needs to seek out out about this topic. You realize so much its nearly hard to argue with you (not that I really would need…HaHa). You positively put a new spin on a topic thats been written about for years. Great stuff, simply great!
Aw, this was a really nice post. In concept I wish to put in writing like this moreover – taking time and precise effort to make an excellent article… however what can I say… I procrastinate alot and on no account appear to get one thing done.