مطابقت سرزمین اساطیری هورقلیا با محل ستونهای هِراکلس (هِرکول)
چنانکه از دور افتادگی و جایگاه قدسی و خدایگانی و تشابه نامهای هورقلیا و هِراکلیا بر می آید، مسلمین نام هورقلیا را از نام جایگاه ستونهای هراکلس یعنی هِراکلیا (هرکولیا) گرفته اند:
در نوشته های عهد اسلامی در مقابل سرزمینهای دور دست جابلقا (سرزمین درون سد، چین) و جابلسا (سرزمین باریک، کُره یا ژاپن) در شرق، از سرزمینی قدسی و خدایگانی به نام هورقلیا نام برده اند که همان سرزمین ستونهای هراکلس یونانی-رومی منظور کوههای دو سوی تنگهٔ جبل الطارق در غرب قاره های کهن به نظر می رسند که متصف به مضمون «نان پلوس الترا» است یعنی «از این پس چیزی وجود ندارد».
منابع اسلامی در باب هورقلیا چنین تصویری را خاطر نشان می سازند:
غلامحسین ابراهیمی دینانی در کتاب خود اینگونه مینویسد: این عالم (هورقلیا) فراتر در ذهن و زبان سهروردی، «ناکجا آباد» است زیرا هر گونه اشاره حسی و مکانی در مورد آن بی معناست. به عبارت دیگر این اصطلاح هرگونه تعین مادی را از آن عالم علوی سلب میکند و جایگاه آن را فراتر از عالم مثال، مدلل میسازد. شیخ اشراق در پایان حکمت الاشراق در بابی تحت عنوان فصل در احوال سالکان از اشراق پانزده نور بر جان سالکان سخن میگوید انواری که اولیاء پس از جدایی از کالبدهای جسمانی بر جانشان میتابد. تابش این انوار بر جان عاشقان و عارفان آنان را به ستیغ بلندی از معنا میرساند که سهروردی خود آن را اقلیم هشتم مینامد. «… نیل بدین انوار، غایات متوسطان در سیر و سلوک بود و گاه بود که این انوار آنان را بر گیرد و حمل کند و از این جهت، روی آب و هوا روند و گاه بود که آنان را با همراهی کالبدهای آنان به سوی آسمان برد تا به بعضی از بزرگان جهن بالا بپیوندند و این امور همه از احکام و خصوصیات اقلیم هشتم بود آن اقلیمی که جا بلقا و جابرسا در آن بود.»
قطب الدین شیرازی ملاصدرا، در شرح خود بر حکمت الاشراق، شهرهایی چون جابلقا و جابلسا را از شهرهای عالم عناصر مثالی و هورقلیا را از شهرهای عالم افلاک مثالی میداند که پیامبر از آن سخن گفتهاست: «در مطارحات ذکر شدهاست که همه سالکان در امتهای گوناگون ثابت کردهاند این صداها، نغمات افلاک (در اساس منظور صدای نیمه انسان و نیمه مرغان اساطیری دریا، سیرنهای یونانیان) در مقابل جابلقا و جابلسا نیستند چرا که آن دو از شهرهای عالم عناصر مثالی اند بلکه در جایگاه هور قلیا هستند و این سومی دارای عجایب بسیاری است چرا که عالم افلاک مثالی است و کسانی بدان دست مییابند که برایشان روحانیات افلاک و آن چه که از صورتهای ملیح و صداهای نیکو وجود دارد، ظاهر میشود. بنابراین اقلیم هشتم، محل صور متعالی و قدسیه ای است که سالک با تزکیه و تجرید بدان دست مییابد.»
در مورد «ستونهای هراکلس» (هراکلیا) گفتنی است:
بر اساس اساطیر یونانی، هرکول مجبور به گذراندن خوانهای دوازدهگانه شد و یکی از آنها (خوان دهم) بدست آوردن گاوهای گروئون در باختر دور و آوردن آنها نزد ائوروستئوس بود. استرابون، مورخ و جغرافی دانان یونانی، نقل قولی از یک متن گمشده از پیندار دارد که قدیمیترین سندی است که به این موضوع اشاره میکند: «ستونهایی که پیندار از آنها به نام دروازههای گادس یاد میکند و ادعا میکند که دورترین نقاطی هستند که هرکول قدم به آنجا گذاشته است.» از زمان هرودت، رابطه تنگاتنگی میان هرکول و ملکارت (از خدایان نگهبان فنیقیها) وجود داشته است. به همین دلیل، افراد زیادی اعتقاد دارند که ستونهای ملکارت در معبدی در نزدیکی گادس (کادیس کنونی)، در واقع ستونهای واقعی هرکول هستند.
به گفته افلاطون، سرزمین گمشده آتلانتیس، در آن سوی ستونهای هرکول قرار داشتند که در آن زمان منطقه ای ناشناخته محسوب میشد. بر اساس عقاید رایج در دوران رنسانس، بر روی این ستونها، اخطارهایی با مضمون «نان پلوس الترا» یعنی «از این پس چیزی وجود ندارد»، وجود داشت و دریانوردان را از عبور از این نقطه برحذر میداشت. بر اساس برخی منابع رومی، هرکول برای رسیدن به باغ هسپریدس میبایست از کوهی که زمانی اطلس (از خدایان یونانی) بود، عبور میکرد. هرکول بجای اینکه از آن کوه عظیم عبور کند، با قدرت خارقالعاده خود، راهش را از میان کوه باز کرد و با این کار، تنگه جبل طارق را به وجود آورد و اقیانوس اطلس و دریای مدیترانه را به هم متصل نمود. یک سمت کوهِ شکافته شده، جبل طارق و سمت دیگر آن، کوه آچو یا جبل موسی است. از آن زمان، این دو کوه به عنوان ستونهای هرکول شناخته شدهاند. هرچند برخی عوارض طبیعی دیگر، به این نام منسوب شده اند. دیودور سیسیلی معتقد است که هرکول در واقع کوهی را نشکافته، بلکه تنگه ای را که از قبل وجود داشته برای جلوگیری از ورود هیولاها از اقیانوس اطلس به دریای مدیترانه، باریکتر کرده است.