ابوعبدالله سلام و عبدالله بن سلام همان سلمان فارسی و پسر او هستند
چکیده مطلب: ابوریحان بیرونی در «الآثار الباقیه عن القرون الخالیه» مینویسد: «انجیل سبعین (بلامس) » نام انجیلی است که سلام پسر عبدالله سلام از زبان سلمان فارسی نوشته است. در این گفته ابوریحان بیرونی عبدالله سلام و سلمان فارسی (عبدالله) به هم رسیده اند که گواه صادقی بر این همانی بودن ایشان است: پسر (سلام) انجیل سبعین را از زبان پدر (عبدالله سلام) نوشته است. در احادیث هم آن عجمی معروف مکه و پسرش ایرانی اهل یمن و مسیحی/یهودی به شمار رفته اند. از قرار معلوم عناوین سلام و سلمان و عبدالله بین پدر و پسر مشترک بوده است به خاطر این عمر سلمان را بسیار زیاد تصور کرده اند. پسر بیشتر تحت نامهای ابو موسیعبدالله و قاضی شریح اهل سبای یمن به نظر میرسد.
احتمال زیاد دارد چنانکه از روایات اسلامی منسوب به سلمان فارسی بر می آید “ماهو (=سبا، خوشی) یا روزبۀ کازرونی موبد زاده زندانی سیاسی عهد انوشیروان بوده” و در شمار سپاهیانی که از زندانیان تشکیل شده بود با کشتی به یمن فرستاده شده بوده اند. در این صورت عبدالله سلام و سلام پسر و نواده او بوده اند که این هر سه جملگی لقب سلمان فارسی را بر خود گرفته و فرد واحدی به شمار رفته اند. عمر طولانی غیر عادی ۲۵۰ سالۀ سلمان فارسی نیز گواه بر این نظر است.
در احادیث کهن اسلامی از جبر (گبر، زرتشتی) نامی نام می برند که دکه داری مسیحی و عجمی در مروه در مکه بوده است و مصاحب و معلم محمد پیامبر اسلام به شمار می رفته است:
آیۀ ۱۰۳سورهً نحل قرآن از شایعۀ تعلیم قرآن توسط فرد عجمی (ایرانی) به محمد خبر میدهد که احادیث نام وی را جبر (گبر، مغ) و یا سلمان فارسی آورده اند. محمد پیامبر اسلام منکر این رابطه تعلیمی با آن عجمی نشده ولی صرفاً از برای توضیح افزوده است که :”ما میدانیم که آنها میگویند:«این آیات را انسانی به او تعلیم میدهد» در حالی که زبان کسی که این را به او نسبت میدهند عجمی (=غیرعربی) است، ولی این (قرآن) زبان عربی آشکار است”. مطابق تفسیر طبری اصل ماجرا از این قرار است: «از عبدلله بن مسلم حضرمی آمده که خاندان او را دو غلام بود از اهل عیرالیمن [یعنی از کاروان یمن] که هر دو کودک بودند [ترجمۀ نادرست کلمه عیر به کودک]. یکی را یسار، دیگری را جبر (گبر) مینامیدند. این دو تورات میخواندند [یعنی از ایرانیان مسیحی یمنی بودند] و پیامبر خدا(ص) گاهی کنار ایشان می نشست، کافران قریش گفتند، محمد آنجا مینشیند تا چیزی از آن دو کودک بیاموزد! در پاسخ اتهام ایشان خداوند تعالی این آیه را نازل نمود:”ما میدانیم که آنها میگویند:«این آیات را انسانی به او تعلیم میدهد» در حالی که زبان کسی که این را به او نسبت میدهند عجمی (=غیرعربی) است، ولی این (قرآن) زبان عربی آشکار است”» (تفسیر طبری، ذیل آیۀ۱۰۳، سورۀ نحل).
این جبر (گبر) باید همان عبدالله بن سلام بن حارث یا سلمان بن اسلام (در اصل سلمان بن سلام) معروف به سلمان فارسی باشد. زیستن سلمان در محل فرمانروایش مدائن با قبایل یمنی گواه انتساب وی به ایرانیان یمنی (ابنای احرار، از جمله محکومین مسیحی سابق زندانهای انوشیروان) است. از این رو هم بوده که محل مهاجرت او (در واقع خانواده پدر وی) از جنوب ایران (از مقصد اصفهان، شیراز، خوزستان) متفاوت ذکر شده است. ابوریحان بیرونی در «الآثار الباقیه عن القرون الخالیه» مینویسد: «انجیل سبعین (بلامس) » نام انجیلی است که سلام پسر عبدالله سلام از زبان سلمان فارسی نوشتهاست. در این گفته ابوریحان بیرونی عبدالله سلام و سلمان فارسی به هم رسیده اند که گواه صادقی بر این همانی بودن ایشان است. جالب است که ضحاک مفسر نام دار به جای جبر خبر ابن اسحاق (در سیره ابن هشام، ۲/۴۳، تفسیر طبری،۷/۶۴۸) سلمان فارسی را معلم پیامبر اسلام ذکر کرده است که نشانگر مطابقت جبر (گبر، ایرانی)، قاضی شریح حارث کندی یمنی، سلمان فارسی و عبدالله بن سلام است.
این مطلب جالب در باب عبدالله بن سلام صاحب علم الکتاب را از «گلستان قرآن» آبان ۱۳۸۰ – شماره ۸۷، پایگاه مجلات تخصصی نور می خوانیم:
در قسمتی از آیه ۴۳ سوره مائده به کسی اشاره شده است که علمالکتاب در نزد اوست. در بین محققان اختلاف نسبتاً زیادی وجود دارد، در خصوص اینکه این شخص کیست.
در این مقاله نویسنده کوشیده از میان آرای مختلف، سه رأی را مطرح کند و مورد ارزیابی قرار دهد.
«و یقول الذین کفروا لست مرسلاً قل کفی بالله شهیداً بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب» (رعد، ۴۲).
کسانی که حق را کتمان میکنند و کفر میورزند، ادعا میکنند که تو از طرف پروردگار فرستاده نشدهای و رسول (پیامبر) او نیستی. تو نیز در جواب بگوی که: آگاهی و گواهی خدا که رسالت من از سوی اوست برای این منظور کافی است و نیز گواهی آن کسی که علمالکتاب در نزد او میباشد.
محوریترین بحث آیه که دانشمندان به آن پرداختهاند، بررسی این است که مراد از کسی که علمالکتاب نزد اوست، چه کسی است و عمدتاً ریشه اختلاف در دیدگاههای مختلف، به این برمیگردد که منظور از کتاب در آیه مورد نظر، چیست. در ادامه، از میان آرای مختلف، ۳ رأی عرضه شده و توضیحاتی نیز داده خواهد شد:
منظور از دارنده علم الکتاب، عبدالله بن سلام است:
صاحبان این نظر، معتقدند که منظور از الکتاب، کتب آسمانی پیشین یعنی تورات و انجیل میباشد. فلذا مراد از واجد علمالکتاب، دانشمندان اهل کتاب و افرادی همچون عبدالله بن سلام میباشند که نشانههای پیامبر(ص) را در کتب آسمانی پیشین دیده بودند و گواه بر حقانیت او میشدند. میگویند عبدالله بن سلام یکی از علمای یهود بود که به حقانیت و صدق رسالت پیامبر(ص) گواهی میداد و چون از عالمان برجسته اهل کتاب بود، طبیعتاً گواهی او مهم تلقی میشده است بویژه که بر اساس آن آدرسدهی تورات به این امر اذعان میکرد. بر اساس این دیدگاه، آگاهی و گواهی خدا برایشخص پیامبراکرم(ص) که در معرض اتهام بود میتوانست آرامبخش و پشتوانه معنوی باشد و گواهی و شهادت یک عالم اهل کتاب نیز میتوانست راهگشا باشد برای مؤمنین به پیامبران قبل و منتظران موعود آخرین و نهایتاً صدق ادعای حضرت محمد(ص). در جایی که طبق تصحیح قرآن مجید در آیه ششم از سوره صف (و اذ قال عیسی ابن مریم یا بنی اسرائیل انی رسول الله الیکم مصدقاً لما بی یدی من التوریه و مبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد…) وعده ظهور پیامبر اکرم(ص) در تعالیم پیامبران پیشین آمده بود و طبیعتاً، عالمان آنها نسبت به این مژده و وعده آگاه بودند، لذا اعلام نظر آنها کاملاً مقبول و مورد نظر قرآن است.
موضوع استناد به سخنان عالمان اهل کتاب، منحصر به این آیه نیست. بلکه قرآن و رسولالله در مواضع دیگر نیز به ایشان که متعهدانه به پیامبر(ص) ایمان آوردند، استناد میکند. من جمله در آیه ۹۴ سوره یونس آمده است: فان کنت فی شک مما انزلنا الیک فسئل الذین یقرؤون الکتاب من قبلک لقد جاءک الحق من ربک فلاتکونن من الممترین (پس هر گاه شک و ریبی از آنچه به تو فرو فرستادیم در دل داری از پیشینیان خود علماء اهل کتاب بپرس که همانا این کتاب از جانب خدای تو آمده و ابداً در حقانیت آن نباید شک در دل راه دهی). همانطور که دیده میشود، صراحتاً سخن عالمان اهل کتاب مورد توجه و استناد قرار گرفته است. از این آیه که جنبه وسیعتری از مصداق را در بردارد، بگذریم آیه دهم از سوره احقاف، مسأله را جزئیتر مورد توجه قرار میدهد آنجا که میفرماید: قل ارایتم ان کان من عندالله و کفرتم به و شهد شاهد من بنی اسرائیل علی مثله فامن و استکبرتم ان الله لا یهدی القوم الظالمین (بگو، اگر قرآن از جانب خدا باشد و شما به آن ایمان نیاورید چه میکنید، در صورتی که یکی از بنیاسرائیل بدان شهادت داد و ایمان آورد ولی شما تکبر میورزید، خداوند ستمکاران را هدایت نمیکند.) این شاهد بنیاسرائیلی، دانشمند معروف یهود یعنی همان عبدالله بن سلام میباشد. این شأن نزول را حتی بسیاری از دانشمندان که واجد و حامل علمالکتاب را در آیه ۴۳ سوره رعد عبدالله بن سلام نمیدانند، قبول دارند و اذعان کردهاند که آیه اخیر (احقاف ۱۰) در مورد وی است.
همان طور که ملاحظه میشود محتوای این آیه با آیه محوری بحث، نزدیکی و همسانی زیادی دارد به طوری که اگر کسی بخواهد از این تطابق (با توجه به شأن نزول آیه ۱۰ سوره احقاف) نتیجه بگیرد که منظور از دارنده علمالکتاب نیز عبدالله بن سلام است، نمیشود ایراد جدی بر وی گرفت، به شرطی که بتواند اثبات کند که منظور از الکتاب در مورد مذکور، مطالب مندرج در تورات و انجیل باشد و نه کتاب آفرینش و لوح محفوظ و یا قرآن کریم که حاوی حقایق هستی است از جمله ایراداتی که به این دیدگاه گرفتهاند این است که: سوره رعد مکی است در حالی که عبدالله بن سلام در مدینه، اسلام آورده و صدق ادعای پیامبر(ص) را پذیرفت. از سعید بن جبیر نقل شده که وقتی از او سؤال کردند: آیا من عنده علم الکتاب، عبدالله بن سلام است؟ گفت: چگونه میتواند او باشد در حالی که این سوره مکی است. با مراجعه به منابع موجود در مییابیم که موضع مکی بودن سوره رعد، یک گزینه و رأی است و در مقابل آن بسیاری دیگر معتقدند که این سوره، مدنی میباشد و در نتیجه اشکال مزبور را نیز مرتفع میدانند. جالب اینجاست که بعضی از مفسران با قبول مکی بودن سوره احقاف، شأن نزول آیه دهم آن را، عبدالله بن سلام میدانند، هرچند که بعضاً این اشکال را با مدنی یاد کردن آیه دهم، حل میکنند.
در تدوین قسمت فوق این مقاله صرفاً از منابع رایانه ای اسلامی به طور اخص از مجلات تخصصی نور و تفاسیر قرآن استفاده شد.
مطابقت انجیل برنابا با انجیل سبعین (تلامیذ)
کلمۀ برنابا را به سریانی به معنی “ابن النبّوه” (پسر پیامبری) آورده اند ولی با توجه به لغت توراتی بریاه (در هم صحبتی) می توان آن را به معنی “هم صحبتی و تلمذ در موضوع پیامبری” گرفت. لذا آن اسم شخصی که نویسنده این کتاب باشد، نبوده است:
Beriah: in fellowship
Nebai: budding; speaking; prophesying
گرچه به نظر می رسد نامهای برنابا[س] و برابا[س] در آغاز مسیحیت متضاد هم به معنی پسر پیامبر (تسّلی) و پسر شرمندگی به عنوان لقب و نام خاص کار رفته اند:
Barnabas: son of the prophet, or of consolation
Barabbas: son of shame, confusion
انجیل مانوی سبعین (بلامس، تلامیذ) که عبدالله سلام -سلمان فارسی (عجمی مانوی) یک نسخه آن را داشته اند و ابوریحان بیرونی به آن اشاره کرده نسخه ای از همین انجیل برنابا بوده است، چون سوای مطابقت بریاه (در هم صحبتی) با تلامیذ (هم شاگردی) در نام آنها، مطابق روایات در هر دوی آنها موضوع مهم و اصلی بشارت ظهور آخرین پیامبر به نام محمد (احمد، معادل یهودا، استوت ارته) است.
به نظر می رسد منظور از نام سبعین این کتاب در اصل تعلق این کتاب به مردم سبای یمن (سبائین) باشد یعنی منظور عبدالله بن سلام – سلمان فارسی که از ایرانیان مهاجر به یمن و پسر و پدر بوده اند نامهایشان با هم مشتبه می شده است دلیل عمر بسیار طولانی قائل شدن به سلمان فارسی (عبدالله سلام، سلام) همین مشتبه شدن و یکی به شمار رفتن این پدر و پسر بوده است.
مطابق لغت نامۀ دهخدا، انجیل السبعین. [اِ لُس ْ س َ] (اِخ) کتابی است از آن پیروان مانی که به بلامس [یا تلامس احتمالاً محرف تلامیذ] نسبت داده شده. در آثارالباقیۀ بیرونی و خطط مقریزی نام این کتاب آمده. (از مانی و دین او ص ۲۰۱ و ۳۰۴). و رجوع به همان کتاب و انجیل مانی شود.
احتمالاً مصحف قرآن مسجد صنعا همان مصحف قرآن ابوموسی اشعری یمنی است
I think the Quran that was discovered in Yaman is ً The Quran from Abu Mosa Ashari from Yaman. He under another name Abdullah Salam (Salman Farsi) had written the Gospel of Sabayin (Gospel of Yeman); Therefore his Qur’an is mixed.
نظر به قدمت بخشهایی از قرآن مکشوفه از مسجد صنعا در یمن که به پیش از اسلام می رسد؛ استنباط شخصی من این است که آن می تواند همان مصحف قرآن ابوموسی اشعری یمنی باشد که هموطنان وی مصحف او را به یمن برده اند. چون سلمان فارسی ایرانی-یمنی شیعه گرا (عبدالله سلام) همان ابوموسی اشعری یمنی به نظر می رسد، همانکه انجیل سبعین (سبائین، منسوب به سبا/یمن) را جمع آوری کرده و قسمتی از آن را وارد مصحف قرآنی خویش نموده بوده است.
چنانکه گفته شد، سلمان فارسی عنوان یک پدر و پسر ایرانی یمنی بوده است که در مکه بوده اند، پدر همان عجمی است که معروف بوده است قرآن به محمد می آموزد. پدر و پسر یعنی سلام بن عبدالله سلام سبایی همان ها هستند که تحت عنوان عبدالله بن سبأ با یاسر عمار بنیانگذار شیعه غالیگری مشتبه شده اند. نویسنده انجیل سبعین هم همین دومی عبدالله بن سلام است. چون پدر و پسر هر دو تحت نام سلمان فارسی آمده اند برای سلمان فارسی عمر دویست و پنجاه ساله قائل شده اند. سلمان فارسی پسر با ابوموسی اشعری (از تبار اشعر بن سبأ) مطابقت می کند.
به خاطر انجیل مانوی عبدالله بن سلام، انجیل سبأئین (انجیل سبائیها) است که او را یهودی و مانوی و مسیحی دانسته اند و او آن را از قول سلمان فارسی پدر نوشته است. به خاطر اضافات ماقبل قرآنی، قرآن یمن، این قرآن وی می نماید که سر از زادگاه در آورده است. به خاطر مقام بزرگ پدرش معارض وی نشده اند و حتی بعد از خیانت در مقام حکمیت (تحت عنوان ابوموسی اشعری سبأیی) زنده مانده است. در عنوان ابوموسی اشعری سبأیی نامی مستتر نیست و همان عبدالله بن سلام است.
گفته شده است: “پدر سلمان «بدخشان» (بنا به طبری خشفوتان/بوذخشان، خشی-پتان/بوذ-خشان، مغ نگهبان آتش) بود و کار همیشگی اش هیزم نهادن بر شعله آتش”. از اینجا معلوم میشود عناوین پدر او پات-خشان (نگهبان آتش) است. نظر به اینکه یکی از معانی واژۀ سبأ در عربی با آتش سوزاندن است، لذا از این روی نام پدر عبدالله (سلام، سلمان) را سبأ آورده و در احادیث در رابطه با آتش سوزان آورده اند و او را با عمّار یاسر (عبدالله بن سبأ) مشتبه شده اند:
مطابق کتاب إختیار معرفه الرجال (رجال الکشی)، ص ۱۰۶ – ۱۰۷، امام باقر(ع) فرمود: «عبدالله بن سبأ ادعای پیامبری میکرد و گمان میکرد که امیرالمؤمنین همان خدا است! این خبر به امام رسید و حضرتشان او را خواست و صحت و سقم ماجرا را از او پرسید و عبدالله هم به این موضوع اقرار کرده و گفت: آری، اینچنین در ذهن من القا شده است که تو خدایی و من هم پیامبر خدایم! امیرالمؤمنین فرمود: وای بر تو! شیطان تو را تسخیر کرده است، برگرد و توبه کن! مادرت به عزایت بنشیند! ولی عبدالله قبول نکرد؛ لذا حضرت او را زندانی کرد و سه بار از او خواست تا توبه کند، ولی او نپذیرفت. آنگاه بود که حضرت او را با آتش سوزاند«.
در رابطه با عنوان ابوموسی گفتنی است لقب اشعری که به خود سلمان و پسرش داده اند می تواند به معنی خبر دهنده، شعار دهنده آمدن پیامبر و منجی باشد.
در مورد ارتباط نام و نشان سلمان و عبدالله بن سلام و ابوموسی اشعری (عبدالله بن قیس بن سلیم) گفته اند:
کنیۀ سلمان فارسی ابو عبد الله (پدر عبدالله) است و در مداین به روزگار خلافت عثمان، مُرد در حالی که والى آنجا بود.
در مورد پسر او عبدالله بن سلام گفته شده است از نخستین یهودیانی است که پس از هجرت محمد به مدینه، اسلام آورد. بسیاری، همچون ابوهریره و دیگران از او کسب علم کرده اند. او از بیعت با علی بن ابیطالب سرپیچی کرد و با خروج او از مدینه به بصره و سپس به عراق مخالف بود. برخی از سخنان او از قصص معروف به اسرائیلیات است. سعد ابن ابی وقاص می گوید: در طول زندگی خود که در کنار پیامبر بودم هیچگاه ندیدم قول بهشت به کسی دهد مگر عبدالله ابن سلام که به خاطر خدمات او در زمینه علم و دانش برای مسلمانان بود.
در مورد ابو موسی اشعریِ جمع آوری کنندۀ قرآن گفته شده است نامش عبدالله پسر قیس (کشیش، کاهن) بن سلیم (سالم، سلام) بن حضار (حضور یابنده، ایرانی حضور یابنده در یمن)، از مردم قریه رمع یکی از قرای یمن و اشعریان آن جا بود. بنا بر نظر علمای انساب و تراجم، نسب اشعریان به شخصی به نام اشعر و از او به سبأ و سپس به قحطان می رسد. که به نظر می رسد عنوان اشعری ابوموسی به معنی خبر و بشارت دهنده از این اشعر جدا بوده باشد.
ابوموسی عبدالله اشعری ملقب به ابن قیس را که به خاط حکمیت در جنگ صفین تحت عنوان شریح قاضی نیز معروف گردیده به صورت شخصیت جداگانه ای متصور شده اند:
عبدالله بن قیس (درگذشت۵۲ق) مشهور به ابوموسی اشعری که یکی از صحابی پیامبر(ص) بود. شهرت ابوموسی در منابع تاریخی عمدتاً به خاطر نقش وی در امر حکمیت پس از جنگ صفین است که به نمایندگی از طرف امام علی(ع) برای حکمیت انتخاب شد. امام، از انتخاب او راضی نبود، ولی با اصرار و اجبار برخی از لشکریانش به این کار مجبور شد. سرانجام ابوموسی از عمرو عاص (نماینده معاویه در حکمیت) فریب خورد.
در این که اصل و نسب شریح متعلق به کدام سرزمین و ملیت بوده است, میان تاریخ نویسان, عالمان انساب و تذکره نویسان اختلاف نظر کلی وجود دارد. اکثر نویسندگان با توجه به شجره نامه اجدادی او اظهار داشته اند که جد پنجم شریح ـ رائش ـ از سپاهیان انوشیروان بوده که به فرماندهی سیف بن ذی یزن, برای جنگ با حبشه به سرزمین یمن آمده و تابعیت قبیله معروف کنده را پذیرفته و در آن جا ماندگار شده بودند و به همین دلیل جزء هم پیمانان (حلفای) کنده محسوب گردیدند و خود شریح نیز بر این نکته (حلیف بودنش) تإکید کرده است.
ابن سعد در معرفی نام و نسب او نوشته است: ((وی شریح بن حارث بن قیس بن جهم معاویه بن عماربن رائش بن حارث بن معاویه بن ثورین مرتع از نسل کنده بود)). این نسب نامه از حیث قدمت سند و به لحاظ تاریخی, بر دیگر روایات ترجیح دارد, هر چند ایرانی بودن وی را زیر سوال می برد.
امّا عبدالله بن سبأ را در اصل نه با ابوموسی اشعری بلکه با عمّار یاسر مطابق می دانند:
آیا عبد الله بن سبأ همان صحابی معروف عمار بن یاسر است؟
برخی از مورخین همانند دکتر علی وردی معتقدند که عبد الله بن سبأ همان عمار بن یاسر است. او در استدلال بر مدعای خود می گوید:
۱. عبد الله بن سبأ معروف به ابن ابن السوداء بود که همین کنیه عمار نیز بوده است.
۲. عمار از قوم سبأ در یمن است.
۳. او محبت زیادی نسبت به علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ داشته و مردم را به بیعت با او دعوت می کرده است.
۴. عماردر مصر مردم را به شورش بر علیه خلیفه تحریک می کرده است، همان گونه که همین کار را به عبد الله بن سبأ نیز نسبت داده اند.
۵. نقل است که عبداله بن سبأ عثمان را خلیفه به ناحق معرفی می کرده، و صاحب خلافت شرعی را علی بن ابی طالب علیه السلام می دانسته است، که همین اعتقاد و عمل را به عمار بن یاسر نیز نسبت داده اند.
دکتر علی وردی با ذکر ادله ای دیگر به این نتیجه می رسد که عبد الله بن سبأ کسی غیر از عمار بن یاسر نیست. قریش عمار را سر دسته انقلابیّون و شورشیان علیه عثمان می دانست، ولی از ابتدا نمی خواست که به اسم او تصریح کند، لذا به صورت رمزی به او کنیه ابن سبأ یا ابن السوداء می داد.
این رأی را دکتر کامل مصطفی شیبی در کتاب « الصله بین التصوف و التشیع » پذیرفته است. و ادله او را قانع کننده و منطقی می داند.
از عبارات دکتر علی سامی نشار نیز تمایل به این قول استفاده می شود. او در کتاب خود « نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام » می گوید: « محتمل است که عبد الله بن سبأ شخصیتی جعلی باشد، یا این که این اسمِ رمزی اشاره به عمار بن یاسر باشد… ».