از پیر شالیار و دانای سیمیار در اصل همانا توتم مار و مادیا کشور گشای سکایی منظور بوده اند
شالیار به لغت سنسکریت به معنی برخوردار از سّم، مار، توتم و نیای اساطیری سکاییان کردستان است که در اوستا به صورت وَئسه (سَمّی) و در شاهنامه به صور پیران ویسه و پیلسم (پیر سمّی) در سمت گنگ دژ افراسیاب (تخت سلیمان) در مرز خشترو سئوکَ (کشور مار سمّی، کردستان) یاد شده است:
शल्य n. shalya poison
शोक m. soka pain, anguish, burning
در منابع آشوری نام سئوکَ به صورت کشور ساخو و در اوستا همچنین به عنوان سرزمین پسران دلیر ویسه (وئسه) یاد شده است.
امّا نام دانای سیمیار به معنی اوستایی دانای به هراس اندازنده مطابق نام و لقب مادیای اسکیتی (دانای سکایی) ملقب به عنوان اوستایی فرنگرسین یعنی بسیار به هراس اندازنده است که استرابون نام وی را در ردیف کشورگشایان بزرگ عهد باستان آورده است.
نام پیر شالیار و دانای سیمیار تحت عنوان شاماران (شاه ماران) در اسطورۀ معروف کردی شاماران به هم میرسد که در هر دو جاماسپ/توماسپ (سپیتمه هوم عابد، دستگیر کنندۀ مادیای اسکیتی، پدر زرتشت سپیتمان) مشترک است.
از مجموعه مراسم پیرشالیار (چند روز پیش) از استاد فریده معتکف:
پیرشالیار فرزند جاماسب، یکی از رهبران و مُغان آیین زردشت بوده که در اورامان میزیسته است، وی مردی دانا و آگاه با طبعی روان بود. وی کتابی را به نام «مارفهتو پیرشالیار» (معرفت پیرشهریار) به لهجۀ کردی اورامی مشتمل بر امثال و حکم و پند و اندرز با ذکر نکاتی چند از آداب و رسوم آیین باستانی و تأکید و توصیه در جهت حفظ و نگهداری آن به نظم درآورده است. نسخۀ این کتاب اکنون کمیاب است و فقط عبارات و ابیاتی از آن را برخی از مردم آن سامان از بردارند و در مواردی به جای ضرب المثل به کار میبرند. در این کتاب منظوم، بعد از هر دو بیت، بیتی تکرار شده است به این مضمون:
گوشت جه واتهی پیرشالیار بوو هوشت جه کیاستهی زانای سیمیار بوو
(به گفته پیرشهریار گوش بده، و برای درک نوشته زردشت دانا و هوشیار باش)
چند بند از آن منظومه:
داران گیانداران، جهرگ و دل بهرگهن گایی پر بهرگهن گایی بی بهرگهن
که رهگ جه هیلین، هیلی جه کهرگهن رواس جه رواس ورگهن جه ورگهن
(درختان جان دارند ، جگر و دلشان برگ است، گاهی پر برگ و گاهی بی برگند. مرغ از تحم است، و تخم از مرغ روباه از روباه است و گرگ از گرگ)
وهوری وهوارو ، وهورهوهرینه وریسه ، بریو چوارسه رینه
کهرگی سیاوه هیلیش چهرمینه گوشلی مه مریو دوی درینه
(برفی می باره که برف خوره است، و رسن که پاره شود چهارسر پیدا میکند، ماکیان سیاه، تخمش سفید است، دیگچه که سوراخ شد، دو در پیدا می کند.)
می گویند صاحب کرامات بوده است. از جمله این کرامات عجیبی که درباره او روایت می کنند ماجرای شفا یافتن «شاه بهار خاتون» دختر شاه بخارا است که «پیر شالیار» او را شفا می دهد. ماجرا از این قرار بوده است که «شاه بهار خاتون» کر و لال است و تمام طبیبان از مداوای او عاجز می مانند تا این که آوازه «پیر شالیار اورامی» به بخارا می رسد. پادشاه بخارا هم شرط کرده است که هر کسی دخترش را شفا دهد او را به عقد وی درمی آورد؛ بالاخره عموی پادشاه با عده ای از اطرافیان پادشاه به سمت اورامان به راه می افتند تا دختر را به نزد «پیر شالیار» ببرند. وقتی که نزدیک روستای «اورامان تخت» می رسند، گوش های دختر به طوری آنی شنوا می گردند و وقتی هم به نزدیکی های خانه «پیر شالیار» می رسند، صدای نعره دیوی توجه آنها را جلب می کند و سریع دیو از تنوره ای که هم اکنون اهالی به آن «تنورۀ دیوها» می گویند و نزدیک خانه «پیر شالیار» هست – بر زمین می افتد و کشته می شود، در این اثناء زبان «شاه بهار خاتون» هم باز می شود و شروع به صحبت کردن می کند.