داستان تولد کیخسرو (کیاخسار، فرزند فرنگیس) در شاهنامه که با داستان تولد کوروش (فریدون فرزند فرانک) مشتبه شده است:
شبی قیرگون ماه پنهان شده
به خواب اندرون مرغ و دام و دده
چنان دید سالار پیران به خواب
که شمعی برافروختی ز آفتاب
سیاوش بر شمع تیغی به دست
به آواز گفتی نباید نشست
که از خواب نوشین، سر آزادکن
ز فرجام گیتی یکی یاد کن
که روز نوآیین و جشنی نو است
شب سور آزاده کیخسرو است
یکی از شبها که فرنگیس در کاخ پیران منتظر تولد فرزندش بود ، پیران (سپه سالار توران) در خواب دید:
«سیاوش با شمشیری از راه آمده و فریاد انتقام سر داده است و به پیران می گوید روزگار کیخسرو فرا رسیده، برخیز و جشنی بر پا کن ….»
پیران وحشت زده از خواب بیدار شد و همسر خود گلشهر را بیدار کرد و گفت:
« برخیز و نزد فرنگیس برو که سیاوش به خواب من آمده است.»
گلشهر با شتاب نزد فرنگیس رفت و از دیدن کودکی تازه به دنیا آمده، شگفت زده شد. خندید و برپیشانی فرنگیس بوسه زد. پرستاران کودک را شستند و در پارچه ای پیچیده به گلشهر دادند و او با شتاب به نزد پیران بازگشت و گفت:
کنون پیش آی و شگفتی ببین
بزرگی و ر آی جهان آفرین
تو گفتی نخواهد مگر تاج را
و گر جوشن و ترگ و تاراج را
پیران که روی کودک را دید به یاد سیاوش افتاد و گریه کرد، زیرا کودک چنان بود که گویی سیاوش بار دیگر به دنیا آمده است پیران کودک را نزد افراسیاب برد و او را ستایش کرد و سپس خبر تولد فرزند فرنگیس (نوه افراسیاب) را به او داد و گفت:
«این کودک از خوبی به تو مانند است، از پهلوانی به فریدون و زیبایی اش تور (نیاکان افراسیاب) را به یاد می آورد. نظر من این است که گذشته را فراموش کنی و مهر کودک را در دل پرورش دهی. او را به چوپانان بسپری تا دور از دربار و بدون آگاهی از اصل و نژاد خود بزرگ شود.»
افراسیاب با شنیدن این سخن و دیدن کودک، از کشتن سیاوش پشیمان شد و به پیران گفت:
«هر چه خواهی انجام بده و:
مداریدش اندر میان گروه
به نزد شبانان فرستش به کوه
چنان تا نداند که من خود کی ام
به ایشان سپرده ز بهر چی ام
نیاموزد از کس خرد یا نژاد
ز کار گذشته نیایدش یاد
پیران از کاخ افراسیاب شادمان بیرون آمد و کودک را کیخسرو نام نهاد،جشنی بر پا کرد و کودک را به همراه پرستار ی نیک اندیش به چوپان سپرد.
جزء اول نام فرانک (نام مادر فریدون و هم چنین نام مادر کی اپیوۀ صاحب فرّ) و فرنگیس (جویای فرّ ایزدی شاهنشهی) بر گرفته از واژۀ فرنه (فرٌ) به نظر می رسند:
गेषते {गेष्} verb geSate {geS} seek
गेषते {गेष्} verb geSate {geS} search