معنی محتمل فلسطین
بر اساس منابع کهن مصری نام فلسطین را بر گرفته از نام قوم دریایی pelest از سمت قبرس و یونان می دانند و واژه ای به صورت palastä(s) در یونانی به معنی کشتی گیر است که یاد آور گلیات (غول اندام) فلسطینی اساطیری در میدان نبرد داود (گرامی) می باشد.
هرودوت گوید که نیای پارسی ها (ایرانیان) پِرسِئوس است، و نیز پِرسِس پسر پِرسِئوس، و به گفتۀ هِکاتیوس، پارس ها خود را خویشاوند آنان می دانستند. «ئوس» پسوند اسمی است. بر این پایه، می توان از پِرسِفون دختر زئوس، پِرسِه همسر هلیوس، پاریس همسرِ هِلِن از تروآ که وی را از مِنِلاس ربود، همگی در پیوند با نام پارس و برگرفته از ریشۀ ایرانی پَرَس دانست. سنجیده شود با پارَس در زبان عبری و پارسَه در زبان پارسی باستان. نام قوم ها در پیکرۀ پهلوانانی در آمده است که سپس شکل بومی به خود گرفته و رویدادهای تاریخی ای به ایشان منسوب شده است. در نوشته های مصری به گونه پِرسِت آمده که سپس به پِلِسِت و فیلیستی دگرگون شده است. پسوند «ت» در این نام، حالت جمع زبان های هندوآریایی است. این نام در تورات به ریخت پِرسیت (= فَرِزّی ها) آمده که سپس به شکل نام تیره فیلیستی ها Philistines (فلسطینی ها) در آمد. به گزارشِ تورات [Genesis 15:19-21] تا پیش از ورود حضرت ابراهیم (ع) به فلسطین، تیره هایی همچون قِینیان، قَنِزّیان، قدمونیان، حِتّیان، پِرسیت ها (فَرِزّیان)، رَفائیان، اَموریان، کنعانیان، جِرجاشیان و یَبوسیان می زیستند، و با توجه به این که زمان ابراهیم (ع) را در سده هجدهم پیش از ترسایی دانسته اند، پس این قوم باید پیش از ایشان در آنجا زندگی می کردند. از این رو، پیوند دادن چمار نام فلسطین به کُشتی گیری مردود است، زیرا دورۀ زمانیِ داوُد (ع) کمابیش ۸ سده پس از ابراهیم (ع) می باشد و ریشۀ نام پِلِسِت (پرست) هیچ پیوندی با کُشتی گیری ندارد!
نام های ایرانی در نامههای العمارنه دوران فرمانروایی آمِنوفیس (آمنهوتپ) سوم و آمِنوفیس چهارم (آخناتون) که نامهنگاریهای دیپلماتیکِ حکومت مصر و نمایندگانشان در کنعان و آمورو است، فراوان یافت می شود و این نفوذ ایرانیان را در آن سمت نشان می دهد. در نسخۀ کهن داستان سینوهه آمده است که وی روزی مهمان فرمانروای قوم آمو بوده است، و فرمانروا را آسوده دل می کند که فرعون در پی سرکوبِ آسیایی هایی نیست که در شمال مصر (صحرای سینا و فلسطین) هستند، بلکه در پی جنگ با آسیایی هایی است که در سمت جنوب زندگی می کنند. این خود گواهی بر کوچ مردم آسیایی به آن سمت می باشد. گواه های نگارگری نیز حضور ایرانیان را در آن سمت اثبات می کند. از برای همین است که مصریان باشندگانِ فلسطین را هارَی می نامیدند که آشکارا با واژۀ اریَ (آریایی، ایرانی) همخوانی دارد.
نام قوم پِرسِت (پِلِسِت) که با پسوند حالت جمع همراه شده است و «پِرِس ها» برگردانده می شود، با واژه پارس و پَرَس و نام نیای کهن ایشان، یعنی پَرَشی در نبشته های اَکَّدی ها و سومری ها همسو است. استرابون از این قوم با نام پَرّهسی یاد می کند. از این رو، نام قوم ایرانی پِرِس.ت (= پِلِسِت) را باید در پیوند با واژۀ هندوایرانی پَرَشو परशु که ریخت اَکَّدی نام پارس نیز می باشد، پنداشت. پَرَشو و پَرَشس به چم «تبر» است و به اصطلاح می توان «تبردار» برگرداند. « پِلِس-ت-ین » یعنی منسوب به تبرداران درک می شود. فیلیستینوی Philistinoi یونانی نیز برگرفته از همین نام است.
قهرمانی های پرسئوس در مقابل مدوسا و دیگران یادآور قهرمانیهای برادران گستهم نوذری (آریارمنه) و توس نوذری (کوروش نیای کوروش) در مقابل مادیای اسکیتی و دیگران می باشند.