نام چرکس را در زبان بومیان قفقاز غربی به معنی مردم کوهستانی گرفته اند. این نام به صورت گئیرکاس یا کئیر کاس در زبان اوستایی نیز به همین مفهوم یا به مفهوم پرستندگان بزکوهستانی (قوچ وحشی) است. نام سرزمین کنونی ایشان در قفقاز یعنی آدیغه را نیز به معنی منسوب سرزمین بلند آورده اند که نشانگر کوهستانی و چراگاهی بودن نام کهن آنجا یا پرستش توتم قوچ وحشی از سوی ایشان است. نامی هم که استرابون به صورت کرکت برای چرکسها آورده در زبانهای ایرانی به همین حیوان توتمی کوهستانی و یا سرزمین چراگاهی است. باز نام گروه بزرگ ایشان کابارد در زبان ترکی به همین معنی مردم ارتفاعات هستند. ایشان اما واژه چر بدین هیئت خود در زبان اوستایی اشاره به چراگاه و چرنده و در زبان ترکی اشاره به سرباز جنگجو یا قوچ وحشی دارد که هر دو مورد مفهوم قابل تعمقی را همراه دارند. چون اولی متناسب با شرایط اقلیمی و طبیعی سرزمین چرکسها در قفقاز و مفهوم دومی و حتی اولی هم یاد آور عنوان مردم کوزاک (قوچاق، جنگی) است که نام چرکسها با این نام قرین است. حال باید دید که در این باب چگونه اصل فرع را از هم جدا کرد. خانم هموطنی به نام نسرین در وبلاگ خود مراقی ها (یا مراغی های قزوین) را از تبار چرکسها سنجیده و مقایسه نموده است. اگر این نظر درست باشد در این صورت کلمه چراگاه معادل مراغی (مرغزاری و چراگاهی) از این میان اساسی تر است. گرچه این مفهوم خود به اعتباری مترادف و همنشین نام کوهستانهای چراگاهی است. ایشان به نقل از دهخدا از طبقه پشه ای (لابد از ریشه پاشایی و پادشاهی) و وورق (جنگجو، قوچاق؛ کوزاک)؛ آزادلی (آزادشدگان) در میان ایشان یاد کرده و می افزاید که “مراغیان الموت دارای دو شاخصه مهم هستند: ۱-اعتقاد به تناسخ و بازگشت ارواح در قالبهای جسمی متناسب.۲- احساس شدید به پاک نگهداشتن آب و محیط زندگی و حتی المقدور زیستن درکنار رودخانه ها.عارف قزوینی شاعر دوران مشروطیت از مراقی ها بوده است.” پایه استدلال سخن وی بر این مبنااست که مراقیان/ مراغیان کسانی را که به کیش و آیین آنها نباشند پشه ای گویند که این نام طبقه بالادست حکومتی در نزد چرکسها است. نظر این بانو درست می نماید چون وجه اشتراک تاریخی قومی بین ما مراغه ای ها و مراغیان قزوین جز در اشتراک یا شباهت اسمی وجود ندارد و این خود منشأ غیر مراغه ای ولی مترادف مراغه ای بودن ایشان را متضمن است. اگر ایشان از مراغیان قدیم بودند باید سنن نیرومندی از زرتشتی گری را در فرهنگ خود به میراث می داشتند که عملاً چنین نیست. نام ایشان به احتمال قریب به یقین از نام گروه اجتماعی جنگجویان وروق گرجی (علی القاعده همان موروقها، موروقی ها، مراقی ها) اخذ شده است. در مورد مهاجرت داده شدن چرکس به سمت شرق آذربایجان و سایر نقاط ایران در نوشته علی پور صفر قصابینژاد می خوانیم: “چرکس ها و مشایخ صفوی:در نیمه دوم قرن نهم، بارها به جنگ با چرکسها پرداختند و هزاران برده چرکسی را با خود به اردبیل آوردند (فضلاللّه بن روزبهان، ص ۲۶۸ـ۲۷۰؛ باربارو، ص ۹۹؛ سفرنامه بازرگان ونیزی در ایران ، ص ۴۰۱). غلامان و کنیزان چرکس مورد توجه شاهان صفوی بودند. مادر پری خان خانم (دختر شاه طهماسب اول) و مادر شاه سلیمان اول از کنیزان چرکس بودند (کمپفر، ص ۲۵ـ۲۶، ۵۵، ۶۱؛ تتوی و همکاران، ص۷۰۰؛ دالساندری ، ص ۴۴۱). جنگ با چرکسها در اواسط سلطنت شاه طهماسب اول، بار دیگر صورت گرفت (نویدی، ص ۹۶؛ باکیخانوف، ص ۹۶). چرکس ها در رقابت خونین طرفداران حیدر میرزا و اسماعیل میرزا (پسران شاه طهماسب اول) و قتل حیدر میرزا نقش اساسی داشتند (اسکندر منشی، ج ۱، ص ۲۰۸ـ۲۰۹؛ روملو، ج ۳، ص ۱۵۰۷). بعضی از غلامان چرکس، نظیر فرهاد بیگ چرکس و بهبودخان چرکس، صاحب مقامات عالی شدند (اسکندر منشی، ج ۲، ص ۹۶۷ ،۷۸۹، ۹۵۵).غلامان چرکس یکی از گروههای اصلی ارتش شاه عباس اول و جانشینان او بودند .تعداد غلامان مملوک، اعم از چرکس و گرجی و ارمنی، در دوره شاه سلیمان اول بین پانزده تا هجده هزار نفر و شمار چرکسها و گرجیان و داغستانیهای اصفهان در همان زمان حدود سی هزار نفر بود (دلاواله ، ص ۳۴۴ـ۳۴۶؛ کمپفر، ص ۸۹، ۱۹۷). در عصر صفوی، صدها خانوار چرکس در بلوک دِزْکرد فارس اسکان یافتند. روستای چرکس در بلوک دِزکرد فارس یادگار همین مردم است (فسائی، ج ۲، ص ۱۳۱۸، ۱۶۱۸؛ دومورینی، ص ۵۶).
گروهی از چرکسها در محله ماهنو و اطراف بقعه مقام حسین در شوشتر سکونت داشتند. حکومت شوشتر در سالهای سلطنت شاه صفی (حک: ۱۰۳۸ـ۱۰۵۲)، مدتی در اختیار شبلی سلطان چرکس و خاندان او بود (جزایری، ص ۲۱، ۴۶ـ۴۷). ”
در شبکه اطلاع رسانی استان قزوین در باب مراغیان می خوانیم به توتم بزکوهی قفقازی ایشان بر خورد می کنیم که به صورت کله بزی (بز کوهی سروران) بر جای مانده است: “مراغی ها یا کلهبزىها: در استان قزوین، و به ویژه در منطقهٔ رودبار، گروهى مشهور به «مراغی» یا «کلهبزی» نیز زندگى مىکنند که گویش، نوع پوشش، آداب و رسوم و وابستگى قومى آنان بسیار جالبتوجه و درخور توجه ویژه است. در زیر به خصوصیات این گروه اجتماعى به اجمال اشاره مىکنیم:
دربارهٔ اصل و تبار این گروه، تاکنون هیچگونه تحقیق و بررسى علمى صورت نگرفته است. پژوهشهاى پراکندهاى که دربارهٔ این قوم انجام شدهاند همگى بر آناند که این مردم پس از فتح مراغه به دست سپاهیان اسلام در ۱۲۰۰ سال پیش، مراغه را رها کرده و به این منطقه مهاجرت کردهاند و به همین دلیل نیز به مراغىها معروف هستند. این گروه، خارج از مناسبات قومى خود، به «پشهای» نیز معروف هستند که وجه تسمیهٔ آن نیز مشخص نیست. این گروه بیشتر در منطقهٔ رودبار الموت اسکان دارند و بیشتر به کار کشاورزى مىپردازند. اما در مورد وجه تسمیهٔ «کلهبزىها» روایت است که گویا وقتى یکى از بزرگان مراغىها به ناحیهٔ رودبار سفر مىکند و ریش سفیدانِ مراغى با یک کل بز به پیشواز او مىروند، آن شخص به همراهان خود مىگوید : «کلبزىها آمدند.» از آن تاریخ به بعد، مراغىها به کلهبزىها نیز معروف شدهاند. در چند روستای بخش « رودبار الموت » و« رودبار شهرستان » مردمانی با زبان و اعتقادات خاص زندگی می کنند . گفته میشود آنها مهاجرانی هستند که از منطقه « مراغه » به این مکان کوچ کرده اند..
در مجموع بیشتر دلایل در باب وجه اشتقاق نام چرکس دال بر آن است که ایشان نیز نظیر سکاها و چچن ها و اینگوشهای قفقاز به نام توتم بزکوهی شان نامگذاری شده بوده اند. جالب است که نام بومیان دیرین آذربایجان یعنی گوتیان را نیز در وجه اشتقاق گو- تی(کوهی) می توان به معنی دارندگان توتم بزکوهی گرفت. نگارنده قبلاً این نام را غالباً با توجه به معنی اسلاوی و مازندرانی کوتی آن به معنی سگپرست گرفته ام و حال از این با توجه به سنت کهن فراگیر بزکوهی پرستی مردمان قفقازی کفه سنگین را به نفع توتم بزکوهی می بینم.
در مورد لزکی ها برپایه نام توتم کهن ایشان می توان به واژهً لزگی لاز-گی (لاز-گی-ایل، عقاب سفید دریایی سفید سر) توجه نمود چه در درفش ملی ایشان تصویر همین پرنده عقاب دریایی نقش بسته است. بر این اساس به نظر میرسد سرزمینی نه چندان بزرگ و معتبری که در قرون وسطی به نام لاچین (به ترکی یعنی سرزمین شاهین وعقاب) در جوار ایران نام برده شده همین سرزمین لزگیها در قفقاز بوده است. حتی می توان نام ریشه نام مردم قفقاز تبار لاز در غرب قفقاز را بر این پایه از ریشه همین ریشه لاز (مردم دریایی یا عقاب دریایی) به معنی مردم دریانورد گرفت. چون منابع کهن لازها هار متصف نموده اند به اینکه “ایشان در دریانوردی مهارتی تام دارند”. گرچه در وجه غالب معنی نام لاز همان معنی چچنی آن یعنی مترادف با گرجستان و کلخید به معنی مردم شخم زن و کشاورز است.
بر این اساس مقابله نام لزگی با لولوبی یعنی نام بومیان کهن آذربایجان در این مسیر به بیراهه رفتن است. چه معنی کلمه فارسی لاغ (علی القاعده صورتی از کلمه لاو، به معنی گیسوی بافته؛) نام مردم لولوبی را گیسو بافتگان نشان میدهد. می دانیم که در لوح نارام سین لولوبیان بومیان دیرین آذربایجان با گیسوهای بافته نشان داده شده اند. از سوی دیگر میدانیم توتم اعقاب ایشان تات (کاتوزی، کادوسی یعنی پرستندگان سگ نر ونیرومند) سگ بوده است. اما در زبان چچنی قفقاز واژه لیچگاه به معنی مخفی و پوشیده و سری برای نام لولوبیان مناسب می افتد. اگر فعل فارسی لو دادن (افشاء راز کسی کردن) و لولو (موجود کوهستانی مرموز و ترسناک) و یا به عبارت بهتر هر سه مفهوم را توأم با هم اساس بگیریم، در این صورت به نام بومیان دیرین لولوبی آذربایجان و اران عهد باستان می رسیم. شاید بر همین اساس باشد که در اساطیر کهن ایرانی نام همسر هوشنگ (دانا= ماد= بودها/بوذا) نیای اساطیری ایرانیان گوزگ (پنهان و مخفی و سّری) معرفی گردیده است. این بدان معنی است که گوتیان باستانی پرستندهً بزکوهی-سگ اساطیری بز شاخ زوج قبیلهً لولوبیان قفقازی تبار به شمار میرفته اند. شکل ترکیبی سگ- بزکوهی همین توتم این مردمان نشانگر آن است که حیوان توتمی لولوبیان سگ بوده است. اینکه مطابق خبر هرودوت و تصاویر کتیبه های آنوبانینی سلطان لولوبی و نارامسین البسه لولوبیان شبیه لباس سگپرستان کاسپی-کادوسی بوده است؛ به وضوح گویای سگپرستی همین مردم و هم تباری اینان با همدیگر است. لذا تاتها (اخلاف کادوسیان) هم از اعقاب همان بومیان لولوبیان قفقازی-زاگروسی تبار بوده اند که به تدریج ملیت ایرانی پذیرفته اند.
مورد سوم یعنی نام آبخاز با توجه به ریزشگاه معروف رود اتیگوری آنجا که بزرگترین سد قفقاز نیز بر روی آن احداث شده است و همچنین صور اسامی کهن آن از جمله آپسو (آب شیرین) و آباسگی (جریان سریع آب رودخانه) که در منابع کهن بدان استناد شده است؛ باید اشاره به همین رود ریزشگاهی و آبشاری اتیگوری آنجا در زبانهای ایرانی قدیم بوده باشد. یعنی در اساس این نام تأکید بر خیز برداشتن و سرعت سریع جریان آب رودخانه “اتیگوری (به ظاهر مرکب از ایتی= به ترکی یعنی سریع و کلمه کور یعنی رودخانه) است.
عنایت الله رضا در دایره المعارف بزرگ اسلامی (دبا) چنین معلوماتی را از نام و نشان آبخاز در اختیار ما میگذارد:
ابخاز، جلد: ۲،شماره مقاله: ۶۰۹: اَبْخاز، یا ابخازیه، سرزمینی در شمال غرب قفقاز و کرانۀ شرقی دریای سیاه که نام کنونی آن جمهوری شوروی سوسیالیستی خودمختار ابخاز است و ۶۰۰‘۸ (آکینر، ۲۲۲) یا ۷۰۰‘۸ کم ۲ («مردم قفقاز» ، II/373) وسعت و ۰۰۰‘۵۲۱ نفر جمعیت (آمار ۱۹۸۴م) دارد که در هر کم ۲ حدود ۶۰ نفر زندگی میکنند. این جمهوری بخشی از جمهوری شوروی سوسیالیستی گرجستان و شامل مناطقی از ارتفاعات رشتهکوههای قفقاز تا کرانۀ دریای سیاه است که از ناحیۀ گاگرا در شمال تا مصب رود اینگوری در جنوب، امتداد دارد. مرکز این جمهوری شهر سوخوم (بنابر گویش محلی: سوخومی) است که در کنار دریای سیاه واقع شده است و ۰۰۰‘۱۲۴ نفر جمعیت (آمار ۱۹۸۴م) دارد (آکینر، همانجا). نام ابخاز در زبان محلی و زبان روسی به صورت ابخازیا (همو، ۲۲۱؛ «مردم قفقاز»، همانجا) و در متون فارسی و عربی به صورت ابخازیه آمده است. گاه این نام را ابخازستان نیز نوشتهاند . (TA, I/74) ساکنان شبه جزیرۀ آناتولی قوم ابخاز را آبازا مینامیدند (همان، I/14). در مآخذ آشوری و دیگر مآخذ عهد باستان از جمله مآخذ یونانی از نیاکان مردم ابخازیه که در سواحل دریای سیاهِ قفقاز سکنی داشتند، یاد شده است که خود را آپسوا مینامیدند. در نوشتههای مورخان باستان از جمله آریان و پلینیوس نام ابخاز به صورت آباسکوی و اباسگی آمده است (بارتولد، II(1)/861). ابخاز در نوشتههای پروکوپیوس مورخ سدۀ ۶ م به صورت اباسگی ذکر شده است (II/533). این نام در تألیفات مورخان و جغرافینویسان سدههای نخست اسلامی به چند صورت آمده است: ابن خردادبه، (ص ۱۲۳) ، اصطخری (ص ۱۸۷)، مسعودی (۱/۲۲۶) و یاقوت (۱/۷۸، ۸۵۸، ۲/۵۸) ابخاز آوردهاند؛ طبری ابخز (۲/۱۰۱) و ابوالفداء (ص ۳۷۴) ابخاس نوشته است؛ ابن حوقل آن را به دو صورت اللایجان و الابخاز آورده است (۲/۳۴۸)؛ در احسن التقاسیم به صورت الابخان نوشته شده که احتمالاً حاصل خطای کاتب است (مقدسی، ۳۷۴)؛ ابن رسته آن را به صورت «لوغر» آورده (ص ۱۳۹). مارکوارت بر این عقیده است که لوغر نگارش تحریف شدهای از «اَوْغَز» و «اَوْغَزیّه» و درواقع همان ابخاز و ابخازیه است (ص ۱۷۶)؛ بلاذری این نام را به صورت افخاز و افخاد ذکر کرده است (ص ۱۹۷)؛ ابوالفداء گذشته از نام قوم و سرزمین به وجود شهری به نام ابخاس (ابخاز) نیز اشاره کرده و نوشته است که «این شهر کوهستانی بر ساحل دریای قِرِم (دریای سیاه) بر خلیجی پیشرفته در خشکی در مشرق شهر سوخوم با اندک میلی به شمال قرار گرفته است» (ص ۳۳۸)….
26 Comments
Page 1 of 1
Leave A Reply
سلام.چرا شما سعی می کنید هرچی اسم جغرافیایی است وانمود کنید که این اسم دارای ریشه فارسی است؟آنهم فارسی دری امروزی؟در حالیکه اگر با زبان فارسی هم اگر بخواهید مقایسه بکنید بایستی با زبان قدیمی اوستایی ، پهلوی مقایسه شود نه فارسی امروزی.؟
در ضمن مراغه از کلمه مراغلی که در زبان ترکی به معنای منطقه جذاب و دل انگیز است گرفته شده است و طبیعت شهر مراغه واقع در اذربایجان شرقی و هم جمهوری آذربایجان با این نام مطابقت می کند.
با تشکر
نامهای این منطقه نه ایرانی بلکه شاخه به طور کل از شاخه هندواروپایی و نیز آلتایی و قفقازی بزرگترین شاخه هندواروپایی خود زبان هندیان ما و امپراطوری سکائیان استپها در آنجا می گنجیم . ترکان بعداً آمدند و صاحب آن نوع امپراطوری نشدند.
با سلام اقا کلا” سر کاری با کدوم تحقیق این حرفا رو در میارید برو کتاب خداوند الموت رو بخون هم تو نازیلا وهم تو جواد فهمیدید ؟
در میان مراغی ها به وضوح سنت های زرتشتی مانند سدره به تن کردن و کستیج بستن باقی است!
این اثبات می کند مراغیها احتمالا با مراغه ای ها نسبت دارند و مردم ـآذربایجان قبل از حمله ترک ها به زبانی شبیه تاتی صحبت میکرده اند.
خیر مراقی ها چنین سنتی ندارند
با سلام
بنده خودم مراقی هستم
این چیزایی که شما نوشتید در مورد مراقی و پشه ای ها درست نیست
پشه ای به معنای گنهکار و کثیف است نه پادشاه و در نزد مراقیان کسی که مراقی نباشد پشه ای است
اگر در مورد مراقی ها اطلاعات می خواهید حاضرم در اختیار شما قرار دهم
سلام من هم مراقی هستم خوشحال میشم در این زمینه بحث کنیم
hm_p84@yahoo.com
پشه ای به معنای بیگانه، غریبه و غیرخودی است میشه بفرمایید این گنهکار و کثیف رو از کجا آوردید؟؟
سلام.
فاطمه خانم من نیاز به اطلاعاتی در مورد هم مراقی ها و هم پشه ای ها دارم. لطفا برایمن ارسال کنید. ضمنا اگر تلگرام دارید از این طریق با من در ارتباط باشید.
ایمیل من: ma538538@gmail.com
مراغه از دو واژه تشکیل شده مه به معنای بزرگ وقسمت دوم راغه =راغا=راگا به معنای راه روی هم میشود راه بزرگ یا ری بزرگ و ری کوچک هم همان شهر ری نزدیک تهران است
عزیز دل این مراق با اون مراغ خیلی فرق میکنه.
من خودم از نوادگان همون مراقیانی هستم که شما میگین.
اما گویش آنها با فارسی فرق زیادی که نداره هیچ تازه خیلی نزدیکتر از گویش امروز ما با فارسی قدیم است.
مراقیان بعد از ورود اسلام زبان و آیین خودشونو حفظ کردند و تمام این چیزهایی که اینجا گفتین فقط شنیده هایی از اون سرزمینه و مابقی به صورت راز باقی مانده و خواهد ماند.
پس خودتون رو زیاد درگیر نکنید.
من از روستای موشقین امروزی که در اصل مرقشین بوده و امروز به موشقین تبدیل شده هستم. مرقشین یا مرقشیشا نوعی سنگ گرانبهاست امروز خیلی چیز ها تعغیر کرده من کتابهایی در مورد اینها دارم که میتونه دنیای اونجا و دروغ های مرد کثیف و پشه ای به نام حسن صباح رو برملا کنه
سلام به نظر من نثل مراقی ها قبل از حضرت ادم برمیگرده جدی میگم. اینا رو که شما نوشتید فکر کنم استنباط غلط است. از پارسی که بالا نوشتید خیلی خوشم اومد
sسلام
از اینکه تلاش می کنید این قوم را بشناسید خوشحالم اما
نظرات شما به مثابه افرادی است که در تاریکی مطلق دست به اعضاء فیل می زدند و نظرات خلاف واقعه می دادند می ماند امید وارم در روشنائی بتوانید در مورد این قوم پیچیده ( که به هیچ طریق ممکن اطلاعات نمیدن ) اظهار نظر کنید .
والا ما خودمون مراقی هستیدیم ولی وقتی اینارو خوندیم داشتیم شاخ در می اوردیم
جل الخالق
کلمه مراقی مربوط به قومی در الموت با قاف نوشته میشه نه با عین در صورتی که مراغه با غین نوشته میشه. این ۲تا هیچ ربطی به هم ندارند لطفا صرفا به خاطر نوع تلفظ و ادای کلمات مراغی_مراقی این دو را باهم مرتبط نکنید والا بلا هیچ ربطی به هم ندارند.
نوشته ی آقای جواد مفرد کهلان را خواندم، خیلی جالب است و می شود که در این مورد پژوهش های زیادی صورت بگیرد. با آن هم پشه یی های افغانستان از قبیله ی ویدی آریایی ها اند که بعد از مهاجرت از بلخ باستان در دامنه های جنوب سلسله کوه هندوکش سکونت اختیار کرده و زبان آن نیز به همین نام پشه یی که از پاشا و پادشاه گرفته شده یاد می شود. علاوه بر آن پشه یی ها در طول تاریخ به نام های الینا (شاداب)، داردی (از کوه و کوهی)، کوهستانی، لامگانی، لمگانی یا لغمانی (صاحبان قریه)، دهگان (صاحبان ده یعنی دهنشین) و غیره نیز یاد شده اند که اکثرا ریشه ی پشه یی دارند.
پشه یی ها بنام پیساچه نیز یاد شده که گوشت خور معنی دارد، زیرا پشه یی ها پیشتر از دیگران آیین و رسوم ویدی ها را که نه خوردن گوشت و امثال آن بود، ترک کرده است. که به همین علت دیگران آن ها را پیساچه یعنی گوشت خوار، نا مقدس و گنهکار خوانده اند. در زبان پشه یی حالا نیز گوشت خور را (پی آسا) می گویند که با اصطلاح پیساچه خیلی نزدیک است.
به هر صورت این که چرکس ها را چرا پشه یی می گویند و یا آن ها با پشه یی های افغانستان چه ارتباط دارند و یا زبان چرکس ها و پشه یی های ایران چه است؟ معلومات مزید ارایه گردد خوش می شوم. به نظر من امکان دارد این پشه یی های که بنام چرکس ها (کوهستانی؟) یاد می شوند در زمان حاکمیت هخامنشی ها از گندهارای باستان (حوزه ی دریای کابل که اکثرا گندهاری و پشه یی بودند) به آنجا رفته باشند و این هم قابل یاد آوری است که سه جمله ی سنگ نبشته ی دو نیم هزار ساله ی بیستون ایران ( نی اریکه آهم، نی دروجنه آهم، نی زوره کره آهم) به زبان پشه یی است که همین اکنون نیز تمام کلمات آن در پشه یی زنده است.
در مورد نظر خانم فاطمه جان باید گفت که، ما به همه احترام داریم، مساله عقیده به زبان و قوم تعلق نه دارد، همین اقوام در یک وقت به یک دین و زمانی به دین دیگر گرویده اند و حالا مانند پشه یی افغانستان ممکن برادران مراقی ما نیز مسلمان باشند. که امید واریم در این مورد معلومات مزید را که در اختیار کسی باشد با ما شریک نمایند. با تقدیم احترامات
سلام بر شما، مطلب بسیار لب را آقای جواد مفرد کهلان به نشر سپرده است، من خودم پشه ای هستم نمیدانم که پشه ای های افغانستان با چرکس های ایران چه رابطه دارند اگر کسی در این مورد معلومات اریه کنند خوش میشویم.
اما این را که شنیدم که پشه یی ها در ایران هم هستند خوشحال شدم.
سلام شما دوست دارید همه چیزو فارسی سازی کنید.ولی همتون آزمایش ژنتیک بدید می بینید ریشتون ترکه صد در صد.
ری [ یا همان رگا و یا رقه ( در سوریه )] که پایتخت باستانی قوم ماد است میتواند ریشه مراقی باشد چراکه زبان تاتی نیز درواقع منتسب به ری است >>>>> ری ← رازی ←راجی ← تاجیک ←تاژیک ← تاتیک ← تاتی
مزدا ← خدای بزرگ \ مرگا ← ری بزرگ
من ساکن دژکردم و اجدادم چرکسی و این مطالب رو الان خوندم?
با سلام
بنده فرشید احمدی هستم از الموت شرقی و یک مراقی اصیل طبق نظرات و گفته های دوستان ۹۰ درصد مطالب فوق در مورد مراقی ها اصلا صحت نداره و نمیدونم منبع این مطالب از کجاست مثلا سدره به تن کردن رو کی دیده و کجا انجام دادن که ما یه مورد رو هم نه شنیدیم و نه دیدیم / منابع زیادی در مورد مراقی های الموت وجود داره ولی همه اونها که معتبر نیستن / خواهشنا سعی کنید از منابع معتبر استفاده کنید / مقایسه اقوام مختلف با هم همیشه هم نتایج معنی دار و خوبی نداره / البته که مراقی با مراغی هیچ سنخیتی نداره
سلام ما مسلمانیم هرجا که باشیم با افتخار دین خودمون رو معرفی میکنیم مراقی ها هم اگر حرف قابل به عرضی داشتند میگفتند نه اینکه در ظاهر نماز می خوانند مکه و کربلا میروند و در باطن خدا میداند چه توهینها که به غیر از خودشان نمی کنند
با سلام و وقت بخیر خدمت تمام دوستان
کامنت های مختلفی از طرف دوستان گذاشته شده بود و بحث رو خیلی داغ نشون میداد.
برخی با قطعیت راجبه این مسائل صحبت میکنند و ریشه یابی انجام میدن که انگار رقم زننده این فرهنگ و اندیشه هستند.
به نظر بنده بجای اظهار نظرهای بی مورد بهتره با بالابردن سطح آگاهی خود و مطالعه و البته کمی فکر راجبه چیزهایی که میشنویم، پای نقد بشینیم.
خوشحال میشم از نظرات و اطلاعات دوستان استفاده کنم.
من خودم از مرا؟یان (مراغیان یا مراقیان؟؟؟؟) الموت هستم و خوشحال میشم اگه باهم به بحث و گفتگو بشینیم. آدرس ایمیل بنده:
mah.parhizkar@yahoo.com
آزربایجانیان تورک نیستند ایرانی تبار هستند پیغمبر محمد عرب نیست ایرانی بود ذوالقرنین ایرانی بود گوک تورک ها ایرانی بود هیتلر ایرانی بود نامش حیدر بود اهل کرمانشاه و افشار ها کرد بودند وصفویه کرد بودند و قراقستان سرزمین ایرانیان بود و اسکانیان ایرانی بودند و کراوات های یوگسلاوی ایرانی تبار هستند (این همه پیش می گیرند پس نه افتند چون کوروش از اسلاو های کراوات بود) خدا ایرانی بود وهست آیا این ملت فارس بیمار روانی و خود شیفتگی ندارند؟ اختلال شخصیت خودشیفته
اختلال شخصیت خودشیفته (به انگلیسی: (Narcissistic personality disorder (NPD) نوعی اختلال شخصیت است که در آن فرد خود را بزرگ و مهم میپندارد و به گونهای غلوّآمیز احساس توانایی و لیاقت میکند.[۱]این بیماران مرکز دنیای خود بوده، از هر جهت ویژه هستند، افادهای و اسمپران بوده و در ذهن خود شخص مشهوری هستند. حس خودپسندی و سزاوار بودن، هرگونه نگرانی دربارهٔ نیازها، مشکلات و احساسات دیگران را از ذهن آنان خارج میسازد. آنان متکبر و تحکمآمیز بوده، خود را برتر از دیگران میدانند و از دیگران انتظار احترام و تحسین دارند. هنگامی که خود آنان و جهان اطرافشان نمیتوانند انتظارات غیرواقع گرایانه و ناممکن آنان را برآورده سازند، بهطور شایع دچار ناامیدی میشوند.[۲]
دوست عزیز بنده خودم مراقی هستم و چیزهایی که شما نوشتید کلا ایراد داره…
از دیه با اشته نظر موافقین امیرحسین جون.امی تمونشون هیچی از چمع دین ننزونن هیچوقت دیه ننتونن بفهمن. پس ویلشون کرو.از اشتانتم ایی مراقی ع. اصیل زودا هستین. پیلا بابمی بابا ایدونا از سرشنوس و قوی ترین اوستوهوی تموم مراقیون بیه. میرزو حسین جون کبیر.