نام و نشان نواحی کهن ولایت مراغه
نواحی کهن ولایت مراغه در نزهه القلوب و سیاحت نامۀ اولیا چلبی:
شش ناحیۀ مراغه در نزهه القلوب: سراجون (واقع در سر رود صافی)، بناجون (واقع در بُن رود صافی)، دزجرود (دزگ-رود= قلعه چای)، گودول (چاراویماق)، هشترود، بهستان (محل میوۀ به)، انگوران و ولاوران (دژ والا).
هشت ناحیۀ مراغه در سفر نامه اولیا چلبی: سراچون، بناچون، درجرود، کاردول (گاودول)، هشترود، بهساند (به کُردی یعنی محل خرید و فروش بِه)، انگوران و قزل اوران (دژ زرین).
سراجون خود ناحیۀ مراغه بوده است. بناجون چنانکه از نامش پیداست ناحیۀ بُناب در بُن رود صافی یا به احتمال بیشتر محل روی تونل آب است، دزجرود ناحیۀ عجبشیر در حوضۀ رود قلعه (قلعه چای) است. گاودول (گَودول، از نژاد پهلوانان) ناحیۀ چاراویماق (قبیلۀ جنگجویان) است. هشترود (محل رود رها شده در گودی دره) همان هشترود حالیه به مرکزیت سراسکند (شهر چادرها، کولسره) است. بهساند (محل فروش بِه) یا همان بهستان (محل بِه) همان محلۀ قدیمی میاندواب یعنی بِهی است. انگوران همان مَلکان (محل مُل و ملاخ= انگور)، قزل اوران (دژ زرین) و ولاوران (دژ والا) همان منطقۀ تخت سلیمان است.
در عهد قدیم در ناحیۀ مراغه دژها و پادگانهای نظامی را گَزَ/گزنا (منطقه جنگاوران) می نامیده اند. نام ناحیۀ گودول (چاراویماق) از نام گزنای نیلان (پادگان لیلان) یعنی قراغاج (کارا-گاس، محل جنگجویان) گرفته شده است. در بیشتر جاها نام دژ گز/گزنا تبدیل به قیز قالاسی (به ظاهر به ترکی یعنی دژ دختر، در اساس دژ تاقدار) شده است.
نام نیلان (لیلان کنونی) در اساس نی لان (محل پایینی) بوده است.
نام نواحی کهن ولایت مراغه در نزهه القلوب:
حمدالله مستوفی در نزهه القلوب خود در ذکر دیار آذربایجان می نویسد: “مراغه از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات فب ع (۱۵۲ درجه) و عرض از خط استوا لزک (۵۷درجه). شهری بزرگ است و در ماقبل دارالملک آذربایجان بود. هوایش معتدل است به عفونت مایل جهت آن که کوه سهند شمالش را مانع است و باغستان بسیار دارد و آبش از رود صافی (ار-ریخشان=یعنی رسا درخشان یا آو-رخشان یعنی آب درخشان) است که از کوه سهند بر می خیزد و در بحیرۀ چیچست ریزد. حاصلش غله و پنبه و انگور و میوه باشد. اکثر اوقات آنجا ارزانی باشد. ولایتش شش ناحیت است سراجون (سراجو، سریس، سریش)، بناجون (بناب)، دزجرود (در حومه عجبشیر)، گاودول (محل نطفه جنگاوران، قره آغاج)، هشترود (منطقۀ رود قرانقوی سراسکند)، بهستان (محلۀ بِهی میاندوآب یا خود بی-او-ستان=دورود، میاندوآب)، انگوران (ملکان) و لاوران (تخت سلیمان) از توابع است. مردمش سفیدچهره و ترک وش می باشند و بیشتر بر مذهب حنفی می باشند. و زبانشان پهلوی معرب است. حقوق دیوانیش به تمغا مقرّر است. مبلغ هفتاد هزار دینار ضمانی آنجاست. و از آن ولایتش صد و هشتاد و پنج هزار دینار است. بر ظاهر مراغه حکیم خواجه نصیرالدین طوسی به فرمان هولاگوخان رصدی بسته است و اکنون خراب است. بسوی (پسوی، پسوه) شهری کوچک است و آبش از کوههای آن بر می خیزد و در بحیره چئچست میرود. حاصلش غله و انگور و اندک میوه باشد و حقوق دیوانیش بیست و پنج هزار دینار است…”
مسلّم به نظر می رسد افرازه روذ (افراشته رستنی ها=مرغیانه یا دارای رود روشن و صاف) نام خود شهر مراغه در حوضۀ صافی رود بوده است. امّا روستاهای حومه خود شهر مراغه سراجون (سراجین ظاهراً یعنی نواحی مربوط به علیای صافی) خوانده میشده است. اکنون هم نام سراجو (سراجون) به دهستانی از مراغه که در میان مراغه و هشترود قرار گرفته اطلاق میشود. نام مشابهه سراجو یعنی ده خراجو (دارای نهر بزرگ) ربطی با این نام ندارد.
در مورد خود نامهای قدیمی رود صافی باید افزود. در کتاب دینکرد در مورد این رود می خوانیم: “هنگامی که زرتشت به چهارمین شاخه رود دائیتی (داوری و پر دد، یعنی شاخه ای از موردی چای حالیه) رسید که نامش آریخشان (رسا-رخشان، یا آب درخشان و صاف) است رسید برای انجام تشریفات هوم از آن آب بر داشت.” رود آریخشان (صاف و درخشان) که مترادف با رود صافی است، به وضوح با آن مطابقت دارد. چه خود نام قدیمی دیگر مراغه یعنی افرازه رود (افروزه رود، دارای رود صاف و روشن و درخشان یا افراشته رستنیها) به روشنی بیانگر آن است. جالب است که رود صافی از نظر تقدس دینی زرتشتی همپای رود موازی خود در همسایگی شرقش یعنی موردی چای (دائیتی اوستا و کتب پهلوی) نیست که چهار همپرسگی زرتشت با امشاسپندان در آن و متعلقاتش صورت گرفته است. طبق کتاب پهلوی زادسپرم نخستین همپرسگی زرتشت با هفت امشاسپند، کنار رود دائیتی با اهورامزدا بوده است. دوم با وهومن بر کوه هوگرو آسیند (سبلان درخشان). سوم با ارتاوهیشتا (اردیبهشت) بر آب توجان (اوجان نیرومند، شاخۀ تلخه رود از کوه سهند). چهارم با شتویر (شهریور) در سرای (سراب) که روستایی است در میوان (مهربان). پنجم با سپندارمذ در چشمه خانیک (شاه بلاغی) که از اسنونت (سهند) جاری است. ششم با خرداد در کوه اسنونت (سهند)، هفتم با امرداد بر زمین بر آمده و پهن رود دارجه (رود مغانجیق، شاخه موردی چای) صورت گرفت -یعنی جائی که در اوستا و کتب پهلوی زادگاه زرتشت به شمار رفته است.
نامهای کهن مراغه به معانی محل علفزاری و پر آب هستند:
نام عهد مادی مراغه، اوئیش دیش به معنی دارای رود صاف و درخشان (منطقه رود صافی) است.
نام عهد اشکانی-ساسانی گزنای مراغه (روستای علمدار) و عجبشیر (گزنای ۶ فرسخی مراغه) به صورت گئیثنه به معنی محل مربوط به گیاه یا به صورت گذَ-نا به معنی محل جنگجویان است که در عهد اسلامی به صورت جزنق به محل آتشکدۀ آذرگشنسب قدیمی (کایین گبه= آتش اسب شاهی) در هشت کیلومتری جنوب شرق مراغه اطلاق میشد. یک گزنا (گئیثنه) هم در ۶ فرسخی مراغه (در واقع ۴۵ کیلومتری جنوب شرق آن) در محل دژ باستانی گویجه قلعه (گیاه-جا دژ) کنونی در شهرستان چاراویماق قرار داشته است که محل نگهداری حدود ۲۰۰۰۰۰ رأس دام آمده است.
نام افراهروذِ مراغه به معنی محل محل رود فروزنده و روشن یا به معنی محل رستنیهای آبیاری شونده (اَفرَه-روذ) است.
سر انجام خود نام مراغه به معنی محل مرغزاری (مَرِغَ-زار= محل پر چمن) است.
براین اساس نام شسپیگان (شسیپیگان، محل علفزاری) کتب پهلوی که محل نگهداری اوستا در کنار رود اوژدان ون (دارندۀ آب صاف رود، رود صافی، آو-ریخشان کتب پهلوی) مطابق مراغه است و در ۱۰ کیلومتری جنوب شرقی آن، روستای چیکان به معنی محل چشمۀ چکنده یا محل واقع در کنار تپه ها که در کنار رود اَپَ غراژَ اوستا (رود سیلابی، سیل چایی) است. این دو از مراکز مذهبی زرتشتی و محل نگهداری اوستا بوده اند.
शष्प n. ShaSpa any grass
च्यवते verb 1 chyavate {chyu} stream forth from
चय m. chaya heap
چون سال ۱۳۴۸ دو مُهر اوستایی بزرگ بر سنگ سفید رستی از زیر بنای مسجد روستای چیکان بیرون آمد که چند روز بعد با ملات به بنای تازه مسجد بر گردانده شدند. بنای تازۀ مسجد را فامیل ما حاجی ایمان می ساخت. بنا به استاد پورداود، جلد دوم یشتها “مارکوارت جایی شسپیگان را شیچیکان خوانده است” که یادآور نام روستای چیکان است.
هیئت شپیگان نام محل نگهداری اوستا به معنی محل پرستشگاه یاد آور خود آتشکدۀ قدیمی آذرگشنسب قدیمی (کایین گبه، آتشکدۀ پادشاهی)، آتشکدۀ مختص جنگجویان و پادشاهان است که بین روستای چیکان و شهر مراغه واقع است لابد با ویران شدن آن به دست هراکلیوس کتابخانۀ آتشکده به شهر مراغه و روستای چیکان منتقل شده بوده است:
सभाजयति verb sabhAjayati { sabhAj } worship
مراغه در حدود نیمۀ دوم قرن سوم هجری محل مراجعه به کتب پهلوی و اوستا بوده است. موسی بن عیسی الکسروی و ابوالحسن ابن علی همدانی از این کتابها بهره برده اند.
نام رود اوستایی سوم این ناحیه یعنی ونگهزدا (در بر دارندۀ نیکویی) بوده است که همان رود ونگهو دائیتی اوستا، رود زادگاهی زرتشت است که با موردی چای مطابقت دارد.
محل شهرهای باستانی گزنا و جزنق در شهرستان مراغه:
یاقوت حموی در مادۀ جزنق (محل منسوب به جنگجویان) می نویسد که “این شهر در آذربایجان نزدیک مراغه واقع است و در آنجا آثار ابنیۀ پادشاهان قدیم ایران و ویرانۀ یک آتشکده موجود است.”
نگارنده از کودکی مکان این شهر ویران شده و آتشکدۀ این شهر را که کایین گبه (معبد اسب شاهی یا محل زمزمۀ سرودهای دینی) را که نام دیگر آتشکده آذرگشنسب قدیمی است، خبر دار بوده ام. دشت پای آن معبد نام کاراجیک (جایگاه جنگجویان) و روستای کوچک واقع در آن علمدار نامیده میشود.
امَا یاقوت در بارۀ شهر دیگری در ناحیۀ مراغه به نام گزن (محل جنگجویان) که نام مشابه و مترادفی با جزنق (گزنگ) دارد، می نویسد: ” این شهر کوچک در شش فرسخی مراغه واقع است و در آنجا یک پرستشگاه و یک آتشکدۀ قدیمی که بنای آن به کیخسرو منسوب است، دیده میشود.”
مسلم به نظر میرسد اگر این گزنا/جزنق را در سمت غرب مراغه در نظر بگیریم این شهر با شهر عجبشیر مطابق میگردد. نگارنده قبلاَ به سهو این گزن (پادگان نظامی) را یکبار با شهرک لیلان (نیلان) واقع در ۴۴ کیلومتری جنوب مراغه و بار دیگر با خراجو در ۳۰ کیلومتری جنوب خاوری مراغه مطابق دانسته بودم.
دو گزن کهن معروف دیگر ولایت مراغه، شیز (تخت سلیمان) و گویجه قلعۀ پر رمه (در سمت تخت سلیمان، در ۴۵ کیلومتری جنوب شرق مراغه) بوده اند. شهر گنجک (شیز) به صراحت گزن/گزَ و گزک (محل جنگجویان) نیز نامیده شده است. استاد پورداود در جلد دوم یسنا صحبت از لشکرکشی هراکلیوس به سمت نواحی گنجک (شیز) می نویسد که “سپاه وی در سمت مشرق آنجا به شهری به نام تبرمایس (کمان و هلال ماه) رسیدند و آتشکده آنجا را نیز سوخته از میان بردند.”
شهر تبرمایس (کمان/هلال ماه) به وضوح با شهرک ماه نشان کنونی در غرب شهرستان زنجان مطابقت می نماید.
معنی نامهای قدیمی بناب و عجبشیر:
معنی نام محلات مهراوا و گُزاوشت بناب:
نامهای این دو محله را که در سابق به ترتیب ارمنی نشین و مسلمان نشین بوده اند می توان محل آب پر ارزش و پر ملاطفت (مهرو-آوَ، محل گذر نهر آب رود صافی) و محلۀ دارای نهر زیر زمینی پوشیده (گُذ-آو-ایش) شمرد. نام باستانی واجیش (وائیذی-ایش، صاحب نهر نیرومند آب) که در کتبیۀ سارگون دوم آشوری در این منطقه یاد شده متعلق به بُناب به نظر می رسد (قبلاً آن را متعلق به عجبشیر گمان می کردم). واجیش مترادف مهرآوا و حتی مترادف گزاوشت به نظر می رسد:
महार्ह adj. mahArha[ava] very worthy [water]
वाज m. vAja strength, water
ईश adj. isha owning
خود نام بُناب که ترکیب بُن و آب است نه اشاره به سطحی بودن آب زیر زمینی آن بلکه با توجه به معنی نام کهن آن، یعنی متعلق به راه آب باستانی زیر زمینی طولانی، گُز-آو-شت (محل آب پنهانی زیر زمینی) به نظر می رسد که آثار آن کشف شده است.
نام بناب در معنی روی و پشت آب جاری زیر زمینی حاوی معنی نام قصبۀ اردهر (اردی- هر) در سمت مراغه است که مطابق ابن حوقل در عهد اعراب به خربزه های مکعب مستطیلی شیرینش معروف بوده است.
نظر به اینکه نام بخش مرکزی سیداوای عجبشیر به معنی محل سردسیر به نظر می رسد. لذا نام عجبشیر را می توان به معنی محل بسیار سردسیر و برفگیر در نظر گرفت:
शीत adj. sita cold
सेभ्य adj.[A]sebhya [very]cold
अवश्याय m. avasyAya (aethava) snow
بنابراین نام کهن سپیگان (سبیگان، محل سرد یا محل سپاهیان) که آن را به بناب منتسب نموده اند، مربوط به عجبشیر بوده است.
بر این اساس دژ مستحکمی هم که به نامهای فراسپ (بسیار سرد) و فرائته (فرَ-اوته، بسیار سرد) که در سمت مراغه یاد شده و آن را بیشتر متعلق به تخت سلیمان (شیز) و گاهی هم محل آنرا در سمت شهرستان مراغه-عجبشیر می دانند، می تواند متعلق به عجبشیر هم باشد. بنابراین نامهای دیزجرود و قلعه چای و روئین دژ (دژ با شکوه) در اساس به خود عجبشیر تعلق داشته اند. مینورسکی بین فراداسپ (فرَاسپَ، پُر اسب، شیز) و فرائته (فرَ-اوتَ، بسیار سرد) قائل به تمایز است و فرائته را با یای شهری مراغه مقایسه می کند که گمان می کند که همان اقامتگاه تابستانی شهریاران آتروپات در دشت گزک، در خبر استرابون است. اقامتگاه زمستانی ایشان طبق استرابون دژ مستحکم فراداسپ (شیز، گنجک) بوده است.