مطابقت ذوالقرنین با گیلگمش
(The compatibility of Dhul-Qarnain with Gilgamesh)
نکات مشترک:
١- ذوالقرنین همانند گیلگمش به مشرق و مغرب عالم رسید. به همین سبب بعداّ ذوالقرنین را با کشورگشای بزرگ ایرانی کوروش (فریدون) و اسکندر مقدونی مطابقت می داده اند.
٢- برای پیداکردن مادهٔ جاودانگی (گیاه اعماق دریا، آب حیات) به پیش اوتناپیشتیم (خضر جاودانی) می روند و ناکام بر میگردند.
٣- هردو در رابطه با جهان زیرین- ظلمات هستند.
۴- نام ذوالقرنین در معنی دارای قرینه یاد آور قرینهٔ انکیدوی مقابل گیلگمش است.
ذوالقرنین مرکب از دو کلمه است:
الف- “ذو” که در لغت به معنی صاحب است (در حالت نصب آن «ذا» و در حالت جر «ذی»).
ب- “قرْن” که در لغت به معنی جمع کردن میباشد، اقتران از همین ریشه اجتماع دو چیز یا چیزهاست.
همانطوریکه عنوان منظومهٔ گیلگمش می گوید: گیلگمش «کسی که همه چیز را تا آخرین نقاط جهان دیده است» دو سوم خدا و یک سوم انسان به شمار می آمده است. مردم اوروک از تکبر گیلگمش به آنو (ایزد آسمان) شکایت بردند و آنو به الهه اورورو دستور داد یک گاونر وحشی بیافریند که هماورد گیلگمش باشد و بتواند با او بجنگد و فکرش را از دختر یک مرد جنگی که همسر یک مرد نجیبی است و ظاهراً گیلگمش راحتش نمی گذاشته، منحرف سازد. بدین سان اورورو انکیدو را از گل آفرید که موجودی عظیم الجثه، وحشی و پر پشم بود و در دشت مانند حیوانات وحشی می زیست: با غزالها علف می خورد. با وحوش در آبشخورها سرشاخ میشود. با موجودات بارور قلبش مثل آب زلال روشن میشود. در این هنگام روزی یک شکارچی انکیدو را ار دور دید و فهمید چرا تله هایی که کار می گذاشت هیچ وقت کار نمی کنند و چرا شکارها از دستش میگریزند. او این خبر را به گیلگمش رساند و گیلگمش تله ای به نوعی دیگر برای این مرد وحشی کار گذاشت. یک زن روسپی را با این دستور به میان دشت فرستاد که انکیدو را فریفته خویش سازد و او را به زندگی متمدنانه سوق دهد. زن روسپی در انجام نخستین بخش مأموریت خود با دشواری روبرو نشد. آنگاه دست انکیدو را مثل مادری گرفت و او را به اوروک برد. انکیدو به زودی در شهر استحمام، روغن مالی با روغنهای خوشبو، خوردن نان و زیاده روی در خوردن مشروبات قوی را آموخت. امّا زمانی که در اوروک بود خبردار شد که گیلگمش یکبار دیگر در نظر دارد در میدان عمومی شهر مبارز به طلبد و با جنگ تن به تن نیرومندی خود را به همه ثابت کند. انگی و دلیرانه راه وی را سد کرد. نبرد شدیدی بین آن دو در گرفت که به دوستی دو جانبه و صلح پایان یافت. زیرا گیلگمش دوستی هم زور خود و و انکیدو اربابی یافته بود: «آن دو یکدیگر را بوسیدند و با هم دوست شدند.»
داستان دلاوریهای افسانهایِ گیلگمش در پنج شعر سومریِ بازمانده روایت میشود. قدیمیترین آنها احتمالاً گیلگمش، انکیدو و جهان زیرین است که در آن گیلگمش به یاری ایزدبانو اینانا میآید و موجوداتی که درخت هولوپو او را آلوده کردهاند، فراری میدهد. اینانا به او دو شیء ناشناخته، یک میککو و یک پیککو، میدهد که هر دو را گم میکند. پس از مرگ انکیدو، شبح او به گیلگمش دربارهٔ شرایط تیره و تار جهان زیرین میگوید. شعر گیلگمش و آگا توصیف شورش گیلگمش بر پادشاه کیش به نام «آگا» است. سایر شعرهای سومری، بازگوکنندهٔ شکست هوواوا و نرگاو آسمان به دست گیلگمش هستند؛ شعر پنجم که در وضعیت خوبی باقی نمانده، روایتگر مرگ و بهخاکسپاری وی است.
در دوران بابِلی بعدی، این داستانها در یک روایت بههمتنیده شدند. نسخهٔ مرجع حماسه گیلگمش اکدی توسط کاتبی به نام سین-لقی-اونینی، احتمالاً در دوره بابلی میانه (ح. ۱۶۰۰ تا ح. ۱۱۵۵ پیشا دوران مشترک) و بر اساس منابع بسیار قدیمیتر سروده شد. در حماسه، گیلگمش نیمهخدایی است با نیرویی فرابشری که با مردی وحشی، انکیدو، دوست میشود. آن دو با هم به سفرهای زیادی میروند، مشهورترینش شکست هومبابا (سومری: هوواوا) و نرگاو آسمان است که ایشتار (سومری: اینانا) آن را برای حمله به آنها فرستادهاست (پس از آنکه گیلگمش پیشنهاد او برای همسری را رد کردهاست). پس از مرگ انکیدو، در اثر بیماریای که خدایان برای مجازات دچارش کرده بودند، ترس از مرگ در دل گیلگمش میافتد و برای جاودانه شدن به جستجوی اوتنپیشتیم، دانای بازمانده از طوفان بزرگ، میرود. گیلگمش بارها در آزمونهایی که پیش روی او گذاشته میشود، شکست میخورد و به خانهاش در اوروک برمیگردد، درمییابد که جاودانگی از دسترس او خارج است.
داستان ذوالقرنین در قرآن
داستان ذوالقرنین در سورهٔ کهف آیات ۸۳ تا ۹٩ ذکر شده است:
و از تو (اى رسول) سؤال از ذوالقرنین مى کنند، پاسخ ده که من به زودى حکایتى از او بر شما خواهم خواند.(۸۳) ما او را در زمین تمکن و قدرت بخشیدیم و از هر چیزی رشتهای به دست او دادیم.(۸۴) او هم رشتهای را پی گرفت.(۸۵) تا هنگامی که (در سیر خود) به مغرب رسید خورشید را (که در دریای محیط غروب میکرد) چنین یافت که در چشمهٔ آب تیرهای رخ نهان میکند و آنجا قومی را یافت که (چون کافر بودند) به ذوالقرنین دستور دادیم که درباره این قوم یا قهر و عذاب (اگر ایمان نیاوردند) یا لطف و رحمت (اگر ایمان آرند) به جای آور.(۸۶) ذوالقرنین به آن قوم گفت: اما هر کس (از شما) ظلم و ستم کرده او را به کیفر خواهیم رسانید و سپس هم که (بعد از مرگ) به سوی خدا بازگردد خدا او را به عذابی بسیار سخت کیفر خواهد کرد.(۸۷) و اما هر کس به خدا ایمان آورد و نیکو کردار باشد نیکوترین اجر خواهد یافت و هم ما امر را بر او سهل و آسان گیریم.(۸۸) و باز وسیله و رشته اى را پى گرفت (و سفر را ادامه داد).(۸۹) تا چون به مشرق زمین رسید آنجا دید که خورشید بر قومى مى تابد که ما میان آنها و آفتاب ساترى قرار نداده ایم (یعنى لباس و خیمه و مسکنى که از حرارت خورشید سایبان کنند نداشتند).(۹۰) همچنین بود، و البته ما از احوال او کاملا با خبر بودیم.(۹۱) باز وسیله و رشته اى را پى گرفت (و به سمت شمال سفر را ادامه داد).(۹۲) تا چون رسید میان دو سد (دو کوه بین دو کشور در شمال یا جنوب خاک ترکستان) آنجا قومى را یافت که سخنى فهم نمى کردند (و سخت وحشى و زبان نفهم بودند)(۹۳) آنان گفتند: اى ذوالقرنین، قومى به نام یأجوج و مأجوج در این سرزمین (پشت این کوه) فساد (و خونریزى و وحشیگرى) بسیار مى کنند، آیا چنانچه ما خرج آن را به عهده گیریم سدى میان ما و آنها مىبندى (که ما از شر آنان آسوده شویم)؟(۹۴) ذوالقرنین گفت: تمکن و ثروتی که خدا به من عطا فرموده (از هزینهٔ شما) بهتر است (نیازی به کمک مادی شما ندارم) اما شما با من به قوت بازو کمک کنید (مرد و کارگر از شما، وسایل و هزینهٔ آن با من) تا سدی محکم برای شما بسازم (که به کلی مانع دستبرد آنها شود).(۹۵) برایم قطعات آهن بیاورید. (آنگاه دستور داد که زمین را تا به آب بکنند و از عمق زمین تا مساوی دو کوه از سنگ و آهن دیواری بسازند) تا چون میان آن دو کوه را برابر ساخت گفت: در آتش بدمید؛ تا چون آهن را بسان آتش بگداخت، گفت: برایم مس گداخته آورید تا بر آن فرو ریزم.(۹۶) از آن پس آن قوم نه هرگز بر بالای آن سد شدن و نه بر شکستن آن سد و رخنه در آن توانایی یافتند.(۹۷) ذو القرنین گفت که این (قدرت و تمکن بر بستن سد) لطف و رحمتی از خدای من است و آنگاه که وعدهٔ خدای من فرا رسد (که روز قیامت یا روز ظهور حضرت ولی اللّه اعظم است) آن سد را متلاشی و هموار با زمین گرداند و البته وعدهٔ خدای من محقق و راست است.(۹۸) و روز آن وعده که فرا رسد (طایفهٔ یأجوج و مأجوج یا) همهٔ خلایق محشر چون موج مضطرب و سرگردان باشند و در هم آمیزند، و نفخهٔ صور دمیده شود و همه خلق را در صحرای قیامت جمع آریم.(۹۹)
منابع عمده:
١- بین النهرین باستان تألیف ژرژرو. ترجمهٔ عبدالرضا هوشنگ مهدوی.
۲- گیلگمش و انکیدو و جهان زیرین (منابع انگلیسی).
٣- داستان ذوالقرنین در قرآن، دانشنامهٔ اسلامی.