ققنوس (به زبان یونان باستان: Φοῖνιξ، به فارسی: ققنوس، به عربی: العنقاء و به انگلیسی: Phoenix) یک پرندهٔ مقدس افسانه ای است که میتواند در اساطیر ایران، اساطیر یونان، اساطیر مصر، و اساطیر چین یافت شود.[۱] دربارهٔ این موجود افسانهای گفته میشود که وی مرغی نادر و تنهاست و جفتی و زایشی ندارد. اما هزار سال یکبار، بر تودهای بزرگ از هیزم بال میگشاید و آواز میخواند و چون از آواز خویش به وجد و اشتیاق آمد، به منقار خویش آتشی میافروزد و با سوختن در آتش تخمی از وی پدید میآید که بلافاصله آتش میگیرد و میسوزد و از خاکستر آن ققنوسی دیگر متولد میشود. ققنوس در اغلب فرهنگها، نماد جاودانگی و عمر دگربار تلقی شدهاست.امّا برخی فرهنگها ویژگیهای دیگر هم به او نسبت دادهاند. از جمله در مورد او گفته شده: اشک ققنوس زخم را درمان میکند[نیازمند منبع]، ققنوس صدای دل نشینی دارد، موسیقی از آوای او پدید آمدهاست و…
گرچه ققنوس در اساطیر ملل آسیایی همچون چین و ایران جایگاه ویژهای دارد، امّا برخی معتقدند که اسطورهٔ ققنوس از مصر باستان برخاسته، به یونان و روم رفته، و هم سو با باورهای مسیحیت شاخ و برگ بیشتری یافتهاست.[۲]
علامه دهخدا در توصیف ققنوس نوشتهاست: گویند ققنوس هزارسال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید و او را جفت نمیباشد و موسیقی را از آواز او دریافتهاند. (به نقل از برهان قاطع)
در فرهنگ اروپایی
ققنوس از خاکستر خویش، برمی خیزد
در فرهنگ انگلیسی زبان، ققنوس Phoenix پرندهای است افسانهای و بسیار زیبا و منحصر به فرد در نوع خود، که بنا بر افسانهها ۵۰۰ یا ۶۰۰ سال در صحاری غرب عمر میکند، خود را بر تلی از خاشاک میسوزاند، و از خاکستر حاصل، خود او دگر بار با طراوت جوانی سر بر میآورد و دور دیگری از زندگی را آغاز میکند و میگذراند. ققنوس در فرهنگ اروپایی غالبا تمثیلی از فنا ناپذیری و حیات جاودان است.
طی هشت قرن قبل از میلاد مسیح، رویهم در نه مرجع از پرنده ققنوس نام برده شده که هشت مورد آن از طریق نقل قول مولفان بعدی به ما رسیده و فقط یک مورد اثر هردوت مورخ یونانی ۴۸۴ تا ۴۲۴ قبل از میلاد با شرح کامل محفوظ ماندهاست.یونانی دیگری به نام کلودیوس آلیانوس Claudius Aelianus مشهور به آلیان Aelian نیز، ۲۰۰ سال بعد از میلاد مسیح در مورد ققنوس نوشتهاست:
«ققنوس بدون کمک از علم حساب یا شمردن با انگشت، حساب ۵۰۰ سال را درست نگه میدارد زیرا او از طبیعتی که عقل کل است همه چیز را میآموزد. با آن که اطلاع در مورد ققنوس لازم به نظر میرسد معهذا گمان نمیرود در میان مصریان – شاید جز انگشت شماری از کشیشان – کسی بداند که ۵۰۰ سال چه وقت به سر میرسد، ولی دست کم ما باید بدانیم که مصر کجاست و هلیوپولیس که مقصد ققنوس است، در کجا قرار دارد و این پرنده پدرش را درون چه نوع تابوت میگذارد و در کجا دفن میکند.»
این مورخ، بر اساس متن انگلیسی، والد ققنوس را پدر میخواند ولی از ققنوس به صیغه خنثی (it) نام میبرد. مولفان بعدی برای ققنوس غالبا از صیغه تأنیث استفاده کردهاند، اما از آن جا که این پرنده افسانهای تک و منحصر به فرد بوده و زاد و ولد آن از جفتگیری ناشی نمیشده، لذا بحث در مورد جنسیت آن چندان مهم به نظر نمیرسیدهاست.
مورخی رومی به نام پوبلیوس اوویدیوس ناسو، مشهور به اووید، نخستین رومی است که دربارهٔ ققنوس به زبان لاتین مطلب نوشتهاست، در نوشتهٔ او آمدهاست:
«چه بسیار مخلوقاتی که امروزه بر روی زمین راه میروند، امّا در ابتدا به شکل دیگری بودهاند. فقط یک موجود هست که تا ابد همان طوری که از نخست بوده، باقی خواهد ماند، یعنی طی سالیان مدید، بی آن که تغییری کرده باشد، باقی میماند و سرانجام نیز، پس از نابودی، دگربار به همان شکل اولیهٔ خویش متولد میشود. این پرنده، پرندهای است که آشوریها یا به تعبیر برخی منابع احتمالا سوریها یا فنیقیها آن را ققنوس مینامند. این پرنده، دانه و علف معمولی نمیخورد، ولی از عصارهٔ میوهها و از ادویه خوشبوی کمیاب میخورد. وقتی ۵۰۰ ساله شد، بر بالای نخل بلندی آشیان میسازد و با چنگالش از مرغوب ترین مواد، از پوست درخت گرفته تا دارچین و دیگر ادویه و صمغ برای خود بستری میسازد و بعد میمیرد و روحش با دود و بخار معطر به دوردست سفر میکند، و داستان چنین ادامه مییابد که سپس از سینه بدن بی جان او ققنوس کوچکی سر بر میکشد تا آن طور که میگویند ۵۰۰ سال دیگر زندگی کند و در آن زمان که پس از سن و سالی شهامت لازم را پیدا کرد تخت و آشیانش را که مدفن پدرش هست بر فراز نخلی رفیع به حرکت در میآورد و سفر به شهر آفتاب را شروع میکند، همان جایی که در معبد آفتاب آشیان ققنوس خوش میدرخشد.» [۳]
از مجموع آنچه در فرهنگ اروپایی پیرامون ققنوس آمدهاست، میتوان دو روایت کلی در مورد ققنوس ارائه داد:
اول اینکه ققنوس از بدن بی جان پدرش به وجود میآید و جسد پدرش را به شهر هلیوپولیس میبرد و در قربانگاه معبد آفتاب میسوزاند. و روایت دیگر اینکه ققنوس در تلی از چوب و خاشاک خوشبو آتش میافکند، بال میزند و شعله میافروزد، خود در آتش میسوزد و از خاکسترش ققنوسی دیگر زاده میشود. پس بطور خلاصه میتوان در مورد این اسطوره در فرهنگ اروپایی گفت: «ققنوس در آتش میسوزد و دیگر بار از خاکستر خود زاده میشود». در همین ارتباط در زبان انگلیسی مثلی بدین مضمون رایج است که: «هر آتشی ممکن است ققنوسی در بر داشته باشد»
در مصر باستان
طی نخستین قرن میلادی، روی هم ۲۱ بار توسط ده مولف از ققنوس یاد شدهاست. از مجموع این منابع چنین بر میآید که خاستگاه اسطوره ققنوس تمدن قدیم مصر بوده و بعدها به ترتیب در تمدنهای یونانی، رومی و مسیحی درباره آن سخن گفتهاند. در میان مصریان، اسطوره ققنوس در اصل اسطوره خورشید بوده که بعد از هر شب دگر بار در سحرگاه طلوع میکند و نام شهر هلیوپولیس در نوشته هردوت نیز باید در همین ارتباط باشد.
مصریان ققنوس را پرنده مقدسی میدانند که بسیار نادر است. به روایت مردم شهر هلیوپولیس، ققنوس هر ۵۰۰ سال یک بار آن هم پس از مرگ ققنوس قبلی در مصر ظاهر میشود. از این پرنده تنها برخی تصاویر موجود است و آن طور که از شکل واندازهٔ او در این تصاویر بر میآید، بال و پرش بخشی قرمز و بخشی زرد طلایی است و اندازه و شکل عمومی آن مانند عقاب است. داستانی عجیب هم از کار این پرنده گفته میشود و آن این که این پرنده جسد پدر خود را، که با نوعی صمغ گیاهی خوشبو اندود شده، همهٔ راه از سرزمین عرب تا معبد آفتاب با خود میآورد و آن را در آن جا دفن مینماید. میگویند برای آوردن جسد ابتدا گلولهای آن قدر بزرگ که بتواند آن را حمل نماید از جنس آن صمغ گیاهی میسازد، بعد توی آن را خالی میکند و جسد را در آن میگذارد و دهانه آن را با صمغ تازه مسدود میکند و آن گاه گلوله را که درست همان وزن اولیه خود را پیدا کردهاست، به مصر میآورد و در حالی که تمامی رویه گلوله از صمغ پوشانده شده آن را همان طور که گفته شد درون معبد آفتاب میگذارد.
در اساطیر ایران
تصویری از ققنوس بر سر در مدرسهٔ نادر دیوان بیگی واقع در بخارا، جمهوری ازبکستان، بخشی از مجموعهٔ لب حوضی
در اساطیر ایران، قُقنوس یا قُقنُس، معرب کلمهٔ یونانی کوکنوس (Kuknos)، و همتای کلمهٔ هند و اروپایی و چینی فونیکس است و چنین مینماید که شکل آن ترتیب و برآیندی از قرقاول، مرغ چینی و آمیزهٔ آن با دیگر مرغان اسطوره ایست.
این مرغ در روایتهای ایرانی نیز همچون روایتهای هندواروپائی، مرغی نادر و تنهاست که او را جفتی نیست و در نتیجه از او زایشی نیز پدید نخواهد آمد. ققنوس هزار سال زندگی میکند و چون عمرش به پایان میرسد، تودهای بزرگ از هیزم فراهم میآورد و با نشستن بر آن توده چندان آواز میخواند که از آواز خود به وجد میآید و با بر هم زدن بال و به یاری منقار، آتشی میافروزد و با سوختن در آتش از وی بیضه ای(تخم مرغی) پدیدار میشود و بدینسان ققنوسی دیگر زاده میشود.[۴]
در این روایت ققنوس همتای قو در ادبیات اروپایی است که با آوازخوانی، زیست و زندگی خود را به پایان میبرد. اساسا در ادبیات ایران نیز همچون ادبیات هندواروپایی، سوختن در رنج خویش و از خاکستر خود برآمدن و تولدی دیگر، راه به اسطورهٔ ققنوس دارند.
در اساطیر چین
در فرهنگ اسطورهای چین، ققنوس با نام فنگ هوانگ یا پرندهٔ سرخ شناخته میشود که از جنس آتش است و نماد تابستان و جنوب محسوب میشود که خشکسالی آفرین میباشد.به همین دلیل ققنوس دربردارندهٔ عنصر منفی و مادینگی جهان، یعنی یین است و نماد ملکه محسوب میشود. در برابر ققنوس، اژدها قرار میگیرد که همیشه در اساطیر چین نمایندهٔ خاقان به شمار میآید. [۵] در اساطیر چین ققنوس در فوارهای از آب زلال تن میشوید و با گذشتن از بلندای کوه گون لون، هر شامگاه در غارهای دان Tan آرام مییابد. بر مبنای روایات چینی ققنوس کمتر تا سطح زمین پرواز میکند و هرگاه که چنین کند، همهٔ مرغان گرد او جمع میشوند. بر اساس روایت کویاجی دربارهٔ ققنوس، وی بر سطح زمین نمینشیند، امّا هرگاه که بر سطح زمین بنشیند بر یک پای میرقصد.
برخی احتمال دادهاند که ققنوس چینی همتای شانگ شانگ یا مرغ باران در روایت کنفوسیوس باشد، حال آنکه شانگ شانگ یا مرغ باران، پرنده ایست که نماد یین محسوب میشود، امّا ققنوس به طور معمول نماد یانگ تلقی شدهاست.[۶]
ققنوس در اساطیر چین، نماد شادمانی و خرسندی و نشانهٔ رضایت آسمان است. اژدها در این اساطیر روح باران و نماد خاقان است و ققنوس، نماد ملکه و جنوب و یاور کشاورزان است.
در اساطیر چین پرنده سرخ یا ققنوس نماد جنوب و مورد نیایش بود. ققنوس بعدها جای خود را به قرقاول داد. این پرنده در نقشهای برجای مانده دارای منقار خمیده، پنجهٔ بلند و تیز به شکل پرندگان شکاری بود و یاری دهندهٔ کشاورزان مزارع خشک جنوب به شمار میآمد.[۷]
در اساطیر چین ققنوس دیگری موسوم به چی سانگ یا ققنوس کوهساران نیز وجود دارد. این ققنوس، ققنوسی است که به روزگار دودمان جو نقشۀ رودها را به یو پیشکش کرد. [۸]
ققنوس در ادبیات
در منطق الطیر
به ققنوس در شعر کهن فارسی تقریبا هیچگاه اشاره نشدهاست و میتوان گفت که طی هزار سال شعر فارسی، تنها عطار نیشابوری است که در اشعار خود از این پرنده نام بردهاست، و جالب این که وی نیز به صراحت با این باور دیرینه که ققنوس حیات جاودان دارد، مخالفت ورزیده و برعکس ققنوس را نیز به سان دیگر موجودات فانی دانسته و بر همه گیر بودن پدیدهٔ مرگ تاکید ورزیدهاست.[۹]
در منطق الطیر عطار، ققنوس طرفه مرغی دلستان است که مأوای او در هندوستان میباشد. او پرنده ایست که نزدیک به صد سوراخ در منقار دارد و او را جفتی نیست. بنا بر این روایت، ققنوس در بلندیها مینشیند و با وزیدن باد بر منقار او، نوایی دلنشین پدیدار میشود و مرغان دیگر بدین آواز گرد او جمع میشوند و مدهوش و صید وی میشوند.[۱۰]
بدین روایت، موسیقی نیز از آواز ققنوس گرفته شدهاست که:
فیلسوفی بود، دمسازش گرفت علم موسیقی ز آوازش گرفت
عطار نیشابوری در اشعارش از ققنوس بعنوان پرندهای یاد میکند که بر روی نوک او ۳۶۰ سوراخ وجود دارد و از هر سوراخ آن نوایی دلنشین خارج میگردد . او خواستگاه ققنوس را در هندوستان میداند .[
شعر زیر از شاعر بزرگ ایران، نیما یوشیج، که عنوان ققنوس دارد، بازگوکنندهٔ مناسبی از اسطورهٔ ققنوس است:
قُقنوس، مرغ خوشخوان، آوازهٔ جهان،
آواره مانده از وزش بادهای سرد،
بر شاخ خیزران،
بنشستهاست فرد.
بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان.
او نالههای گمشده ترکیب میکند،
از رشتههای پارهٔ صدها صدای دور،
در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه،
دیوار یک بنای خیالی
میسازد.
از آن زمان که زردی خورشید روی موج
کمرنگ ماندهاست و به ساحل گرفته اوج
بانگ شغال، و مرد دهاتی
کرده ست روشن آتش پنهان خانه را
قرمز به چشم، شعلهٔ خردی
خط میکشد به زیر دو چشم درشت شب
وندر نقاط دور،
خلق اند در عبور …
او، آن نوای نادره، پنهان چنان که هست،
از آن مکان که جای گزیده ست میپرد
در بین چیزها که گره خورده میشود
یا روشنی و تیرگی این شب دراز
میگذرد.
یک شعله را به پیش
مینگرد.
جایی که نه گیاه در آنجاست، نه دمی
ترکیده آفتاب سمج روی سنگهاش،
نه این زمین و زندگی اش چیز دلکش است
حس میکند که آرزوی مرغها چو او
تیره ست همچو دود. اگر چند امیدشان
چون خرمنی ز آتش
در چشم مینماید و صبح سپیدشان.
حس میکند که زندگی او چنان
مرغان دیگر ار بسر آید
در خواب و خورد
رنجی بود کز آن نتوانند نام برد.
آن مرغ نغزخوان،
در آن مکان ز آتش تجلیل یافته،
اکنون، به یک جهنم تبدیل یافته،
بسته ست دمبدم نظر و میدهد تکان
چشمان تیزبین.
وز روی تپه،
ناگاه، چون بجای پر و بال میزند
بانگی برآرد از ته دل سوزناک و تلخ،
که معنیش نداند هر مرغ رهگذر.
آنگه ز رنجهای درونیش مست،
خود را به روی هیبت آتش میافکند.
باد شدید میدمد و سوخته ست مرغ!
خاکستر تنش را اندوخته ست مرغ!
پس جوجه هاش از دل خاکسترش به در.
در این شعر نیما، خیزران یا نی کنایه ایست از قلم، و فرد نشستن بر سر آن توصیفی است که نیمایوشیج از یکه و تنها بودن خویش در شعر نو، در سپیده دم ابداع این نوع شعر میکند. لطافت این شعر نیما که در بهمن ۱۳۱۶ سروده شدهاست، در این شعر آن است که وی با توجه به ناآشنا بودن شعر نو برای بسیاری از افراد خاص و عام و ضمن یادآوری تنهایی خود در این مسیر، ضمن اشاره به ققنوس به سوختن خویش در رنج درون اشاره میکند، تنها بدین امید که پویندگان راهش در آینده، ققنوس وار سر بر آورند و به کار او در زمینهٔ شعر نو، حیاتی جاوید بخشند. اتفاقی که امروز با گسترش فوق العادهٔ شعر نو بوضوح شاهد آن هستیم.
منبع:دانشنامه ی ویکی پدیا
ای کاش انسان هم مانند ققنوس ازخاکسترخویش جانی دوباره می یافت
سلام
امین جان به نظرم میرسه ما انسان ها هم شبیه ققنوس می میریم و دوباره متولد میشیم………….حقیقتش تفاوتی نداره
سلام
ممنون از جمع آوری این همه اطلاعات . واقعاً برام جالب بود و بعضی از مطالب رو برای بار اول بود که می دیدم . فقط حیف بود که شعر عطار نوشته نشه و با اجازه تون به نقل از سایت گنجور اینجا مینویسم :
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان
هست ققنس طرفه مرغی دلستان
موضع این مرغ در هندوستان
سخت منقاری عجب دارد دراز
همچونی در وی بسی سوراخ باز
قرب صد سوراخ در منقاراوست
نیست جفتش، طاق بودن کار اوست
هست در هر ثقبه آوازی دگر
زیر هر آواز او رازی دگر
چون بهر ثقبه بنالد زار زار
مرغ و ماهی گردد از وی بیقرار
جملهٔ پرندگان خامش شوند
در خوشی بانگ او بیهش شوند
فیلسوفی بود دمسازش گرفت
علم موسیقی ز آوازش گرفت
سال عمر او بود قرب هزار
وقت مرگ خود بداند آشکار
چون ببرد وقت مردن دل ز خویش
هیزم آرد گرد خود ده خر، مه بیش
در میان هیزم آید بیقرار
در دهد صد نوحه خود را زار زار
پس بدان هر ثقبهای از جان پاک
نوحهای دیگر برآرد دردناک
چون که از هر ثقبه هم چون نوحهگر
نوحهٔ دیگر کند نوعی دگر
در میان نوحه از اندوه مرگ
هر زمان برخود بلرزد هم چو برگ
از نفیر او همه پرندگان
وز خروش او همه درندگان
سوی او آیند چون نظارگی
دل ببرند از جهان یک بارگی
از غمش آن روز در خون جگر
پیش او بسیار میرد جانور
جمله از زاری او حیران شوند
بعضی از بی قوتی بیجان شوند
بس عجب روزی بود آن روز او
خون چکد از نالهٔ جان سوز او
باز چون عمرش رسد با یک نفس
بال و پر برهم زند از پیش و پس
آتشی بیرون جهد از بال او
بعد آن آتش بگردد حال او
زود در هیزم فتد آتش همی
پس بسوزد هیزمش خوش خوش همی
مرغ و هیزم هر دو چون اخگر شوند
بعد از اخگر نیز خاکستر شوند
چون نماند ذرهای اخگر پدید
ققنسی آید ز خاکستر پدید
آتش آن هیزم چو خاکستر کند
از میان ققنس بچه سر برکند
هیچ کس را در جهان این اوفتاد
کو پس از مردن بزاید نابزاد
گر چو ققنس عمر بسیارت دهند
هم بمیری هم بسی کارت دهند
سالها در ناله و در درد بود
بیولد، بیجفت، فردی فرد بود
در همه آفاق پیوندی نداشت
محنت جفتی و فرزندی نداشت
آخر الامرش اجل چون یاد داد
آمد و خاکسترش بر باد داد
تا بدانی تو که از چنگ اجل
کس نخواهد برد جان چند از حیل
در همه آفاق کس بیمرگ نیست
وین عجایب بین که کس را برگ نیست
مرگ اگر چه بس درشت و ظالمست
گردن آنرا نرم کردن لازمست
گرچه ما را کار بسیار اوفتاد
سختتر از جمله، این کار اوفتاد
موفق باشید
با سپاس فراوان منابع مطالب رو اگر ذکر کنین ممنون میشم
بدرود
سلام یه سوال که باعث شده یکم گیج بشم اسطوره معمولا به اشخاص میگن آیا ققنوس هم اسطوره به حساب میاد؟؟؟؟
بله سیمرغ هم یک اسطوره است. این مطلب که اسطوره معمولاً به اشخاص اطلاق می شود در اصطلاح عوام و روزمره درست است . زیرا در آن موارد منظور از اسطوره آن چیزی نیست که در اسطوره شناسی مطرح می شود. برای اطلاعات بیشتر:
http://myth.tarikhema.ir/the-word-myth
خیلی جالب بود ممنون از اطلاعاتتون
WONDERFUL Post.thanks for share..extra wait .. …
I gotta bookmark this site it seems very helpful very helpful
Only wanna input that you have a very nice website , I love the style and design it actually stands out.
I discovered what I had been searching for. great article, many thanks
Some truly good posts on this internet site, regards for contribution. “The difference between fiction and reality Fiction has to make sense.” by Tom Clancy.
I reckon something really interesting about your site so I saved to favorites .
Hi! I know this is somewhat off topic but I was wondering if you knew where I could locate a captcha plugin for my comment form? I’m using the same blog platform as yours and I’m having problems finding one? Thanks a lot!
You got a very great website, Glad I detected it through yahoo.
Keep working ,remarkable job!
There’s undoubtedly a lot to find out with regards to this. I think that you have made some great points. Also can you please let me know where do i acquire some neat wordpress themes?
A great deal of momentum has designed up, but reform can not arrive soon satisfactory. It truly is mistaken that harm claims are mounting although the quantity of accidents on Britain’s roads is falling.
Thanks for sharing excellent informations. Your web site is so cool. I am impressed by the details that you have on this site. It reveals how nicely you perceive this subject. Bookmarked this web page, will come back for extra articles. You, my friend, ROCK! I found simply the info I already searched everywhere and simply couldn’t come across. What a great web site.
Hi there! Someone in my Facebook group shared this site with us so I came to take a look. I’m definitely enjoying the information. I’m book-marking and will be tweeting this to my followers! Outstanding blog and outstanding style and design.
Enjoyed reading through this, precise benevolent things, thanks .
how’d you do that? can ya show us please
I am extremely impressed with your writing skills and also with the layout on your blog. Is this a paid theme or did you customize it yourself? Either way keep up the excellent quality writing, it’s rare to see a nice blog like this one these days..
I was examining some of your posts on this website and I think this web site is rattling instructive! Retain putting up.
I was just searching for this info for some time. After 6 hours of continuous Googleing, finally I got it in your website. I wonder what’s the lack of Google strategy that do not rank this kind of informative web sites in top of the list. Normally the top web sites are full of garbage.
Your weblog is great. Thanks greatly for delivering plenty of very beneficial important information.
That’s the smart thinking we could all bneeift from.
I was suggested this website by my cousin. I’m not sure whether this post is written by him as nobody else know such detailed about my trouble. You’re wonderful! Thanks!
Rattling wonderful information can be found on web site.
با سلام
خیلی ممنون از اطلاعاتی که در مورد ققنوس دادید لطفا اگر در مورد محلی به نام ققنوس در ایران اطلاعاتی دارید بنویسید
انساانسان امروز همانند انسان بدوی اسطوره ساز است رفتار بنیادین به تعبیری غریزه تغییری نمی کند یونگ کاملا انسان بدوی را عقل گرا میداند مثلا توتم وتابو انسان شهروند هم توتم و تابو دارد مثل فهش داد یا نهاد سازی بعضی از ان حیوانات در اسطوره و نماد همانند لوگو علامت تبلیغاتی بوده نگاه جغ افیایی یا ریخت شناسی به اسطوره مهم هست مسیح در بین سیاهان سیاه پوست وشیطان سفید پوست و دراروپا بر عکس ممکن است سفید پوست ها سیاهان را بگویید مسیح نزد سیاهان اسطوره است ووو واسطوره story نیست
I love an all blue outfit and the top and shoes are such perfect pieces C great way to dress up jeans!
۵bt.salami.asia http://5bt.salami.asia/?p=63
Hi your website very profeccionel i always following your website. Your services exellent and price are soo reliable.I wish you continued success. Kind REGARDS..
Hi, I find your website very successful, I follow you constantly, you have very useful information and services, I wish you continued success, I also thank you very much for sharing
http:/// – .ankor .ankor http:///
decent site buy cc
Hey guys, I am Ianis a professional in content writing.
I love solving people’s problems and make them happy. That is what I have been doing for decades now.
I have been writing since I was 12 years old and never knew it would turn out to be a full-time career. I have also been able to manage several assignments that involves writing. And I worked in three organizations as a volunteer to assist people.My hobbie has always been to help people succeed. And I go the extra mile to make that happen.
I enjoy writing Thesis and have helped people from countries like Canada.
I work with a service provider whose mission is to provide quality papers and make people happy. In fact, many students come to me for professional help on a daily basis because they know I always deliver. And I will continue to provide nothing but the best to build trust like I have been doing for the past few years.
Expert academic writer – Ianis – ۷stepdesign.com Company
Best Nude Playmates & Centerfolds, Beautiful galleries daily updates
http://hairy.lesbians.fetlifeblog.com/?raquel
amature porn photos adam rogers lesbain porn pic free steamed porn irish mom porn whitney porn