مطابقت یاران مهدی موعود، خراسانی و شعیب بن صالح با ابومسلم خراسانی و قحطبه بن شبیب
(Khorasani and Shuaib bin Saleh are the same as Abu Muslim Khorasani and Qahtaba bin Shabib)
گفته شده خواستگاه خراسانی رهبر قیام مهدویت دقیقاً همانند همان شهر خواستگاه ابومسلم خراسانی است. و ایشان “ابوالعباس سفاح” اولین خلیفه عباسی را مهدی موعود می پنداشتند. منابع شیعی این تاریخ مهدی موعود گذشته را به عنوان تاریخ مهدی موعود آینده وانمود کرده اند.
و قحطبه (به زمین افکننده) بن شبیب (دارای اسب با نشاط) از قبیلهٔ طایی همراه ابومسلم مطابق شعیب بن صالح بنی تمیمی است که از وی به عنوان فرمانده لشکر خراسانی یا مهدی یاد شدهاست. ظاهر ثقیل و موجب سوء تفاهم شوندهٔ قحطبه بن شبیب را با نام خوشایند شعیب بن صالح جایگزین کرده اند. گفته شده از مواردی که به عنوان نشانه ظهور در برخی روایات بیان شده خروج شخصی به نام شعیب بن صالح دشمن شکن (قحطبه) است که طلایهدار و فرمانده نظامی پرچمهای سیاهی است که از ناحیه شرق و یا خراسان برای یاری حضرت فراخوانده میشوند. حرکت او برای مقابله با لشکر سفیانی (بنی امیّه) به سمت کوفه است. برخی فرمانده سیاسی این پرچمهای سیاه را خراسانی و فرمانده نظامی آن را به عهده شعیب بن صالح میدانند.
حسن بصری میگوید:
خروج میکند در ری، مردی میانه قامت، گندمگون، وابسته به بنی تمیم و کوسه که به او شعیب بن صالح گفته میشود، در میان چهار هزار نفر که لباسهایشان سفید و پرچمهایشان سیاه است. آن مرد پیشاپیش مهدی خواهد بود و کسی با وی رو به رو نمیشود، مگر آنکه او را در هم میشکند (که بیانگر معنی نام اصلی قحطبه وی است).
در مورد قحطبه بن شبیب طایی گفته شده است وی فرماندهی دلیر، صاحبنظر و منزلت و همدم و همنشین ابومسلم خراسانی بود که در دعوت برای عباسیان در خراسان او را یاری کرد. وی یکی از دوازده پیشوای برگزیده محمد بن علی بن عبداللّه بن عباس و از کسانی بود که در خراسان دعوت محمد بن علی را پذیرفت. وی لشکریان ابومسلم را در جنگها فرماندهی میکرد و در تمام جنگها نیز پیروز میگردید؛ اما در پی جنگی که با یزید بن عمر بن هُبیره (حاکم عراق از طرف حکومت بنیامیه) داشت، در رودخانه فرات غرق شد.
ظاهر شدن خراسانی و شعیب در ایران مطابق روایات طویل اسلامی:
“روایات، بیانگر این است که، این دو شخصیت از یاران حضرت مهدی علیه السلام بوده و مقارن ظهور آن حضرت از ایران ظاهر می شوند و در نهضت ظهورش شرکت می جویند.
به طور خلاصه نقش آن دو، چنانکه از منابع حدیث اهل سنت و برخی از روایات شیعه روشن می شود این است که در آن زمان ایرانیان درگیر جنگی نابرابر با دشمنان خویش اند و در اثر طولانی شدن آن جنگ، سید خراسانی را به عنوان سرپرستی امورشان انتخاب می نمایند، گر چه وی به این امر چندان رغبتی نشان نمی دهد اما با اصرار زیاد آنان می پذیرد و زمانیکه رهبری ایرانیان را پذیرفت، با ایجاد وحدت کلمه در صفوف نیروهای مسلح ایرانی، سردار رشید خود شعیب بن صالح را به فرماندهی کل نیروهای مسلح، تعیین می کند.
بدین ترتیب خراسانی و شعیب جنگ را در مرزهای ایران ترکیه عراق هدایت و اداره می نمایند و نیروهای مستقر در شام خود را به پیش رانده و در همان زمان، از دو جناح عراق و شام، آماده پیشروی بزرگ به سوی فلسطین و قدس عزیز می شوند.
در این گیر و دار سید خراسانی با تغییرات و دگرگونیهائی در دو جبهه سیاسی، نظامی روبرو می گردد که عبارتند از:
الف جبهه عراق که زیر تسلط و نفوذ سفیانی قرار گرفته و لشگریانش برای اشغال سرزمین عراق به حرکت درمی آیند که در بین راه و در منطقه ای بنام قرقیسیا با ترکان درگیر می شود، چنانکه این مطلب را در مبحث جنبش او یادآور شدیم.
ب جبهه حجاز، که حضرت مهدی علیه السلام از مکه مکرمه ظاهر می شوند و با آزادسازی شهر مکه در آن مستقر می گردند. در حالیکه حکومت حجاز در آن زمان توسط بقایای خاندان فلان، و نیروهای قبایل بومی اداره می شود.
آنچه از روایات استفاده می شود، اینکه چگونگی اعزام نیروهای ایرانی و حجاز در اخبار وارد نشده است زیرا که از دو جهت عملی نیست:
۱ به علت شرائط و جو سیاسی جهانی و منطقه ای.
۲ اینکه حضرت مهدی علیه السلام با این مسئله موافق نیست، زیرا آن بزرگوار مأموریت دارد که در مکه منتظر بماند تا سفیانی آهنگ آن جا نماید و معجزه فرو رفتن در زمین که پیامبر صلی الله علیه و آله به آن خبر داده به وقوع بپیوندد و علامت و نشانه ای برای مسلمانان باشد.
البته احتمال دارد که سید خراسانی بخشی از نیروهای خود را برای یاری امام زمان علیه السلام به مکه مکرمه گسیل دارد، چون در روایات دارد که آن حضرت بعد از قضیه فرو رفتن نیروهای سفیانی در زمین، با لشکری انبوه، قریب به دوازده هزار تن از مکه خارج می شوند نظر بهتر این است که این نیروها متشکل از یاران خاص حضرت و مؤمنینی است که موفق شده اند خود را به مکه برسانند و نیز بخشی از نیروهای یمنی و قسمتی از نیروهایی که سید خراسانی موفق شده آنها را به مکه برساند.
با ملاحظه در روایات مربوط به خراسانی و شعیب بخوبی روشن است که او در جبهه عراق موفق می شود نیروهای خود را از نزدیکی محل درگیری قرقیسیا که سفیانی با ترکان درگیر است با این قرار که وی طرف درگیر در آن نبرد نخواهد بود، عبور دهد.
چنانکه ملاحظه می شود، نیروهای خراسانی با اینکه در نزدیکی عراق می باشد و در جریان حرکت نیروهای سفیانی جهت اشغال سرزمین عراق نیز می باشند. اما از وارد شدن به این کشور خودداری می کنند، از این رو لشکریان سفیانی هیجده روز قبل از آنان وارد عراق شده و در آنجا دست به فساد و قتل و جنایت می زنند، در نسخه خطی ابن حماد ص ۸۴ آمده است که:
«سفیانی وارد کوفه می گردد آن شهر را سه روز بر همه مباح می گرداند شصت هزار نفر از مردم این شهر را کشته و هیجده شب در آنجا اقامت می کند… و یاران درفش های سیاه نیز بدآنجا روی آورده تا در نزدیکی آب منزل می گزینند خبر رسیدن آنها در شهر کوفه پیچیده و به گوش نیروهای سفیانی می رسد، آنان با شنیدن این خبر فرار را برقرار ترجیح می دهند»
البته احتمال دارد که علت تأخیر ورود این نیروها به کشور عراق، درگیری آنها با دشمنان دیگر در خلیج و یا جای دیگر و یا جهت سرکوبی ناآرامی های داخل ایران باشد، چنانکه برخی روایات به این معنی اشاره دارد.
و یا اینکه علت و سبب آن، مسئله سیاسی است که آنان منتظر جو سیاسی مناسبی برای ورود به کشور عراق می باشند اما روایت بعدی از امام باقر علیه السلام دلالت دارد بر این که علت تأخیر، جنبه نظامی دارد، که فرمود:
«تا اینکه خراسانی و سفیانی بر آنان (اهل عراق) خروج نموده و هر دو مانند دو اسب مسابقه، یکی از اینجا و دیگری از آنجا به سوی کوفه در حرکتند» [۱].
از سیاق عبارت که تشبیه به مسابقه شده معلوم می شود که تابع شرائط مناسب نظامی و بسیج نیرو است.
اما اینکه ایرانیان نیروهای خود را جهت آزادی مدینه منوره و یا سایر شهرهای حجاز بیاری حضرت مهدی علیه السلام اعزام می دارند در روایات نیامده است، ظاهرا نیازی به اعزام این نیروها نیست، از این رو این نیروها (ایرانیان) که وارد عراق شده به اعلان دوستی و محبت و تجدید بیعت با آن حضرت اکتفا می کنند چنانکه در روایت آمده است:
«درفش های سیاهی که از خراسان خروج می کنند، به سوی کوفه فرود می آیند و با ظاهر شدن آن حضرت برای تجدید بیعت حضور ایشان می رسند» [۲].
از طرف دیگر، روایات از حرکت ایرانیان و تراکم جمعیت آنان در جنوب ایران، که احتمالا پیشروی عمومی به سوی حجاز، و به طرف حضرت مهدی علیه السلام است خبر می دهد.
«زمانیکه سواران سفیانی به سوی کوفه خروج می کنند آن حضرت در پی اهل خراسان می فرستد و خراسانیان در طلب مهدی علیه السلام برمی آیند» [۳].
برخی از روایات بیان می کند که تجمع انبوه مردم ایران در جنوب کشور، در منطقه (کوه سفید) نزدیک شهر اهواز و تحت رهبری سید خراسانی است، که امام زمان علیه السلام بعد از فراغت از آزادسازی کشور حجاز متوجه این منطقه می شود و با یاران خراسانی خود و لشکریان خویش ملاقات می نماید و در همان جا بین این نیروها به رهبری آن حضرت و بین نیروهای سفیانی جنگ سختی در می گیرد. احتمال دارد این درگیری که گفته شد نبرد و رویاروئی با نیروی دریائی رومیان که از سفیانی حمایت می کنند باشد چنانکه در مبحث نهضت ظهور بیان خواهیم کرد، مؤ ید این مطلب این است که نبرد بین سفیانی و یاران حضرت مهدی علیه السلام جنگی است سرنوشت ساز که راهگشای موج مردمی، برای یاری آن حضرت است «در این لحظات مردم آرزوی دیدار آن حضرت داشته و او را می جویند» [۴].
از آن زمان، خراسانی و شعیب در زمره یاران خاص آن حضرت قرار می گیرند و شعیب به فرماندهی کل نیروهای حضرت منصوب می گردد نیروهای خراسانیان مرکز ثقل و یا هسته مرکزی لشکریان حضرت را تشکیل می دهند که وی برای تصفیه وضع داخلی کشور عراق و مخالفان و شورشیان و سپس در درگیری با ترکان و در نهایت، در پیشروی بزرگ، جهت آزادسازی قدس، بر آنها تکیه می کند.
این خلاصه ای بود از نقش این دو شخصیت موعود از ایران، طبق استفاده ای که از روایات زیاد مربوط به این دو نفر، در منابع اهل سنت و اندکی در منابع شیعه، می توان داشت، این پدیده مرا بر این داشت که مجددا در روایات مربوط به خراسانی و شعیب در منابع شیعه، بررسی بیشتری نمایم چون به نظرم رسید که احتمال دارد این موضوع از بافته های بنی عباس در خصوص ابومسلم خراسانی باشد.. اما بعد از بررسی در این منابع، روایاتی را با سندهای صحیح یافتم که از خراسانی یاد کرده بود مانند روایت ابوبصیر از امام صادق علیه السلام و غیر آن که پیرامون یمنی سخن می گوید و روایاتی را دیدم که دلالت داشت به اینکه قضیه خراسانی موعود، نزد اصحاب و یاران امامان علیه السلام پیش از خروج ابومسلم و قبل از ادعای دروغین عباسیان نسبت به روایات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درباره ابومسلم و خود آنها، معروف و مشهور بوده است.
بنابراین، جریان خراسانی در منابع شیعه نیز ثابت و مسلم است و نقشی را که روایات شیعه، برای آنان نقل کرده در منابع اهل سنت نیز وجود دارد.
و همچنین به طور خلاصه چگونگی قضیه رفیق او شعیب بن صالح در منابع ما آمده است گر چه روایات مربوط به سید خراسانی از جنب های زیادی، قوی تر از روایات مربوط اوست.
پیرامون شخصیت خراسانی و شعیب سؤالهای زیادی مطرح است، از مهم ترین آنها شخصیت این است که آیا مراد از خراسانی در این روایات فرد معین و مشخصی است و یا اینکه تعبیر از رهبر ایران است که در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام وجود خواهد داشت؟
امام روایات مربوط به خراسانی که از طریق اهل سنت و همچنین در منابع متأخر شیعه وارد شده است به روشنی دلالت دارد بر اینکه آن شخصیت از ذریه امام مجتبی علیه السلام و یا امام حسین علیه السلام است و از او به عنوان هاشمی خراسانی یاد شده است و صفات جسمی وی را که دارای صورتی نورانی و خال بر گونه راست و یا دست راست دارد، بیان کرده است.. تا آخر.
اما روایاتی که در منابع حدیث درجه اول شیعه، مانند غیبت نعمانی و طوسی، در خصوص این شخص وارد شده است احتمال دارد، ایشان را به یاور خراسانیان و یا رهبر اهالی خراسان و یا فرمانده لشکر خراسان تفسیر کرد، زیرا این روایات تعبیر به «خراسانی» تنها نموده نه هاشمی خراسانی، اما مجموعه قرائن موجود، پیرامون شخصیت او دلالت دارد که مشخص است وی همزمان با خروج سفیانی و یمنی ظاهر می شود و نیروهای خود را به سوی عراق اعزام می دارد که سپاهیان سفیانی را شکست می دهند.
از جمله سؤالاتی که پیرامون این دو شخصیت مطرح است، این است که آیا امکان دارد نام خراسانی و شعیب، دو نام سمبلیک و غیرحقیقی باشند؟ در پاسخ باید گفت: اما نسبت به خراسانی، روایات نام او را ذکر نکرده بنابراین دلیلی ندارد که رمز باشد، بلی ممکن است بگوئیم نسبت ایشان به خراسان به این معنی نیست که حتما اهل استان خراسان فعلی باشند، چون در صدر اسلام، نسبت دادن به خراسان به مشرق زمین اطلاق می شده است که شامل ایران و سایر مناطق اسلامی متصل به آن که امروز تحت اشغال شوروی است، می شود. بنابراین شخص خراسانی اهل هر منطقه ای که از این محدوده باشد، نسبت او به خراسان صحیح است، چنانکه از منابع درجه اول حدیثی شیعه استفاده نمی شود که او سید حسنی و یا حسینی است، آنگونه که در منابع روائی برادران اهل سنت به آن تصریح شده است.
اما نسبت به شعیب بن صالح و یا صالح بن شعیب باید گفت که روایات، ویژگیها و اوصاف وی را ذکر نموده است، که جوانی است گندم گونه و لاغر، دارای محاسنی کم پشت، صاحب بصیرت و یقین، و اراده ای خلل ناپذیر و از جنگاوران بنام و ممتاز می باشد. او مردی است شکست ناپذیر که اگر کوه در مقابلش بایستد آن را منهدم کرده و عبور می کند… تا آخر. البته احتمال دارد که جهت حفظ و ایمنی، نام او مستعار باشد تا وعده الهی محقق شود، همچنین امکان دارد که نام او و نام پدرش مشابه شعیب و صالح و یا به معنای این دو باشد. برخی از روایات وی را اهل سمرقند که هم اکنون در اشغال شوروی است می داند اما بیشتر روایات می گوید که او اهل ری می باشد و با قبیله بنی تمیم نسبتی دارد و یا اینکه از یکی از بخش های بنی تمیم بنام (محروم) باشند و یا اینکه وی غلامی از بنی تمیم است.
به هر حال اگر این مطلب صحیح باشد احتمال دارد وی در اصل اهل جنوب ایران باشد زیرا در آنجا هنوز عشایری از قبیله های بنی تمیم وجود دارد و یا اینکه از قبایل بنی تمیم که در صدر اسلام در استان خراسان ساکن شده اند باشد، که امروزه بیشتر آنان در مردم ایران هضم شده و فقط چند روستای کوچک نزدیک مشهد از آنان باقی است که با زبان عربی هم صحبت می کنند و یا اینکه رابطه خویشاوندی (نسبی) با آنها دارد.
سؤال دیگر از زمان ظاهر شدن آن دو شخصیت است، در اول فصل یاد آور شدیم که آنچه بهتر به نظر می رسد این است که ظاهر شدن آن دو تن، در سال ظهور حضرت مهدی علیه السلام و همزمان با خروج سفیانی و یمنی است، البته احتمال دارد، روایتی را که می گوید «فاصله بین خروج شعیب و بین سپردن زمام امور را به مهدی علیه السلام هفتاد و دو ماه می باشد» می توان حکم به صحت آن نمود که در این صورت ظاهر شدن خراسانی و شعیب شش سال قبل از ظهور حضرت مهدی علیه السلام خواهد بود.
اما فاصله بین آغاز حکومت زمینه سازان ایرانی بدست توانای مردی از قم و بین ظاهر شدن خراسانی و شعیب، به طوریکه گفتیم در روایات مشخص نشده است. مگر اشاره و قرینه هایی که می تواند به طور اجمال آن را معین نماید، از جمله آن قرینه ها، روایاتی است که درباره شهر قم و حوادث آن مانند موقعیت جهانی، دینی و فکری آن شهر و اینکه همه اینها «نزدیک ظهور قائم علیه السلام است» وارد شده است که آن را از جلد ۶۰ بحار ص ۲۱۳ نقل کردیم..
روایتی که از امام باقر علیه السلام در بحار ج ۵۲ ص ۲۴۳ وارد شده که فرمود: «اگر من آن هنگام را درک می کردم خویشتن را برای صاحب این امر نگاه می داشتم» دلالت دارد که فاصله بین ظهور قائم علیه السلام و بین بوجود آمدن حکومت اهل مشرق و وارد شدن در جنگی با دشمنانشان، از عمر معمولی یک انسان فراتر نمی رود.
و از جمله روایات در این زمینه، حدیثی است که قبلا، از بحار ج ۵۲ ص ۲۶۹ نقل شد:
«خداوند آن را به مردی از اهل بیت ارزانی می دارد که روش او بر اساس تقوی و عمل وی هدایت گر مردم است، در مقام قضاوت و حکم بر مردم، اهل رشوه نیست، به خدا سوگند من او و نام او و پدرش را می دانم، آنگاه آن مرد تنومند و کوتاه اندام… که دارای خال بر صورت و دو نشانه دیگر بر پوست بدن دارد می آید، او حافظ و نگاهبان امانتی است که نزد او نهاده شده است و دنیا را پر از عدل و داد می گرداند.»
این روایت دلالت دارد که آغاز حکومت یاران حضرت مهدی علیه السلام ابتدا توسط سیدی بزرگوار از سلاله اهل بیت علیه السلام خواهد بود. که به احتمال این معنا بر امام خمینی منطبق است و یا اینکه بعد از عصر امام خمینی و قبل از ظهور حضرت، یک نفر و یا بیشتر می باشند زیرا چنانکه گفتیم روایت، ناقص است… بنابراین سید خراسانی، آخرین شخصی است که پیش از ظهور حضرت مهدی علیه السلام بر ایران حکومت کرده و یا معاصر با آخرین فردی است که فرمانروای ایران خواهد بود.
و آخرین سؤالی که پیرامون سید خراسانی مطرح است اینکه، آیا او دارای مقام مرجعیت تقلید و یا ولایت امر است و یا رهبری سیاسی در کنار مرجع خواهد بود مانند رئیس جمهور مثلا و یا یکی از برجسته ترین یاران و مشاورین مرجعی که رهبری مردم را به عهده دارد؟
آنچه از روایات مربوط به وی بدست می آید، این است که او رهبری بزرگ حکومت مشرق زمین را به عهده دارد، تنها این احتمال باقی می ماند که وی به فرمان مرجع و رهبر بزرگ، به عنوان رهبری سیاسی زمام امور را بدست بگیرد. که احتمالا اینگونه باشد، و الله العالم.
و ما بزودی به امدادهای غیبی و کرامات و معجزاتی که خداوند بدست آن حضرت آشکار می سازد اشاره نمود و نیز تحول و تکامل علوم در عصر امام علیه السلام را از دیدگاه روایات بررسی خواهیم نمود.
از جمله اینکه، حضرت، سهله را که از سمت کربلا نزدیک کوفه است، به عنوان محل سکونت خود و خانواده اش انتخاب می کند که در این زمینه تعدادی روایات وارد شده است.
از دیگر اعمال حضرت، اینکه آن بزرگوار قبل از رفتن به قدس مدتی طولانی در عراق می ماند:
«آنگاه به سوی کوفه می آید وتا هر زمان که خدا بخواهد در آنجا ماندگار می شود.»
به نظر می رسد سبب ماندن وی، علاوه بر تثبیت وضع داخلی عراق و انتخاب آن به عنوان مرکز حکومت، آنست که معاونان و یاران برگزیده و نخبه خود را از سراسر جهان در عراق گردآوری کرده و با سازماندهی نیروهای نظامی خود، آنها را از عراق به سایر سرزمین ها اعزام می دارد، آنگاه با سپاه خویش، متوجه آزادسازی قدس می گردد. از امام باقر علیه السلام روایت شده است که فرمود:
«چون قائم داخل کوفه می شود هیچ مؤ منی نیست مگر اینکه در آنجا خواهد بود و یا آهنگ آنجا نموده است. و این سخن امیرمؤ منان علیه السلام است که به یاران خود می گوید: برای سرکوبی این طاغوت (سفیانی) با ما حرکت کنید» [۵].
و نیز از آن حضرت است که فرمود:
«اینک قائم را در نجف می بینم که در میان پنج هزار فرشته از مکه بدآنجا آمده است در حالیکه جبرئیل علیه السلام در سمت راست و میکائیل سمت چپ و مؤ منان پیشاپیش وی در حرکتند و او نیروها را در شهرها پراکنده می سازد.» [۶].
و در روایتی آمده است که:
«شعیب بن صالح طلایه دار اوست»
وی فرمانده سپاه حضرت قائم علیه السلام می باشد.
بنا به گفته برخی از روایات، نخستین لشکری که امام علیه السلام آن را روانه کارزار می کند به جنگ ترکان می فرستد، ابن حماد در این باره از ارطاه نقل کرده است که:
«سفیانی با ترکان وارد پیکار می شود اما نابودی آنها بدست مهدی علیه السلام خواهد بود و آن نخستین لشکری است که حضرت به سوی ترکان گسیل می دارد.» [۷].
قریب به همین مضمون در کتاب ملاحم و فتن ابن طاووس ص ۵۲ آمده است که وی هفتاد صفحه یا بیشتر از کتاب ابن حماد را در کتاب خود نقل نموده است… و ما در بخش مربوط به ترکان گفتیم که مراد از ترکها در این روایات کفار ترک است نه مسلمانان ترک چنانکه قرینه های زیادی در روایات، نشانگر این امر است و در برخی از آنها به برادران ترک و یا گروهی از جانب ترکان تعبیر شده است که به احتمال قوی منظور از ترکان، روسها می باشد.
[۱] بحار ج ۵۲ ص ۲۳۲.
[۲] بحار ج ۵۲ ص ۲۱۷.
[۳] ابن حماد ص ۸۶.
[۴] ابن حماد ص ۸۶.
[۵] بحار ج ۵۲ ص ۳۳۰.
[۶] بحار ج ۵۲ ص ۳۳۷.
[۷] نسخه خطی ابن حماد ص ۵۸.”