خدایان تصمیم گرفتند که اوقیانوس شیر را کرهگیری کنند، تا سوما، آشام جاودانگی را به دست آورند. آنان دیوان را به کمک طلبیدند و قول دادند که سهمی به آنان تخصیص دهند. دیرک به همزنی آنها، اما تکان شدید کرهگیری، موجب تکّهتکّه شدن زمین گردید، بنابراین، ویشنو خود را به شکل لاکپشتی درآورد و دیرک کرهگیری را بر پشت خود گرفت. هنگامی که اوقیانوس به هم زده شد، تعدادی گنجینههای شگفتانگیز آشکار گشت، از آن جمله بود ایزد ـ بانوی زیبا، یعنی لاکشمی که همسر ویشنو شد. از میان چیزهای برآمده از درون اوقیانوس، سهم مهلکی نیز بود و تهدید کرد که خدایان را میسوزاند، اما شیوا، سم را بلعید و در گلو نگاه داشت. زمانی که از به هم زدن شیر، سوما پدید آمد، درست به همانگونه که پنیر از به هم زدن شیر پدید میآید، خدایان و دیوان برای آن، با یکدیگر به منازعه پرداختند اما، ویشنو به هیأت زنی دلربا و زیبا یعنی موهینی درآمد. دیوان که فریفته زیبایی وی شدند، سوما را به وی تقدیم داشتند و او را، به خدایان بخشید.
علاوه بر تجسم به شکل حیوانات، تجلی ویشنو به عنوان مرد ـ شیر نیز شهرت دارد و با شکلی دارای دو ویژگی متضاد (نیمه درنده، نیمه رام؛ نیمه انسان، نیمه حیوان)، ظاهر میشود تا وضعیتهای ضد و نقیض را سامان بخشد. پراهلادا، یک دیو خوب و نیایشگر ویشنوست که توسط پدر دیو صفت خود، شکنجه میشد. هنگامی که پراهلادا، به پدر اظهار داشت که ویشنو قادر مطلق است، پدرش با طعنه گفت که آیا او در ستون مرکزی اتاق تاجگذاری (صورت دیگر محور جهان) حضور دارد؟ در همان حال، ویشنو از ستون به شکل مرد ـ شیر ظاهر شد و امعا و احشای دیو نابکار را بیرون کشید، تا هم حضور مطلق و هم خشم خویش را ظاهر سازد.
منبع:ریچارد کاوندیش،اسطوره شناسی:دایرهالمعارف مصوّر اساطیر و ادیان مشهور جهان، ترجمهی رقیّه بهزادی، تهران،نشر علم،چاپ اوّل،۱۳۸۷،ص۴۵