جمشید

یمه هندی و جم ایرانی از سیماهای دیگر اعتقادات هندو ایرانی است که با آن سنت های هندی و ایرانی در بسیاری از جزئیات با هم پیوند دارند،امّا جم سیمایی کمابیش متفاوت دارد.

در ایران جم به سبب روایت فرمانروای هزارساله اش بر زمین مورد تکریم بسیار است و از ویژگی های این فرمانروایی با فراوانی نعمت و آرامش یاد می شود و از اهرمنان و رفتار زشت آنان یعنی ناراستی،گرسنگی،بیماری و مرگ در این دوره نشانی نیست.در زمان فرمانروایی جم جهان چندان از سعادت بر خوردار است که جم به ناچار زمین را در سه مرحله گسترش می دهد و به گونه ای است که زمین در پایان فرمانروایی هزار ساله او دو برابر وسعت آغاز فرمانروایی اوست.بدین سان جم آغازینه یا پیش نمود ارمانی همه شهریاران و الگویی است که همه فرمانروایان بر او رشک می برند و در ایران همانند هند بیش از خدا بودن به هیئت شهریار پدیدار می شود.

جم به سبب ساختن وره(ورجمکرد) یا دژی زیزمینی مورد ستایش قرار دارد.بدین روایت آفردگار به جم هشدار داده بود که سه زمستان دهشتناک در پیش است و چنین شد که جم دژی بنا کرد و تخمه همه حیوانات مفید،گیاهان و بهترین مردمان را بدانجا برد.متون متأخر پارسی هدف ایجاد ور را دوباره آماده کردن جهان پس از فرجام زمستانی سخت در پایان جهان دانسته اند.از آنجا که در باور های مردم اسکاندیناوی نیز اسطوره همانندی در این زمینه وجود دارد این احتمال نیز وجود دارد که این دو روایت شکل آغازین خود را حفظ کرده و دربردارنده اسطوره هایی است که تاریخ آن به هزاران سال پیش باز می گردد.

از جمشید در نقش یک گناهکار نیز یاد شده است.در این روایت جمشید به سبب یاد دادن خوردن گوشت گاو به مردمان مورد نکوهش زرتشت قرار می گیرد.در متون دیگر روایت چنین است که جم مغرور و با ادعای خدایی مرتکب دروغ شد و در روایتی آمده است که چون جم از دروغ خوشش آمد فره وی در سه مرحله به هیئت مرغی در آمد و از پیش او گریخت.فره جمشید را نخستین بار میترا یا مهر،بار دوم ثریتونه یا فریدون و بار سوم گرشاسب دریاف کرد.گناه جمشید هر چه بود از دست رفتن فره جمشید او را غمگین و دشمن را شاد کرد.

فرجام جمشید نیز در روایت ایرانی تا حدی راز انگیز و در یکی از سرودهای کهن آمده است که جم به دست برادرش سپیتیوره به دو نیم شد ،در روایت دیگری این اژی دهاک یا ضحاک استکه جمشید را می کشد و قلمرو فرمانروایی او را تصاحب می کند.

جم با وجود گناهی که مرتکب شد در روایت های ایرانی از سیمایی قابل ستایش بر خوردار و چنین است که پرسپولیس قرارگاه کاخ بزرگ هخامنشی تخت جمشید نام می یابد و افتخار بناد نهادن نوروز که عید بزرگ سالانه ایرانیان است و مجالی برای به شادی پرداختن و عیدی دادن هاست به جمشید تعلّق دارد.

جمشید نخستین انسانی است که پیش از زرتشت ،اهورا با وی سخن می گوید و جم پیامبری را نمی پذیرد و پاسدار جهان مادی می شود.در این مأموریت جم از اهورامزدا دو ابزار می گیرد:یک نگین زر(سَورا) و یک عصای زر نشان(اَشتَرا) و شهریار زمین می گردد.

جمشید با ساخت ورجمکرد مردمان و موجودات دیگر و نباتات را از گزند زمستان سخت می رهاند.در این باغ در مدت زمستان سخت فروغ جاودانی و فروغ جهانی تابیدن می گیرد و در هر سال یکبار ستارگان و ماه و خورشید غروب می کنند و به نظر ساکنان هر سال مثل یک روز است و در هر چهل سال از هر جفت یک جفت دیگر پدید می آید.در هیچ جای اوستا پس لز زمستان و توفان سخت جمشید از ور بیرون نمی آید.پدید آورنده این زمستان ملکوسان(ملکوش) نام دارد و او دیوی است که در پایان هزاره هوشیدر زمستان سختی پدید می آید و سه سال زمین را دچار باران و برف و تگرگ می سازد و آن را ویران می کند و پس از آن ساکنان ورجمکرد بیرون می آیند و زمین را آباد می کنند.

در بسیاری از روایات جمشید شهریاری است که نخستین بار شراب را از انگور فراهم می سازد.

به روایت فردوسی و پیشینیان وی جمشید در تمام کارهای خویش از دیوان بهره می گیرد و ثروت و سود آنها را می رباید.

You might also like

Leave A Reply

Your email address will not be published.