از غار پاکاریتامپو، سه برادر و خواهر ظاهر شدند. آنان ملبس به جُلهایی بلند و پیراهنهایی از عالیترین پشمها بودند و ظروف زرین بسیاری نیز داشتند. یکی از برادران آیارکاچی، آن قدر قوی و شجاع بود که همتراز تپهها بود و با فلاخن خود سنگها را به ابرها میزد. برادرانش به وی حسادت میورزیدند و او را اغوا کردند که برای یافتن جام شراب زرین، به غار بازگردد. هنگامی که وی وارد غار شد، برادران درب ورودی غار را با سنگ بستند و او را در غار محبوس ساختند. سپس اقامتگاه تامپوکیرو را پایهگذاری کردند.
دو برادر پشیمان و شرمسار از عملی که با آیارکاچی مرتکب شده بودند، به یکباره مشاهده کردند که او در حال پرواز است، و با بالهای رنگین، به سوی آنان میآید. آنها کوشیدند که بگریزند، اما وی گفت: «نترسید» من فقط آمدهام تا امپراتوری اینکا پرآوازه گردد. بنابراین، این زیستگاه را ترک کنید و دورتر به پایین بروید، به درهای میرسید که کوسکو را در آنجا، خواهید یافت. از آن جا که من همواره، خدا را ستایش میکنم، دیری نخواهد گذشت که شما، قدرت عظیمی مییابید. در تپهای در آن نزدیکی، من به همین هیأتی که هماکنون میبینید، خواهم ماند و پیوسته از سوی شما و نوادگانتان تقدیس و تکریم خواهم شد و نامی که شما به آن خواهید داد اوآناکائوری خواهد بود. نشانهای که شما از هم اکنون، برای گرامیداشت و احترام و ترس ابراز کردهاید بدان معناست که گوشتان را همچون من سوراخ خواهید کرد. وقتی چنین گفت، آنان گوشوارهای زرین را بر گوش وی دیدند.
برادرها به تپه اوآناکائوری رفتند و در قله آن، بار دیگر آیارکاچی را دیدند که به آنان گفت میبایستی به شکل سلحشوران آراسته باشند و همچون اشراف به نظر بیایند و باید وانمود کنند ملازمان یا تاج امپراتور شدهاند. هنگامی که آیارکاچی این مطالب را گفت، وی و برادر دوّمی، به سنگ تبدیل شدند و برادر سومی خواهران خود را به جایی که اکنون کوسکو نامیده میشود برد و بعد از آن، خود را مانکوکاپاک نامید که به معنای ارباب ثروتمند و شاه بود. او در کوسکو، آن شهر جدید را بنیان نهاد که پیشتر، خانه سنگی کوچکی با بام گالیپوش بود و آن شهر را کوریکانکلتا، «محصور با طلا» نامید. قبایل بسیار دیگری در منطقه کوسکو زندگی میکردند، اما مانکوکاپاک به آنان آسیبی نرساند و آنان نیز با وی مقابله نکردند و در واقع، از او رضایت داشتند.
مانکوکاپاک بسیاری از مردم را با مهربانی و عشق به خدمت گرفت. بعد از مرگ وی، تندیسی از او ساختند و او را در مقام پسر خورشید میپرستیدند.
مجموعه اسطورههای مربوط به فعالیتهای مانکوکاپاک و برادران و خواهرانش پس از خروج آنان از غار پاکاریتامپو (جایگاه آغازین) و اختیارات ویژه طبقه فرمانروای اینکا را محقق ساخت؛ از جمله ازدواج امپراتور با خواهر خود و حق استفاده انواع مختلف زیورآلات و نشانهای درباری سلحشوران و حق امتیاز بعدی، اعطای مقام سفری زیارتی به تپه اوآناکائوری بود. در برخی روایات، مانکوکاپاک، مکان کوسکو را با کمک چماق زرین انتخاب میکند که وی از آن، برای آزمایش حاصلخیزی زمین استفاده میکرد. جالب توجه این است که این روایت، برخلاف ادعای جنگطلبی آیارکاچی، بر خصلت صلحآمیز مستعمرهسازی آغازین تأکید دارد. در واقع، این به سبب خوشنامی اینکاها در قرن ۱۵ میلادی بوده است که قبایل بسیاری، بدون نزاع و خونریزی، به آنها تسلیم شدند.
منبع:ریچارد کاوندیش،اسطوره شناسی:دایرهالمعارف مصوّر اساطیر و ادیان مشهور جهان، ترجمهی رقیّه بهزادی، تهران،نشر علم،چاپ اوّل،۱۳۸۷