اجتماع عقل و قدرت(بنوادا-7)


قبل از مطالعه مطلب حتماً بخوانید:
 درباره “بررسی نظام فکری و اخلاق جمعی ملل در اسطوره ها
 چکیده،پیشگفتار و پیشینه ی تحقیق

 

در اساطیر هر کشور ، پهلوانان و قهرمانانی وجود دارند که مردم آن‌ها را مورد تکریم و احترام قرار می‌دهند و آن‌ها را نمونه‌ای از انسان‌های کامل و بزرگ می‌دانند. این انسان‌ها خواه‌ناخواه سرمشق مردمان دنیای باستان بوده اند و مردم هدف خود را این می‌دانستند که به آن‌ها شبیه باشند. این قهرمانان بازتاب آرزوهای سرکوب‌شده‌ای بوده‌اند که انسان به هر دلیلی، از جمله منهیات اجتماعی، قادر به تحقّق آن‌ها نبوده‌است[۱]. مردم بیش‌تر این قهرمانان را در ذهن خود آفریده، و آنان را با مبالغه‌ای که باز هم در ذهن آن‌ها صورت گرفته است، به یک اسطوره بدل ساخته اند، بنابراین از روی آن‌ها ، به راحتی می‌توان تصوّرات یک ملّت را از انسانی آرمانی تشخیص داد. به عبارت دیگر ارزش‌های یک ملّت در این قهرمانان تجلّی یافته است.

در اساطیر ایران پهلوانان بسیاری را می‌توان یافت. نقطه‌ی مشترک همه‌ی آن‌ها مبارزه با اهریمنان و دیوان و یاری انسان‌هاست.

“جم” یا “جمشید” نماد پادشاهی کامل و راستین است. در دوران فرمانروایی هزارساله‌اش اثری از اهریمنان و رفتار زشت آنان ؛یعنی گرسنگی، بیماری و مرگ نیست. تا جایی که او مجبور شد در سه مرحله زمین را با یاری سپندارمذ گسترش دهد[۲]. در فرگردِ دومِ وندیداد جمشید نخستین انسانی است که اهورا با وی سخن می‌گوید. جم پیامبری را نمی‌پذیرد و پاسدار جهان مادّی می‌شود. در این مأموریت او شهریار زمین شده  و از اهورامزدا دو ابزار می‌گیرد:یک نگین زر(سورا) و یک عصای زر نشان(اشترا)[۳]

“هوشنگ” پیشدادی، پدر نژاد ایرانیان، پسر “کیومرث” است که تمام دیوان از برابر وی می‌گریزند . او دو سوم دیوان مازندران را(که در اساطیر ایران به نوعی پایگاه و خاستگاه دیوان است) می‌کشد. او آناهیتا، “گوش”، “وایو” و “ارت” را فدیه می‌دهد و می‌خواهد که بزرگ‌ترین شهریار روی زمین باشد و چنین است که بر دیو‌های مازندران و دروغ پرستان “ورنه” دست می‌یابد. [۴]

«”تخمورو” (“تهمورث”) همانند هوشنگ و دیگر “مردمان نیک” دیوان را شکست می‌دهد و بر بت‌پرستان و زنان و مردان جادوگر و ساحر می‌تازد و آفریدگار حقیقی را گرامی‌ می‌دارد و در روایتی در ستیز با شر ، اهریمن را به هیئت اسبی در می‌آورد و سی سال سوار بر اهریمن گرد جهان می‌گردد»[۵]

“فریدون” فراهم سازنده‌ی هوم و دارای هزاران گیاه شفابخش از “گوکرنه” است. او غول‌کش و اژدها‌کش است. او “اژی دهاکه” را از ترس پر شدن دنیا از موجودات زیانکار نکشت و در دماوند زندانی کرد. همچنین با رها کردن خرسنگ و تگرگ از بینی خود، دیوان مازندران را به سنگ تبدیل کرد. این پهلوانان همچون دیگر پهلوانان اساطیر ایران، پیوند خود را با خدایان حفظ کرده‌اند و بدون واهمه برای خدمت به مردمان می‌کوشند. البته بعضی از آن‌ها مرتکب گناهانی می‌شوند ، مانند جمشید که به روایتی دچار غرور و دروغ می‌شود[۶] و “گرشاسب” که به آتش بی احترامی‌می‌کند[۷]، امّا به سرعت در همین دنیا مجازات می‌شوند:جمشید فرّ ایزدی خود را از دست می‌دهد و گرشاسب به خوابی طولانی می‌رود. ولی آن‌ها بخشیده می‌شوند . گرشاسب در آخرالزّمان از خواب بر می‌خیزد تا “ضحّاک” را نابود کند و مردمان نیز از کاخ “ورجمکرد” که جمشید برای نجات انسان‌ها ساخته بود، بیرون می‌آیند و جهان را پر از نیکی می‌کنند.

وطن پرستی این پهلوانان از ویژگی‌های بارز آنان است. پهلوانانی مانند “سام”، “رستم”، “پشوتن” و … مورد حمایت خدایان بودند . برای مثال پشوتن به لطف اهورامزدا به جاودانگی دست می‌یابد. رستم همواره بیش از قدرت بازو به خاطر نیّت‌ها و اعمال نیک و پیروی از عقل کامل-که به صورت سیمرغ تجلّی می‌یابد- مورد ستایش بوده است. “اسفندیار” نیز از سوی زرتشت برای گسترش دین بهی مأمور شد و به رویین تنی دست یافت[۸]. حتّی در جنگ رستم و اسفندیار ، و رستم و “سهراب” نمی‌توان هیچ یک از پهلوانان را مقصّر دانست. رستم که برای نجات پادشاه ایران از هفت خان می‌گذرد و با “دیو سپید” مبارزه می‌کند، همواره تلاشش را بر پایه‌ی دفاع از وطن و هموطنانش متمرکز کرده است. آرش کمانگیر برای بازگردانی سرزمین‌های از دست رفته‌ی ایران ، با یاری سپندارمذ حاضر می‌شود ذرّه ذرّه‌ی بدنش را فدا کند.

“رشن” به معنای پرهیزکاری و ایزد عدالت است . او به همراه بهرام و “مهر” پیروزی را پدید می‌آورد. این نشان‌دهنده‌ی اصالت عدالت و پرهیزکاری در میدان‌های جنگ ایرانیان است. در این میدان‌ها مردانگی حرف اوّل و آخر را می‌زند. به طوری که سهراب وقتی رستم را زمین می‌زند، برای پاسداشت مردانگی از کشتن او صرف نظر می کند. نیرنگ رستم نیز برای نجات مردمانش بود؛به عبارتی او سهراب را فدای مردمان ایران کرد.

 


[۱] مجموعه مقالات”جهان اسطوره‌شناسی ۴″، مقاله‌ی “کنش اسطوره، روژه کایوا، ترجمه‌ی جلال ستّاری، تهران، انتشارات مرکز‍، چاپ اوّل، ۱۳۷۹، ص۵۷

[۲] شناخت اساطیر ایران، ص۹۹

[۳] همان، ص۱۰۴

[۴] همان، ص۱۰۶

[۵] همان، ص۱۰۷

[۶] همان، ص۱۰۱

[۷] همان، ص۱۱۴

[۸] همان، ص۱۲۵

You might also like

Leave A Reply

Your email address will not be published.