درباره “بررسی نظام فکری و اخلاق جمعی ملل در اسطوره ها
چکیده،پیشگفتار و پیشینه ی تحقیق
فرمانروای آسمان ، بزرگترین خدای چینیان بود که قبلاً از او یاد کردیم. این خدا در هر دوره، اسم خاصّ خود را دارد. از اسامی او:یو-دی، فرمانروای یشم، “هوانگ دی”، “شانگ دی” رامیتوان برشمرد. این تعدّد اسامی بی ارتباط با تغییر سلسلهها و پادشاهان زمینی نبود. «در آیین “کنفسیوس” شانگ دی از مقام خدایی تنزّل مییابد و از او تنها به عنوان آسمان، “تاین”، یاد میشود. امّا در این نقش نیز آسمان را قدرت بسیاری است که همه چیز را میبیند و میشنود و برای او نجوا همانند صدای تندر است و هیچ چیز از چشم او پنهان نیست. »[۱]امّا در بسیاری از اسطورهها واعتقادات، این قدرت را در او نمیبینیم. برای مثال مسئولیّت گزارش رفتار خانواده به او، بر عهدهی خدای آشپزخانه است. او حتّی از مرگ افراد نیز باخبر نمیشود« پس از مرگ هر فرد زنان خانواده در شب بعد از مرگش به معبد میروند تا مرگ خویشِ خود را خبر دهند». [۲] در اساطیر چین نظام خانوادگی خدایان، که در اساطیر بسیاری از ملّتها دیده میشود ، به نظام دیوانی تبدیل شده است و اغلب برای خدایان بزرگ، همسر و فرزندانی نمیبینیم. امّا آنها جسمیت داشته، حتّی غذا میخورند. برای نمونه به “یوچیانگ” ، خدای باد و “سیوانگمو”، خدای کوهساران اشاره میکنیم:«در “شانهای جینگ” خدای باد یوچیانگ نام دارد . در این روایت یوچیانگ چهرهای انسانی و تنی چون پرندگان دارد و بر سر و پاهای او مارهایی سبزرنگ رسته است… و دو اژدها او را در اقیانوس به هر سو میبرند. »[۳]«سی وانگ مو زنی دهشتبار است با چهرهی انسان، دندان ببر، تن پلنگ و چندین دم، که در غاری مأوا دارد. در این افسانهها سی وانگ مو چهره اش را میپوشاند و سه پرندهی سبز فام غذای او را فراهم میسازند. »[۴] در بعضی از افسانهها میبینیم که مانند انسانها دارای مکان زندگی هستند و تنها از اطراف خود اطّلاع دارند. در افسانهای مشهور میخوانیم که “چنگ هوانگِ” شهر “ین چنگ” که وظایف یوهوانگ را در هر منطقه بر عهده داشت، به علّت ایجاد دردسر برای پسرکی یتیم و ترک معبد خود، تا ابد شرمنده میشود . به طوری که مجسّمهی او هیچ گاه صورت نداشت«روزی که پسرک یتیم برای سوگند خوردن به معبد رفت خدا در معبد نبود و ارواح خبیث و بدخواه موجب لغزیدن و فرو افتادن پسرک شدند»[۵]این خدایان و حتّی فرمانروای آسمان درست مانند درباریان یک امپراتوری هر لحظه ممکن بود مورد تهاجم دیگران قرار گیرند و به هیچ وجه قدرت مطلق نداشتند. برای مثال یک میمون ، ملقّب به “کاشف راز” با پیروی از “دائوگراییِ” جاودانه ، به دانش جادو دست مییابد. او قدرت خدایان را به چالش میکشد و حتّی فرمانروای آسمان را به زانو در میآورد. «میمون پس از هشیاری بندها را گسست و دفتر ثبت اعمال و سرنوشت دوزخیان را دزدید و در آن دست برد و نام خویش و نام همهی میمونهای خطا کار را از دفتر زدود… . وقتی کاشف راز از سبب انتصاب خود بر اصطبلهای آسمانی، که رام کردن او بود، آگاه شد، عصیان کرد و به کوهستان “هواگوئو” گریخت. سپاهیان فرمانروای آسمان کوه را در میان گرفتند و نبردی سهمگین در گرفت ، نبردی که به شکست و عقب نشینی سپاهیان آسمان انجامید… فرمانروای آسمان به دلجویی میمون پرداخت و با انتصاب او به ریاست “باغ هلو”ی آسمانی و خاستگاه جاودانگی ، به قوانین آسمان گردن نهاد. متأسّفانه به هنگام برگزاری جشن جاودانگان در باغ هلو و خاستگاه جاودانگی، فراموش کردند میمون را به جشن دعوت کنند و کاشف راز به انتقام این بی توجّهی خوردنیها و شراب جشن و” هلوی بی مرگی” را خورد و اکسیر جاودانگی را از خانهی “لائو جون” دزدید و با خوردن آن جاودانه شد. پس کاشف راز به کوهستان هوا-گوئو رفت و منزوی شد. نافرمانی کاشف راز خدایان و بغ بانوان را گران آمد و سرانجام در نبردی که در گرفت با آن که میمون همهی جادوها را به کار بست، اسیر شد و فرمانروای یشم فرمان قتل او را صادرکرد. فرمان فرمانروای یشم به سبب آن که میمون با خوردن هلوی بی مرگی و اکسیر زندگی جاودانه شده بود ، غیر قابل اجرا بود[امّا در عوض او را در کورهای سوزان زندانی کردند]… پس از چهل و نُه روز که کوره از تف به سپیدی گراییده بود، میمون دریچهی کوره را گشود و آسمان را به تباهی تهدید کرد. پس فرمانروای یشم وحشت زده بودا را نزد میمون فرستاد تا سبب آرزوی او را در تملّک آسمان بپرسد. »[۶]«در اسطورهای دیگر از کتاب شانهای جینگ هیولایی به نام “گونگ گونگ” در تلاشِ دست یازیدن به قدرت، از یکی از پنج خاقان بزرگ شکست مییابد و در حالتی خشماگین کوه “بوجو” را با شاخ از جای بر میکند تا جهان را بر اندازد. گونگ گونگ نتوانست جهان را نابود کند اما با از جای کندن کوهستان غربی که یکی از ستونهای آسمان بود، آسمان را سوراخ کرد و خورشید نتوانست در این بخش از آسمان انجام وظیفه کند و کار خورشید در این بخش از آسمان به اژدهایی واگذار میشود که از کام او آتش میبارد و چهرهای شبیه انسان و تنی چون تن اژدها دارد. »[۷] زمستان و تابستان ، باران و خشکسالی ، توفان و آرامش هوا و… حاصل تنفّس و حالات روحی این اژدها-انسان بود.
[۱] اساطیر چین، ص۱۷۸
[۲] همان، ص۱۸۴
[۳] همان، ص۹۷
[۴] همان، ص۱۲۰
[۵] همان، صص۱۸۵-۱۸۶
[۶] همان، ص۲۱۰
[۷] همان، ص۸۰
با سلام و خسته نباشید ! سوالی داشتم : آناتول فرانس در کتاب ” آدمک حصیری ” در قصههای چینی از فرشتهای صحبت می کند که هیکلی زشت و سنگین ولی روحی ظریف دارد و برای تفریح سر به سر آدمیان میگذارد.این فرشته شبها به خانهی مردم میرود و جمجمهی خفتگان را باز میکند و مغزها را از آن بیرون میکشد و سپس مغز دیگری را به جای آن مینهد. فرشته از خانهای به خانهی دیگر میرود و مغز مردم را عوض میکند. بامداد هنگامی که فرشته به آرامگاه خود باز میگردد؛ مردی دانشمند با اندیشههای زنی روسپی بیدار میشودو دوشیزهای زیبا ،خیالات پیرمردی افیونی را در کله خود حس میکند…. آیا اطلاعاتی در این زمینه دارید ؟ ممنون می شوم اگر کمکی بکنید
سلام. لطفا در حد چند جمله راجع به لینکراژاپنیکا میخواهم بدانم. زنی که اشک هایش بوی وانیل میداده است. سپاس