درباره “بررسی نظام فکری و اخلاق جمعی ملل در اسطوره ها
چکیده،پیشگفتار و پیشینه ی تحقیق
این ویژگی سبب شد تا ویژگی سومی بر نظام فکری آنان حاکم شود. آنها این سودگرایی را بر همهی عالم ، از پستترین انسانها گرفته تا بلند مرتبهترین خدایان حاکم کردند. آنها این مجموعه را مانند یک امپراتوری بزرگ تصوّر میکردند که هرکس در آن پست و مقام خاصّ خودش را داشت . خدایان نیز نقش پادشاه و درباریان این امپراتوری بزرگ را داشتند. «فرمانروای چین بر سرزمین چین فرمان میراند و تحت حمایت آسمان قرار داشت و آسمان خود قلمرو فرمانروایی بزرگ “فرمانروای یشم”، “یو-دی” بود… در روایات اسطورهای، یو-دی در آسمان، الگویی از “خاقان” در زمین است و همانند خاقان او را در آسمان کاخی است با دربان و خدمه و وزیران و دیوانیانی که بر کارهای انسان نظارت دارند. »[۱] «”یو هوانگ” [فرمانروای آسمان] با هیچ یک از نیروهای طبیعت درگیر نیست و کار مسئولیّت اینان به خدایان دیگر واگذار شده است. »[۲] در این نظام بزرگ، فرمانروای آسمان با خاقان زمینی و خاقان با وزیران سرو کار داشت و نظام “دیوان سالاری” در همه جا رعایت میشد و درست مانند دربار پادشاهان، هرکس به دنبال دست یابی به مقامیبالاتر بود. . «بسیاری از این خدایان پیشینهای انسانی دارند و هر یک به سببی به مقام خدایی راه یافته اند. این خدایان نیز چون انسانها ارتقا یا تنزّل مقام مییابند »[۳] “خدای آشپزخانه” خدایی نسبتاً کم قدرت امّا دارای نقشی پررنگ در اساطیر چین است. هر خانواده خدای آشپزخانهی مخصوص به خود را دارد که مراقب آنان و رابط آنان با فرمانروای آسمان است. می گویند: خدای آشپزخانه در ابتدا سنگتراشی فقیر بود. در یکی از سفرها رهگذری با فریب دادن او نان شیرینی او را که سکّهای در خود داشت ، از او گرفت«وقتی مسافر سنگتراش شروع به خوردن تنها نان شیرینی خود کرد و وقتی از این ماجرا آگاه شد، از غم و رنج خطایی که کرده بود، خود را کشت. و چنین شد که فرمانروای آسمان که از مهربانی و نیکی او آگاه بود، مقام خدایی آشپزخانه را به او تفویض کرد. »[۴] «خدای آشپزخانه هر سال در شب سال نو به آسمان میرود و رفتار خانواده را به فرمانروای آسمان گزارش میکند. »[۵] میبینیم کسی که به راحتی فریب میخورد، توانسته است چنین وظیفهی سنگینی را بر عهده بگیرد. به همین جهت«زمین را بازرسانی است که اشتباهات خدایان زمینی را گزارش میکنند»[۶] کاملاً مشخّص است که تصوّر چینیان باستان از جهان ، یک دربار بزرگ است که گروهی از انسانهای فرودست نقش رعیّت آن را ایفا میکنند. حاصل این طرز فکر، اختلاف طبقاتی شدید در چین باستان بوده است. «جامعهی کهن چین جامعهای طبقاتی بود و ارزش مردمان نه از نوع تربیت آنان ، که از وابستگی آنان با خاندانهای اشراف مشخّص میشد. » [۷] بر اساس اساطیر چینیان باستان این اختلاف طبقاتی از همان اوّلین لحظههای آفرینش انسان وجود داشتهاست و بعضی از مردم ذاتاً مقامی بالاتر دارند«در نوشتهای بازمانده از روزگار هان، وقتی آسمان از زمین جدا شد، بر زمین انسانی نبود و بغ بانو “نو-گوا” نخستین انسان را از گِل زرد آفرید. امّا این انسان نتوانست او را راضی کند و چنین شد که طنابی را در گل فرو برد و از قطرات گِلی که از طناب فرو افتاد انسانها پدیدار شدند . از تندیسی که بغ بانو نو-گوا از گِل زرد پیمانه زده بود، طبقهی نجبا و اشراف و از قطرات گلی که از طناب فرو افتاد، طبقهی فرودست و بینوا پدیدار شدند. »[۸]
[۱] همان، ص۱۶۹
[۲] همان، ص۱۷۹
[۳] همان، ص۱۷۵
[۴] همان، ص۱۶۷
[۵] همان، ص۱۷۱
[۶] همان، ص۱۷۹
[۷] همان، ص۵۹
[۸] همان، ص۸۲