این داستان پذیرفته شدن اندیمون به المپ است بعد از اینکه به خاطر درخواست احترام از جونو ، سی سال به زمین تبعید شد و به او اجازه داده شد سی سال را در غاری در کوه لمپتوس بخوابد . دیانا هر شب با زیبائی او را دیدار میکرد تا زمانی که از او پنجاه دختر و پسر داشت و بعد از ان اندیمون به المپ پذیرفته شد
در داستان زیر به دیانا عنوان تانا داده شده است که نام اتروسکی (یونانی های ساکن روم باستان) دیانا است نام دیانا هنوز در ایالت توسکانی ایتالیا حفظ شده است بیشتر از یک بار دیده ام که یک جادوگر دختر یا پسر جوانی را که عاشق است با این داستان میخواباند ولی با این حال تنها یک توضیح کلی در باره ان به من داده شده است
دیانا الهه بسیار زیبائی بود که عاشق یک پسر جوان به نام اندامون شده بود اما عشق او توسط یک جادوگر که رقیب عشقی او بود طلسم شده بود باعث میشد اندامون توجهی به او نکند ، او اول خدمتکار اندامون را طلسم میکند تا بتواند به اتاق اندامون برود و با گره زدن یک تار موی او او را طلسم کند پس به خانه ی او رفت و یک قطعه از شکمبه گوسفند را گرفت و با ان کیفی درست کرد و در داخل ان روبانهای قرمز و سیاه و سفید و پر و فلفل و نمک را قرار داد و این اهنگ را خواند
این التماسهای من به اندامون است ، انتقام من برای عشق است برای اینکه عشق عمیق من نسبت به تو بود واما عشق تو به من نرسید همه را به معبد دیانا میبری و دیانا باید عذاب بکشد در حال حاضر هر شب در رنج و عذاب من خواهی بود . هر روز به روز ، هر ساعت به ساعت . من تو را مجبور میکنم قدرت جادو را احساس کنی با وجود شهوت عذاب خواهی کشید و با تمام خرسندی هرگز قانع نخواهی شد . در خواب کوتاهی غرق خواهی شد تا فقط بتوانی معشوق خود را بشناسی و درحالتی بین زندگی و مرگ ، بدون اینکه حتی قدرت سخن گفتن داشته باشی . هیچ صدائی از تو شنیده نمیشود عذاب عشق ! هیچوقت تسلیم تو نخواهد شد زیرا طلسم من غیر قابل شکستن است . و از ان خواب هرگر نمیتوانی بیدار شوی . کم کم بدنت از بین میرود مانند شمعی که اب میشود اهسته اهسته میمیری اهسته اهسته شکنجه میشوی در شهوت قوی هستی اما نمیتوانی برخیزی بدون اینکه بتوانی حرکت کنی با حرفی بزنی با تمام عشقی که نسبت به تو داشتم ، تو خودت را ازار میدهی از انجا که عشق من دیر احساس شد من احساس تنهائی سوزنده ای میکنم اکنون من انتقام گرفتم و قانع میشوم
اما دیانا که از جادوگر قوی تر بود ، هرچند قادر با شکستن طلسمش نبود تمام رنجهای اندامون را از او گرفت ، خود را در خواب و رویا به اندامون نمایاند و در اغوش او این اواز را میخواند
اندامون ، اندامون ، من با قدرت عشق را تا زمانی که زنده هستم احساس میکنم ، سه صلیب بر روی تختت میسازم و سه اسب وحشی چوبی را و اجیلهائی در تختت پنهان میکنم و سپس پنجره را باز میکنم شاید که ماه کامل نور خود را پرتاب کند بر روی عشق عادلانه و روشن ما ، و من برای عشق تو به ان بالا دعا میکنم تا شور و شوق عشق وحشی را و اتش عشق را در هر قلب هر دوی ما روشن کند . عشق وحشیانه ای که هیچوقت از هم جدا نمیشود و یک چیز بیشتر از تو میخواهم هر کس که در عشق به من کمک میکند پاسخ مرا فورا بدهد چون من عجله دارم
بنابر این تصور میشد در عالم رویا اندامون و الهه پری ها عشقبازی میکنند همانطوری که اگر واقعا بیدار بودند عشقبازی میکردند بنا براین تاهمین امروز اگر کسی میخواهد عشق کسی را بدست بیاورد یا با کسی هماغوشی کند باید به دیانا متوسل بشود از دیانا پیروی کنید و از موفقیت او درس بگیرید