بین فنا ناپذیران یا خدایان او واقعا زشت روی بود.او لنگ هم بود. در بخشی از ایلیاد خود وی می گوید که مادر بی شرمش وقتی دید که او ناقص به دنیا آمده استاو را از آسمان به زیر انداخت.امّا در داستانی دیگر آمده است که زئوس او را به خاطر حمایت از مادرش از اولمپ به زیر انداخت(در این داستان آمده است که روزی زئوس و هرا با هم ستیز می کردند،کودک به حمایت از مادرش برخاست.زئوس پای او را گرفت و از اولمپ به زیر افکند که در جزیره لمنوس بر زمین افتاد و لنگ شد)امّا این را نیز گفته اند که احتمال می رود این رویداد در گذشته ای خیلی دور به وقوع پیوسته باشد. در کتاب هومر خطر طرد شدن از اولمپ او را تهدید نمی کند ،زیرا در آنجا از حرمتی والا بر خوردار است ،زیرا هم خدمتگزار خدایان بود و هم سازنده زره آنان و هم آهنگر ،که در نتیجه هم خانه هایشان را می سازد و هم اسباب و اثاث و سلاح هایشان را.در کاگاهش دخترکان خدمتکاری دارد که آنها را از طلا ساخته است و می توانند حرکت کنند و در کارها به او یاری کنند.
در اشعار ادوار بعد آمده است که کارگاه آهنگری وی زیر بسیاری از کوههای آتش فشانی قرار گرفته بوده است که به همین سبب کوههای آتش فشان فعالیت می کردند.
همسرش یکی از سه زیبارویانی است که در ایلیاد آگلایا خوانده شده است.ولی در داستان اودیسه آفرودیت نام دارد.
او خدایی مهربان و دوستدار صلح و آرامش بود و هم در زمین و هم در آسمان مورد حرمت بود و دوستی.او با کمک آتنا در زندگی شهر ها مفید و سودمند بود.این دو پشتیبان صنایع دستی بودند و این صنعت دوشادوش کشاورزی در بنیاد و اعتلای تمدّن سهمی بسزا داشت.او حامی آهنگران و ابزار مندان بود و آتنا نیز حامی بافندگان .هرگاه کودکان را رسما به درون سازمان شهری می پذیرفتند هفا استوس در تشریفات مخصوص به این کار حضور می یافت.
بهترین سایت دنیا