اتیمولوژی قبراق:
سر ترکی و فارسی بودن قبراق که به صورت کیوراک در ترکی ترکیه نیز مصطلح است، بحث است. در لغت نامۀ دهخدا قبراق جایی فارسی آمده است و در جای دیگر به صورت غبراغ ترکی: “قبراق. [ ق ِ ] (ص) چست و چالاک. و چون لفظ عربی و ترکی نیست باید با غین نوشته شود. (فرهنگ نظام ). (در فرهنگ پهلوی مکنزی هم بر این اساس پهلوی اعلام شده است. در سنسکریت واژۀ jAgarUka به معنی بیدار و shighra به معنی تند است که تنها اندکی شباهت به چالاک و قبراق دارند). غبراغ. [ غ ِ ] (ترکی ، ص) غِبْراق. قِبْراق. جلد. چابک. چست. چالاک. || زود.” بر پایۀ فرهنگ نظام و فرهنگ پهلوی مکنزی به قول دوستمان مهدی فاطمی، “قبراق از پارسی میانه: gubrāg پدید آمده است به معنی بیدار، چالاک. و با واژگان فارسی دری گربز و جربزه (کربزه= دارای تن کاری) همریشه است”.
قبراق (قیوراق آذری) به شکل گُو-راک در ترکی آذری به معنی “[تند و تیز] مانند شرارۀ آتش” است. بر این اساس اصل ایرانی قبراق را می توان از کلمهٔ مرکب اوستایی جَه-بَرِجَ (جَه-برگه، درخشندهٔ جهنده، جَرّقه) گرفت.
«قبراق: چالاک، زرنگ. پارسی میانه: .gubrāg .پارسی میانه: gubrāstan, gubrās: بیدار کردن، بیدار شدن. پارسی دری: گربز: محیل، مکار، زرنگ. پارسی نو: جربزه: توانایی،عرضه. (مهدی فاطمی)».
به ظاهر این گوبراس می تواند ریشه نام گوبریاس عهد هخامنشیان باشد. گرچه هیئت گئوبروۀ آن معنی دارندۀ چهارپایان زیاد را می دهد.