معنی بَرِسمَن (برسم) و بَرسَنوم (بَرشَنوم) و برساد و سُدره
در لغت نامه دهخدا بَرِسمَن از ریشۀ بَرز (بالیدن و نمو کردن) گرفته شده است. ولی در اوستایی و سنسکریت آن را به صورت بَرِزم-اَن/برسم-اَن می توان به معنی “دستۀ زیاد [از شاخه های درخت] ” گرفت که ویژگی آن است:
भृशम् indecl. bhRzam very much
نام زرتشتی مشابه به شکل بَرشَنوم (برسنوم، بَرـ سَنَ ـ اوم) به معنی آیین شُستن تن است. واژهٔ شنا هم از همین واژهٔ اوستایی و سنسکریتیِ سنَ (شنَ) یعنی شستن تن گرفته شده است.
برسم
لغتنامه دهخدا
برسم . [ ب َ س َ ] (اِ) از کلمۀ برسمن اوستایی و مشتق از برز بمعنی بالش و نمو. (از یادداشت به خط مؤلف). شاخه های بریدۀ درخت است که هریک را در پهلوی تاک و در فارسی تای گویند و باید که از رستنی باشد نه از فلز و از درختی پاکیزه و متأخران گویند از انار باید باشد و مراد از رسم برسم گرفتن که در ایران قدیم بسیار است و دعا خواندن ، اظهارسپاس کردن است نعمتهای خداوند را از نباتات که مایۀ تغذیه است . شاخه های باریک به درازای یک وجب که از درخت انار ببرند و رسم بریدنش چنین است که اول برسم چین را که کاردی است و دستۀ او هم آهن است پادپادی کنند، یعنی شست و شو دهند، پس زمزمه نمایند، و زمزمه دعایی را گویند که پارسیان بهی کیش یزدانی در وقت شستن تن و خوردن خوردنی و در جمیع عبادات بر زبان رانند، آنگاه برسم را ببرند همچنین پس از بریدن برسم دان را پادپادی کنند. و اندکی از برسم که چیده اند بلندتر باشد و برسم را درون آن نهند هرگاه که خواهند نسکی از نسکهای زند بخوانند یا عبادت کنند یا تن شویند یا چیزی خورند چند دانه از برسم به جهت آن کار معین است که از برسمدان بدر آورند و بدست گیرند به جهت خواندن نسک وندیداد سی و پنج عدد در دست گیرند و چون یک بار آن نسک خواندند آن برسمها باطل شوند و برای خواندن نسک یشت بیست و چهار به رسم بدست گیرند و هنگام خوردنی و خوردن پنج برسم بدست گیرند و از شرائط به رسم بدست گرفتن، پاکیزگی تن و لباس است. (آنندراج) (انجمن آرا). چیزی است که مغان در وقت پرستش آتش و جز آن بدست گرفته پرستند. (شرفنامۀ منیری):
بدو گفت شاه آنچه داری بیار
خورش نیز با برسم آید بکار.
فردوسی.