بر این اساس نام قوم مغان (مادها) و آریزانتیان (پارسها) در اوستا تحت نام واحد آریائیها (دینداران) ظاهر شده و نام سرزمینهای ایشان هم زیر عنوان اوستایی اَئیرینم دهیونم یعنی سرزمینهای مردمان دیندار ذکر شده است و دلیل اینکه خود نامهای ماد و پارس در اوستا بیان نمیشود همین موضوع و نیز این است نام ماد از واژۀ اکدی مادو (انجمنی) گرفته شده است که مترادف واژه های هندو ایرانی مغ و ساگارتی است و نام پارس (پارسا، پایندۀ رسایی، دیندار) مترادف خود واژۀ آریایی است. اگر واژۀ پا-رسا را به معنی پایندۀ عشق و دوستی بگیریم، واژۀ پارسه از نام هخامنش (فریدون، دوست منش) گرفته شده است:
معنی نام ایران
نام اعضاء اتحادیۀ قبایل حکومتی دورۀ مادها در خبر هرودوت:
بوسیان (ثروتمندان، مادهای حکومتی)، مغها (مردم انجمنی، ساگارتیها، مادها)، پارتاکانیها (مردم کنار رود، اصفهانیها)، ستروخاتها (بلند کلاهخودها، کیمریان، زازاکها)، آریزانتیان (مردم پارسا، پارسها) و بودینها (منسوبین به بزکوهی، سکاها، کُرمانجها).
نامهای بوسیان و آریزانتیان متعلق به مادها و پارسهای حکومتی بوده اند:
هرودوت در آغاز نام اتحادیۀ قبایل ماد نام بوسیان (ثروتمندان) را ذکر کرده است که نظر به نامهای پادشاهان مادی فرائورت (فرورتیش، صاحب ثروت بسیار) و آستیاگ (ایشتیویگو، ثروتمند) پدید آمده بوده است.
هرودوت در ردیف چهارم اتحادیۀ قبایل ماد از آریزانتیان (قبیله پارسا و دیندار) یاد کرده که یاد آور نام آرتیان (درستکاران، پارسایان) است که هرودوت برای پارسها ذکر کرده است. و این یعنی نام پارس با واژۀ پارسا (پایندۀ رسایی) مرتبط بوده است و زیبا و رسا و کامل و اصلی (سرئو، سئورو، هئورو) معنی نام سَرو سمبل پارسها است:
बुस n. busa wealth
अर्य adj. arya true
पायु m. pAyu guard, रस m. rasa love
نام اوستایی ایران عهد اشکانی یعنی خونیرث (سرزمین ارابه های خوب) اشاره به موطن سکاهای اروپایی میانی یعنی سرزمین ملت آرپوکسائیس (پادشاه سرزمین ارابه، سرزمین تهمورث/تخموروپه اوستایی) در اساطیر سکایی منقول از سوی هرودوت دارد. او ملتهای این سرزمین اوروپه (سرزمین ارابه های دارای گشتاور خوب)/ خونیرث (سرزمین ارابه های با شکوه) را تراسپیان (اسب پرورها، روسها) و کاتیاریان (شمشیر داران، مجارها) ذکر کرده است. معلوم میشود اشکانیان نام موطن کهن خود در شمال دریای سیاه را فراموش نکرده بوده و توسط مؤبدانشان آن را به متصرفاتشان در فلات ایران هم اطلاق نموده اند. چه ژوستن و تروگ پمپه و استرابون میگویند که پارتهای اشکانی تبعیدیان سکایی شمال دریای آزوف و دریای سیاه بوده اند. لذا صحبت کتاب پهلوی زات اسپرم از مهاجرت ایرانیان در زمان هوشنگ پیشدادی همان لیپوکسائیس پارالاتی سکاها از خونیرث که از طریق میان دریاها صورت گرفته، مربوط به خود پارتهای اشکانی بوده است.
در مورد خود نام ایران لازم به توضیح است که به نوشته گراردو نیولی، ایرانشناس ایتالیایی هم کلمۀ آریایی، بر خلاف تصور برخی ایرانشناسان (مانند مری بویس و ریچارد فرای) در میان غیر ایرانیان نه بار نژادی و تباری و نه بار مکانی و جغرافیایی، بلکه بار دینی دارد. به اعتقاد او، آریایی در زبان هندو-ایرانی به معنی «ایمانآورده [به آئین هندو-ایرانی]» است. سِر جان مَلکُم، به نقل از ملافیروز، موبَد موبَدان زرتشتیان هند در بَمبَئی، آورده است که واژهٔ انیران به معنای بیدینان است. «اِر» واژهای پهلوی است و معنای آن «مؤمن» است. «اِران»، صورت جمع آن است. در پهلوی پیشوند «اَ» و «اَن»، چنان که در یونانی و سنسکریت، پیشوند نفی است. در نتیجه، «اَنِران» یعنی بیدینان. به گفتهٔ او، شاه اِران و انِران یعنی شاه مؤمنان و بیدینان یا شاه پِرژا و ملتهای دیگر. مؤمنان زرتشتیاناند و بیدینان غیرزرتشتیان. تعبیر دینی ایران و انیران در شاهنامه نیز آمدهاست. بر پایهٔ این تعبیر باید بپذیریم که واژهٔ ایران سپس معنای قومی و سرزمینی یافتهاست.
از نگاه نیولی، معنی کلمه ایر ēr که در کتیبه شاپور یکم در کعبهٔ زرتشت و بر روی سکههای بهرام دوم درج شدهاست، به معنی «آزاده، نجیب و شریف» نیست و باید آن را صرفاً «آریایی» معنا کرد. در واقع واژهٔ فارسی میانهٔ کتیبهای (=پهلوی کتیبهای) ēr همان صورت مفرد کلمهٔ ērān است و این نکته البته نه تنها دربارهٔ کلمه yly’ در فارسی میانهٔ کتیبهای، بلکه برای واژهٔ ry’ در پهلوی اشکانی کتیبهای نیز، که صورت جمع aryān=’ry’n است، صدق میکند.