انسان، هنگام خلق اسطوره، دین را شناخت

برخی اسطوره شناسان بر این باورند که اسطوره از نظر سیر تاریخی متقدم بر دین است. یعنی با رشد و تکامل ذهن انسان در زمانی که اساطیر جای اعتقادات مذهبی و ادیان را نزد بشر داشتند به مرور باورهای دینی شکل گرفت. اسطوره ای نیست که پرده از رازی بر ندارد. اسطوره پژوهان با رازگشایی اساطیر، مشخص کردند که بخش قابل توجهی از اساطیر، باورهایی را نمایان می کنند که بعدها در ادیان گوناگون، شکل کامل تری به خود گرفتند و امروز آنها را اجزای تفکیک ناپذیر ادیان می دانیم.

اگر بپذیریم که می توان اساطیر را به اسطوره های آیینی، آفرینش یا بنیاد، کیش، شخصیت و جهان پس از مرگ تقسیم کرد، چنان که «ساموئل هنری هوک» نویسنده کتاب های «اساطیر خاورمیانه»، «اسطوره و آیین» و «دین آشور و بابل» به این تقسیم بندی قایل است، ردپای اندیشه ها و باورهای دینی در هر ۵ نوع آن پیداست.

این ردپا به خصوص در اساطیر «بنیادی یا آفرینش» و اساطیر «جهان پس از مرگ» آشکار است. زیرا به نظر می رسد این اساطیر به شکل صریح تری به پرسش های بشر درباره چگونگی آفرینش و فلسفه خلقت می پردازند. پرسش هایی که بعدها در ادیان، به آنها پاسخ داده شد.

«میشل مالرب» نویسنده کتاب «انسان و ادیان، نقش دین در زندگی فردی و اجتماع» که با ترجمه مهران توکلی توسط نشر نی در ایران منتشر شده است، در کتاب خود آورده است: «در دوران هر چه دیرینه تر، آدم ها با یکدیگر گروهی می زیستند. شب که فرا می رسید، چون نمی توانستند مانند روز به شکار پردازند، با یکدیگر تبادل افکار می کردند و پرسش هایی که داشتند در میان می نهادند… در آن شب زنده داری ها هر نکته ای می توانسته است نقل مجلس بوده باشد: چرا هم خوبی هست و هم بدی؟…. معنی زندگی و مرگ چیست؟ پس از مرگ به کجا می رویم؟ آیا موجودات دیگری هستند که ما به آنها وابسته ایم؟ آیا جهان هستی از قوانینی پیروی می کند؟» در همین کتاب آمده است: «انسان ابتدایی تنها به مکاشفه در طبیعت قناعت نمی کرد. درک می کرد که نیروهایی دوره اش کرده اند و او نمی توانست آنها را به فرمان خود درآورده و چون نمی توانست بداند که چه هستند پس همان ها را خدا می دانست.»

بدین ترتیب انسان ابتدایی، نیروی بی پایان چنین خدایی را در همه پدیده های طبیعت و اطرافش مانند سیل، زلزله، طوفان، رعد و برق خسوف و کسوف و متجلی می دید.

با تحول بشر در عرصه زمان، ایزدان در اساطیر ملل مختلف یا به همان شکل نخستین خود در اساطیر باقی ماندند و از زمان شکل گیری تاریخ، پا فراتر نگذاشتند و یا توانستند به صورت غیر مستقیم در ادیانی که در عصر شکل گیری تاریخ، پا گرفت، رخنه کنند و با چهره های تغییر یافته یا به ظاهر نامربوط نفوذ کنند و یا این که به همان قوت و قدرت خود باقی ماندند. می توان سیاهه بزرگی از نام ایزدانی درست کرد که در تفکر بشری، نتوانستند خود را به عصر تاریخ برسانند و نابود شدند. تعداد کمتری از این ایزدان در ادیان عصر تاریخ تمدن با ماهیت و کمیت تغییر یافته باقی ماندند. اما تعداد انگشت شماری از اساطیر هستند که توانستند به قوت خود در یک تمدن حفظ شوند. ایزدانی که برای نمونه اول شاید بتوان از صدها ایزد در اساطیر مصر، هند و… نام برد که با تمام نفوذ و قدرت خود در زمان خاص نزد اقوام ابتدایی، نتوانستند به این سوی تاریخ پا بگذارند. «اینانا» ایزد بانوی قدرتمند در آشور، در ادیانی که بعدها در این سرزمین شکل گرفت، نتوانست راه یابد. «انکی» ایزد خرد، «انلیل» ایزد هوا در اساطیر بابل، «قیامت» ایزد بانوی مادر در اساطیر بابل، «نینورتا» ایزد کشت و شکار و جنگ در اساطیر آشور و بابل، «زئوس» ایزد ایزدان در یونان «پوزئیدون ایزد آب ها در یونان، «هستیا» ایزد بانوی آشتی در یونان، «دمتر» ایزد بانوی کشاورزی در یونان «ادیپ» ایزد یونانی و صدها ایزد مرد و ایزد بانوی دیگر در تفکر اسطوره ای بشر نیز تا آغاز تاریخ باقی نماندند.

تشخیص و تفکیک ایزدانی که امروز با تغییراتی در کمیت یا ماهیت آنان، هنوز حفظ شده اند و می توان آنان را از میان موجودات قدسی دیگر در کتاب های مقدس بازشناسی کرد، کار ساده ای نیست. دین پژوهان و اسطوره شناسان تطبیقی گاه در مطالعات خود به نقطه ای مشترک می رسند که آن وجود چهره هایی قدسی یا نیمه قدسی است که در ادیان مختلف جهان، حضور دارند.

امروزه با احتیاط چهره هایی از میان کتاب های مقدس بیرون کشید شده اند که ریشه های اسطوره ای آنان کمی روشن به نظر می رسد. اسطوره شناسان تطبیقی، ریشه های مشترک «نوح» در ادیان یهود و اسلام را با «اوشا پیشیتم» در اساطیر آشور و بابل قابل مقایسه می بینند. یا وجوه مشترک بسیار زیادی میان «ایشتاز» دختر نخست آنو، ایزد بانوی عشق و جنگ و ایزد بانوی مراد و شامگاه در اساطیر آشور با «آناهیتا» در دین زرتشت دیده شده است. یا «کنجرو» پسر سیاوش که در اساطیر کهن ایرانی به آسمان عروج می کند در دین یهود به صورت «اختوح» ظهور پیدا می کند.

اما از میان ادیان مطرح و بزرگ جهان که به نظر «میشل مالرب» تعداد آنها به صد هم نمی رسد، شاید بتوان ادیانی چون زرتشت را جزو معدود ادیانی دانست که مستقیما و تا حد زیادی با حفظ چهره اسطوره ای خود، تا به امروز نزد پیروان خود، باقی مانده است و موقعیت یک دین را حفظ کرده است.

مری بویس، اسطوره پژوه به نام و نویسنده کتاب «زرتشتیان‌، باورها و آداب دینی» که در ایران با ترجمه عسگر بهرامی از سوی انتشارات ققنوس منتشر شده معتقد است: «عموما پذیرفته اند که رسوم عبادی، دیرپاتر از عقاید متعلق به الهیات اند و موضوعات اساسی آیین زردشتی هم هنوز همان موضوعات شبانکارگان عصر حجر، یعنی آب و آتش اند.

در استپ ها که گمان می رود تا هزاره پنجم پیش از میلاد به سبب نبود باران، بیابان هایی بی حاصل بوده اند، آب، زندگی را ممکن می کرد؛ هند و ایرانیان نخستین، آب ها را ایزد بانوانی به نام «آپس» می انگاشتند، به آنها نماز می بردند و برایشان نثار می کردند…. از موضوعات اصلی رسوم عبادی زردشتی، آن دیگری، یعنی آتش، نیز برای استپ نشینان، حیاتی به شمار می رفت چه در آن زمستان های سخت، منبع تولید گرما بود و برای پختن گوشت که قوت غالب آنان بود، نیز به کار می آمد.»

به جز تمام این ها که گفته شد، یعنی بازماندن یا باز نماندن اساطیر در باور بشر تا به امروز، برخی مانند کارل گوستاو یونگ معتقدند که اسطوره چه در شکل دینی برای بشر امروز باقی مانده باشد، چه در میان افسانه ها و قصه های حماسی و چه به ظاهر از ذهن و باور بشر پاک شده باشد، در ضمیر ناخودآگاه بشر سده بیست و یکم با قدرت و با نفوذ نخستین روزهای تولد خود در پیش از تاریخ، حضور و معنی دارد. چه اسطوره ادیپ و چه اسطوره تیشتر هر یک بخشی از حیات امروز بشر را تحت کنترل خود دارد.

You might also like
8 Comments
  1. رسول رمضانیان says

    اسطوره روش بیان اندیشمندان پیشا فلسفی بوده است. یعنی اندیشمندان (حال این اندیشمند می توانسته است غار نشین باشد) در مورد مسائل اساسی جهان با زبان نمادها و داستانها پندارهای خود را به همدیگر می رساندند. زبان ادیان هم زبان اسطوره هست و نه فلسفه وشاید به همین دلیل هم باشد که در بعضی مراکز آموزشی ادیان فلسفه حرام است. به عبارتی دیگر دینداران دوست دارند اسطوره ای بیندیشند و نه به روش جدیدتر آن که فلسفه است. اندیشه حاصل تعامل انسان با هستی و محیط اطراف خود است و به همین دلیل می توان تشابه های زیادی را در اسطوره های اقوام مختلف یافت. اندیشیدن در گذشته به صورت اسطوره نمایان می شده است و اکنون به صورت علم و فلسفه. همانطور که نظریه های علمی کنونی قابل نقض شدن هستند اسطوره ها نیز می توانند نقض شوند. اما بشر با پیدایش دین به برخی از این اسطوره ها تقدس داده است و برای این اندیشه مقامی بیش از مقام علم کنونی قائل است.

  2. حسین says

    طبق مطالب بالا میتوان اسطوره ها را دین بدوی نامید و میتوان “دینِ” بعد از شروع تاریخ را دینی که سر انجام طبیعی اسطوره ها است نامید، و نه ادامه ی منطقی دین ابراهیمی!
    نکته ی جالب دیگر، نوعی استفاده ی مستتر از کلمه ی “تکامل” یا “انتخاب طبیعی” در جهت گیری اسطوره ها، در طول تاریخ است.
    در مقدمه ی کتاب جهان اسطوره ها ، مارینا وارنر میگوید هیچ متن اسطوره ای نمیتواند همسنگ انجیل یا قرآن باشد، چون بقای اسطوره ها مستلزم تحریف بوده ولی کتب آسمانی برعکس (هیچ کتاب آسمانی ای هم تحریف نشده!). از این سخنان نتیجه میگیرم که خدا در کتب مقدس از اسطوره ها استفاده میکند، زیرا همانطور که یونگ میگوید و (من مخالفم!) ، اسطوره ها فطری میشوند. از طرفی خدا میخواهد بشر را به حقیقتی رهنمون کند و در این راستا از تمام ظرفیت های بشری که زبان و اسطوره و … هم از جمله ی آن است، استفاده میکند.
    اما به نظر میرسد نه این روایت دقیق است و نه روایت های دیگر. در تمام این کوشش ها باید اصلی الزام آور موجود باشد که به استدلال ها بوی حقیقت دهد. به گمانم تاریخ و روانشناسی (منظور از تاریخ، باستانشناسی و منظور از روانشناسی، بررسی ساختار مغز) در سالهای آتی همین نقاط اتکا خواهند بود.
    با تشکر

    1. سلام.
      نه ادیان تکامل یافته اساطیرند و نه بالعکس. هرچند از تأثیر ادیان آسمانی بر بعضی اساطیر نمی توان چشم پوشی کرد. به نظر من نتیجه ای که در پاراگراف دوم گرفتید بسیار دور از ذهن و بیگانه با منطق است.
      با تشکّر

      1. حسین says

        سلام
        گزاره ای که در ابتدای پستتون مطرح کردید، “نه ادیان تکامل یافته اساطیرند و نه بالعکس”، رو باید به عنوان یه اصل قبول کنم، یا نتیجه ی منطقی از یه سری مفروضات مورد پذیرش هر دوی ماست؟ قبول کنید که در این زمینه که یه بخشش هنوز توی خاکه (اثار باستانی) و یه بخشش روی هوا، نمیشه به راحتی از ابهام و حدس فرار کرد.

        جمله ی بعدیتون “هرچند از تأثیر ادیان آسمانی بر بعضی اساطیر نمی توان چشم پوشی کرد”، نظرتون راجع به عکسش چیه؟ یعنی راجع به این که ادیان الهی از اسطوره ها استفاده میکنند. من از این مورد زیاد دیدم، و میتونم منبع بدم!

        متاسفانه (یا خوشبختانه) مدتیه به این دیدگاه (استقلال دین و اسطوره) شک کردم و دارم سعی میکنم بفهمم توی روند شکل گیری ادیان، کدوم حرف ها از اسطوره های قبلی گرفته شده اند و کدوم حرفها باید حکم قطعی خدا باشند. مطمئنم درک میکنید که هدفم اینه که یه ساختار سازگار داشته باشم که کمترین شک و شبهه ای بهش وارد نیست!
        با تشکر

        1. با توجّه به مطالعاتی که من در زمینه ادیان و اساطیر داشتم و چون دنباله ی ادیان و اساطیر به گذشته ی تاریک قبل از تاریخ باز می گردد در ابتدای امر هر دو مورد امکان پذیر است. امّا برای شخصی مثل من که در مورد خود ادیان تحقیق کرده و به قطعیت رسیده است آسمانی بودن ادیان جزو مفروضات است. گزاره ای که گفتم هم از همینجا نتیجه می شود. در این مورد علم فعلی بشر هرگز نمی تواند به طور قطع اظهار نظر کند پس تنها راه مطمئن اعتماد به ادیانی است که به دلیل منظقی به آن ایمان آورده ایم.
          در مورد بند دوم صحبتهایتان: اگر منظورتان اساطیری است که وارد کتاب مقدّس(عهد قدیم و جدید) و یا بعضی داستانهای پیامبران (قصص الانبیاء)شده است من هم با شما موافقم. امّا به یاد داشته باشید از نظر یک مسلمان تنها نماینده واقعی و دست نخورده ادیان، قرآن و احادیث معتبر است.
          من از همان اوّل هم اعتقادی به “استقلال دین اسطوره” نداشتم بلکه اعتقاد من همان چیزی است که در گزاره مذکور گفتم.
          موفق باشید

          1. حسین says

            سلام
            ممنون از پاسختون
            احساس میکنم متوجه موضعتون شدم، و این خیلی خوبه.
            واقعیت این که من متاثر از فعالیت هایی هستم که روی بررسی ساختار مغز انجام شده و همچنین به خاطر رشته ای که دارم، متاثر از نگاه انتزاعی فیزیکدانان هستم. علم، شاید تا الان در مورد گزاره های دینی سکوت کرده باشه، اما هر چقدر در فیزیک و زیست شناسی پیشرفت میکنیم، بیشتر متوجه میشیم که ساختار های دقیق و تجربه پذیری وجود دارند که به جهان بینی و معرفت شناسی ما جهت میدن و همونطور که میدونید این جهت الزاماً همون جهت ادیان نیست! روی همین حساب بدیهیه که در برخی موارد هنوز به اشتراک با شما نرسیده باشم. اسطوره ها برای من، فعلاً، در حد سنگ محک هستند و فقط بخشی از حدس ها هستند. “فعلاً “! فقط به عنوان همتای بدوی علم و در صورت لزوم، “دین”. البته این ها همه تئوری هستند.
            با تشکر

            1. سلام
              خوشحالم که منظورم را رساندم.
              شاید جالب و مفید باشد برایتان اگر بدانید من در رشته فیزیک دانشگاه صنعتی شریف درس میخوانم. مطمئن باشید اگر درک صحیحی از مفاهیم دینی داشته باشید هیچگاه به تناقض بین دین و مفاهیم غیر قابل تردید علمی نخواهید رسید. امّا این یک شرط دارد و آن اینکه به اندازه ای که در علم تجربی تحصیل می کنید به همان اندازه مفاهیم دینی با به طور پیشرفته بیاموزید. وگرنه با داشتن نگرش عوامانه به دین به احتمال زیاد هنگام تحصیلات دانشگاهی به تناقض خواهید رسید. و اگر زمانی به هر دلیلی امکان تفحّص دینی برایتان فراهم نشد اظهار نظر در مورد آن را به اهلش واگزار کنید که در غیر اینصورت بسیار ضرر می کنید. البته من خودم راه اوّل را برگزیده ام.
              موفّق باشید

  3. حسین says

    این پاسخ آخرتون بسیار برای من جالب بود! من هم فیزیک دانشگاه قم میخونم و خیلی برام جالبه که ببینم ما و امثال ما تو بقیه ی رشته های پایه، با نوع خاصی از نگاه، وقتی وارد بقیه ی حوزه ها میشیم چطور رفتار میکنیم. در مورد تناقض باید بگم نوع نگاه من به ساختار دینی مثل نوع نگاه هنر مندان به یه اثر هنریه، نه یه فرمالیزم تجربه پذیر فیزیکی. اما به هر حال سعی میکنم نگاه های مختلف رو تجربه کنم، چون برام مهمه که جهان رو مکانیکی نبینم و همونطور که قبل تر هم گفتم یه ساختار سازگار از مفاهیم داشته باشم که توی تناقض های ظاهری گیر نکنم.
    باز هم ممنون

Leave A Reply

Your email address will not be published.