اسطورۀ اتانا[۱] و عقاب
این اسطوره به یکی از پادشاهان بسیار کهن کیش می پردازد که نامش در فهرست پادشاهان سومری آمده است.[۲] داستان به عنوان یک حکایت اخلاقی آغاز می شود. مار بزرگ و عقابی با هم در صلح و آرامش در درختی زندگی می کردند. تا اینکه روزی عقاب نوزاد مار را بلعید. مار گریان و نالان نزد شمش (اوتو) رفت و او به مار یک سلسله اقدامات را پیشنهاد کرد. مار که خود را در شکم یک گاو نر مرده مخفی کرده بود، منتظر عقاب شد تا به آنجا آمده و از لاشه تغذیه کند. سپس او پرنده را گرفت، پاهایش را شکست، پر او را کند و در گودال عمیقی پرتاب کرد و بدین شکل انتقام خوفناک خود را ستاند.[۳]
چون اتانا به کوهستان فراز آمد، عقاب را در زندان خویش یافت، و چونان که شمش پندش داده بود، خواستار گیاهی شد که بدو فرزندی عطا کند. عقاب قول داد که به محض آنکه قوایش را باز یابد، گیاه را برای او پیدا کند. اتانا تا هشت ماه برای او غذا فرستاد تا سرانجام، عقاب قادر به پرواز گردید و پیشنهاد کرد که اتانا را به ژرفای آسمان نزد انو برد.
گرده ات در آغوشم
دستهایت بر شهپر بال هایم قرار دارد.
پهلویت را بر پهلویم بنه
تا تو را به آسمان انو رهسپار کنم.[۴]
اتانا بازوانش را دو سوی بدن عقاب قرار می دهد و در آسمان اوج می گیرند تا هنگامی که دیگر نه کشور را می بیند و نه دریای فراخ را. عقاب می گوید:
«دوست من، من نمی توانم بیش از این به سمت آسمان بروم.
این راه را بازگرد، و بگذار من به شهر خود بروم!»
عقاب او را به زمین بازمی گرداند…عقاب یک بار دیگر او را بر پشت خود قرار می دهد و آنها وارد آسمان انو می شوند. آنها تعظیم می کنند، و در همین جا متن شکسته است. بر ما روشن نیست که در آسمان انو چه اتفاقی می افتد، اما شاید بتوانیم حدس بزنیم که سرانجام آنها گیاه ولادت را پیدا می کنند، زیرا دست کم در فهرست پادشاهان سومری، پسری به نام بلیه جانشین اتانا می شود.[۵]
[۱] .Etana
r4o9Eo Got it! Thanks a lot again for helping me out!
😀 thank you so much for this impressive internet site me and my phratr admired this message and penetration
😀 thank you so much for this astonishing site me and my family preferent this contentedness and perceptiveness