اتحادیۀ قبایل ماد و پارس
اعضاء اتحادیۀ قبایل ماد:
بوسیان (ثروتمندان، قبیلۀ حکومتی ماد)، پارتاکانیان (مردم اصفهان و کاشان)، ستروخاتیان (کلاهخود بلندان، سکاییان کردستان)، آریزانتیان (مردم الیپی یا به احتمال زیاد پارسها)، بودیان (ساگارتیان، گورانها) که حاکم لولوبیان (کلهرها) و کوتیان (لک ها) بوده اند، مغان (مردم بین ری و دریاچۀ ارومیه).
اعضاء اتحادیۀ قبایل پارس:
ساکنین باستانی خراسان و نواحی مجاور شمالی و شرق و غرب آن:
بنا به هرودوت چهار طایفهٔ چادرنشین اتحادیۀ قبایل پارس عبارتند از: دائیها (داهه ها)، مردها (آماردان)، دروپیکها (دربیکان، دری ها)، ساگارتیها (مردم انجمنی، مغها).
این مردمان در کنار مردم شهر و روستانشین پانتالیان (مردم پارت، خراسان) در شمار اتحادیه قبایل پارس ساکنین خراسان و نواحی مجاور آن را از شمال و شرق و غرب تشکیل می داده اند.
به غیر از پانتالیان (مردم سرزمین راه، پارت)، بقیۀ قبایل شهر و روستانشین اتحادیۀ قبایل پارس عبارت بودند: پاسارگادیان (شبانکاره), مارافیان (مردم مراتع، لرها)، ماسپیان (دارندگان سگان بزرگ، مردم ناحیۀ ایلام و کوتیان)، [پانتالیان]، دروسیان (مردم درنگیانه، سیستان) و گرمانیان (کرمانیان).
حکومت مادها و روابط آن پارسها
هردوت در روایت خویش از تاریخ ماد، تصویری حاکی از وجود حکومتی کاملاً همبسته و سازمانیافته در ماد و از زمان «دیوکس» Deioces ـ که او را بنیادگذار پادشاهی ماد معرفی میکند ـ عرضه میدارد و از تشکیل گارد شخصی، تأسیس شهر و کاخ پادشاهی، برقراری تشریفات درباری و اتحاد قبایل پراکندهی ماد به دست وی سخن میگوید [هرودت: پیرنیا، ص۲ـ ۱۸۱؛ وحید مازندرانی، ص۸۰ ـ ۷۹]. اما این تصویر با واقعیتهای موجود همخوانی ندارد. باید توجه نمود که متون وقتِ آشوری، دیائوکو (Daiaukku) را ـ با فرض این که Deioces هرودوت را منطبق بر او بدانیم ـ صرفاً حاکم یکی از شهرهای متحد سرزمین مانا و همدست اورارتوها در سمت شهر میسی (میانه) و زیردیاکّا (زرنق) میداند که در پی یک لشکرکشی قاطع، بازداشت گردید و اقدامات شورشگرانهی وی خنثی شد [کمرون، ص۱۱۵؛ گیرشمن، ص۸۵؛ زرینکوب، ص۸۶؛ پیرنیا، ص۱۷۶]. همچنین از ارتباط این فرد با خاندان پادشاهی ماد (هوخشتر و ایشتیویگو) در منابع پیش از هردوت (مانند متون آشوری) اثری نیست. تنها میتوان چنین گمان کرد که اقدام «دیائوکو» (باز به فرض این که او با Deioces روایت هردوت منطبق باشد) بر ضد قدرت آشور و در همدستی با دولت اورارتو، دهها سال پس از وی، کرداری قهرمانانه به شمار آمده و پس از تعالی شخصیت وی تا حد قهرمانی ملی و اسطورهای برای مادها، در نقش و مقام «سرـ دودمان» خاندان سلطنتی ماد نهاده شده و جای گرفته است.
به نظر میرسد آن چه در بارهی نهادهای تمدنی و حکومتی مادها در متون تاریخی (هردوت و پس از وی) روایت شده است، تصویری متعلق به هخامنشیان و پارسها باشد که سپس به تن و قامت مادهایی که روزگارشان گذشته بود، پوشانده و بازسازی شده است [بریان، ص ۹۳]. آن چه از متون آشوری – که اسنادی معاصر با دوران مادها هستند – برمیآید، آن است که مادها از سدهی نهم تا هفتم پ.م. نتوانسته بودند چنان پیشرفتی بیابند که سبب همگرایی و اتحاد و سازمانیافتگی قبایل و طوایف پراکندهی ماد بر محور یک رهبر و فرمانروای برتر و واحد – که بتوان وی را پادشاه کل سرزمینهای مادنشین نامید؛ آن گونه که هرودوت «دیوکس» را در همان ابتدا چنین مینماید – شده باشد [بریان، ص ۹۴]. پادشاهان آشور در ضمن لشکرکشیهای پرشمار خود به قلمرو سکونت مادها، همواره با شمار فراوانی از «شاهان محلی» (حاکمان مستقل شهرهای مختلف) روبهرو بودهاند و نه یک پادشاه واحد حاکم بر کل سرزمینهای مادنشین [بریان، ص ۹۴؛ کمرون، ص۸-۱۳۷؛ زرینکوب، ص۹۰-۸۷].
از سوی دیگر، ضعف تمدنی و حکومتی مادها زمانی آشکارتر میشود که بدانیم حفاریهای باستانشناختی انجام یافته در سرزمینهای مادنشین چنان آثار عمدهای را به دست نداده است که بتوان آنها را با قاطعیت، نشان ویژهی تمدن و حکومت «ماد» دانست. به سخن دیگر، از کاخ عظیم دیوکس در هگمتانه (چنان که هردوت مدعی است)، از کاخهای سلطنتی شاهان مادی، از شهرها، دژها، بایگانیهای دولتی و هر آن چه که یک دولت توانا و یک تمدن پیشرفته باید داشته باشد و میتواند نشانهی وجود یک دولت متمرکز مادی باشد، تاکنون اثری به دست نیامده است. امروزه نیز بسیاری از گورهای صخرهای واقع در کردستان و کرمانشاه و آذربایجان، مانند: دکان داوود، فخریکا، شیرین و فرهاد، قیزقاپان، کلداوود، کورخ و کیج و… که در گذشته به دوران مادها منسوب شده بود، اینک متعلق به عصر سلوکیان یا اوایل اشکانیان دانسته میشود [بویس، ۱۳۷۵، ص۱۲۸ـ۱۱۷؛ کخ، ص۳۳۸].
اما مجموعه اقامتگاههای متعلق به قرن هفتم پ.م. که در پی کاوِشهایی در تپههای «گودین»، «نوشیجان»، و «باباجان» (در قلمرو سابق مادها) شناسایی گردیدهاند [سرفراز و فیروزمندی، ص۷۱ـ۵۱] نیز تصریحی به وجود یک پادشاهی واحد و متمرکز مادی نمیکند؛ چرا که به نظر میرسد همهی آنها مراکزی متعلق به فرمانروایان محلی بودهاند که در قرن ششم پ.م. به محلهایی فقیر و دچار تصرف عدوانی تنزل کردهاند؛ و البته این امر نمیتواند الگو یا نشانهی وجود یک دولت شکوفا و قدرتمند مادی در آن عصر باشد. اما توسعه و تحولی که در آغاز باعث رشد این گونه مراکز محلی شده، در واقع معلول و نتیجهی خراجستانیهای آشور و تقاضاهای بازرگانی بوده است. با این حال، این توسعه دقیقاً از آن رو که به تقاضاهای آشوریان بستگی داشت، با فروپاشی امپراتوری آشور در اواخر سدهی هفتم پ.م. به پایان رسید. در نتیجه معقول است نتیجهگیری شود که مادها در آن عصر هرگز از حد کنفدراسیون سست قبیلهای فراتر نرفتهاند؛ چون فاقد انگیزههای اساسی و منابع سازمانیافتهی یک امپراتوری بزرگ بودند [کورت، ص ۴-۳۱].
واقعیت آن است که در زمان «فرورتیش» [فرائورت که در تاریخ هردوت دومین پادشاه ماد دانسته میشود که در واقع چهارمی است و بین او و دیوکس، اوپیته و خشتریتی (پدر فرائورت) حکومت کرده اند] دولتِ ـ فرضی ـ ماد چیزی جز اتحاد سیاسی و نظامی چند شهر یا قبیلهی ماد و مانا و کیمری نبود و برای پادشاه آشور، خشتریتی فقط سرکردهی شورشی شهر «کارکاشی» (همان کاشان کنونی) بود که با متحدانش (سه برادرش) چند شهر وابسته به آشور را در زاگروس تهدید و غارت میکرد و قصد شوراندن سران دیگر شهرها را علیه دولت آشور داشت [کمرون، ص۱۳۵] و پسر او فرورتیش (فرائورت) سرانجام در ضمن یکی از نبردهای جسورانه و بلندپروازانهی خود در گنجه اران توسط مادیای اسکیتی متحد آشوریان کشته شد و نیروهایش تماماً پراکنده گردید.
اما اقدام برجستهی مادها در سرنگونی امپراتوری آشور (به همراه بابلیها) بایسته میکرده است که دولت ماد دارای منابع درخوری برای تدارک سپاهی توانا و سازمانیافته باشد و این منابع نیز بیگمان حاصل خراجستانیهای ماد از شهرهای آباد زیر فرمان آن و نیز حاصل داد و ستدهای بازرگانی با آسیای میانه و نظارت آن بر شاهراه تجاری خراسان بزرگ بوده است. اما با این حال سپاه ماد کمتر تواناییهای درخشانی از خود نشان داده است؛ چنان که دستآوردهای آن از عملیات سرنگونی آشور بسیار کمتر از بابل بود و از سوی دیگر، نبردهای ماد نیز با کادوسیان و پارتها [کتزیاس: پیرنیا، ص۲۱۴] و لیدیه و پارس، بدون کسب پیروزی بوده است.
همچنین، هردوت در تاریخ خود مدعی است که مادها از زمان «فرورتیش» توانسته بودند پارسها را فرمانبردار و باجگزار خود نمایند (وحید مازندرانی، ص ۸۰)، کوروش دوم و برادرش آریارمن (؟)، نوادگان دختری فرورتیش [و پسران چیش پیش] به شمار آمده اند (گزنفون، کورشنامه) و نبرد پارس و ماد را نیز حاصل خیزش کورش علیه این سلطهگری توصیف میکند. بر پایهی این روایت و چندین اشارهی دیگر، برخی پژوهشگران سخت بر این گمان افتادهاند که پارسها دیرزمانی تحت فرمان و سیطرهی دولت ماد بوده و بسیاری از الگوها و روشها و نهادهای فرهنگی و تمدنی و سیاسی و حتا معماری خود را از مادها آموخته و برگرفتهاند. جدای از این که هیچ سند باستانشناختی مستقلی در دست نیست که به این نفوذ و سلطهی فرضی مادها بر پارسها تصریح کند، بلکه بر اساس آن چه در بالا گفته شد، دانستههای صریح کنونی، برخلاف تصویرسازی و ادعای مورخان یونانی و لاتینی، نشان میدهد که دولت ماد در بخش عمدهای از تاریخ خود، دولتی ضعیف و پراکنده و در حد اتحادیهای از قبایل مادی و بومی – و به لحاظ این ویژگی – فاقد نهادهای پایدار و ریشهدار حکومتی و تمدنی بوده است؛ بنابراین نمیتوان تصور نمود دولت پارس – که به شتاب، ساختارهای حکومتی و تمدنی ایلامیان را فراگرفته و نهادینه ساخته بود، و قلمرو آن نیز نخست در چنبرهی نفوذ و کشاکش ایلام و آشور و بابل قرار داشت – نهادها و سازوکارها و الگوهای حکومتی و تمدنی خود را از مادها برگرفته و میراث بُرده، و یا باجگزار و فرمانبُردار دولت ماد باشد.
«با اصلاحاتی بر گرفته از سایت آذرگشنسب»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتابنامه:
ـ بریان، پیر: «تاریخ امپراتوری هخامنشیان»، ترجمهی مهدی سمسار، انتشارات زریاب، ۱۳۷۸
ـ بویس، مری: «تاریخ کیش زرتشت»، جلد سوم، ترجمهی همایون صنعتیزاده، انتشارات توس، ۱۳۷۵
ـ پیرنیا، حسن: «تاریخ ایران باستان»، انتشارات افراسیاب، ۱۳۷۸
ـ زرینکوب، عبدالحسین: «تاریخ مردم ایران»، (ایران قبل از اسلام)، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۳
ـ سرفراز، علیاکبر و فیروزمندی، بهمن: «مجموعۀ دروس باستانشناسی و هنر دوران تاریخی»، تدوین حسین محسنی و محمدجعفر سروقدی، انتشارات مارلیک ـ جهاد دانشگاهی هنر، ۱۳۷۳
ـ کخ، هایدماری: «از زبان داریوش»، ترجمهی پرویز رجبی، انتشارات کارنگ، ۱۳۷۶
ـ کمرون، جرج: «ایران در سپیدهدم تاریخ»، ترجمهی حسن انوشه، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵
ـ کورت، آملی: «هخامنشیان»، ترجمهی مرتضی ثاقبفر، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۸
ـ گیرشمن، رومن: «تاریخ ایران از آغاز تا اسلام»، ترجمهی محمود بهفروزی، انتشارات جامی، ۱۳۷۹
ـ وحید مازندرانی، علی (مترجم): «تاریخ هردوت»، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۰
آریزانتیان پارس نبودند بلکه اردلانیها بودن!