معانی کِنگیر و سومر و عراق و ایران
نام بومی سومر یعنی کِنگیر مترادف نام ایران (سرزمین اشراف) است:
The Sumerians themselves referred to their land as Kengir, the ‘Country of the noble lords’ (𒆠𒂗𒄀, k-en-gi(-r), lit. ‘country’ + ‘lords’ + ‘noble’) as seen in their inscriptions.
خود نام سومر هم در سنسکریت مرتبط با آن است:
सुमेरु adj. sumeru excellent
सुमेरु adj. sumeru very exalted
به احتمال زیاد منظور از قلّۀ مقدّس سوخته و ویران شدۀ سومرو (جایگاه عالی) در خبر هسوآن تسانگ زائر معروف چینی همان برج بابل (زیگورات سومر) است.
هیئت توراتی شِنعار سومر را هم می توان در زبانهای ایرانی به معنی جایگاه نجبا گرفت.
نامهای عراق عجم و عراق عرب نیز می توانند در این رابطه از اَئیریه-کو (اِریا-کو) یعنی سرزمین نجبا اخذ شده باشد:
आर्य adj. Arya (airya, erya) noble
कु f. ku earth
مکان کشور اَرزَهی و کشور سَوَهی اوستا: در اوستا و غالب کتب پهلوی نام کشور شرقی و غربی به ترتیب اَرزَهی و سَوَهی آمده است. ولی مطابق یک نسخۀ کتاب پهلوی بندهش جای آنها بر عکس است. دلیل آن این می تواند باشد که این ها هر دو به معنی ارج و سود گرفته شده اند. به هر حال در منابع سومری نام جنوب عراق (سومر، سَوَهی) کالام دوگ (سرزمین خوب) آمده است که لابد نام سواد عراق (در واقع سرزمین ارجمند پُر سود) از آن گرفته شده است.
امّا نام اَرزَهی شباهتی به نام ارزَوه باستان در سمت غرب آسیای صغیر دارد و نام سَوهی (سَوه) هم شباهتی به نام آسووه در سمت شرق آسیای صغیر عهد باستان. ولی این ظاهری است چون نام اَرزَهی را می توان به معانی متفاوتی گرفت که از آن میان به معنی سرزمین پشتی و کناری (اَرِذَهی) مطابق سرزمین پَشتوها (افغانستان، سرزمین پشتی و کناری) است.
مطابقت نامهای کهن ایران و عراق با نام سرزمین خوارزم از این روی می تواند باشد که خود نام خوارزم به صورت خوَر-زم یعنی سرزمین با شکوه و اصیل در نظر گرفته میشده است.
و در مورد ریشۀ نام ایران گفته شده است:
واژه ایران در فارسی باستان «آئیریانا» و در فارسی میانه به شکل «اِران» بوده، و به معنای «سرزمین مردمان نژاده و نجیب» است. کردها هنوز ایران را با همان نام کهن «اِران» تلفظ می کنند.
واژه «آریا» در زبانهای اوستایی، فارسی باستان و سنسکریت به ترتیب به شکلهای «اَیریَه»، «آریَه» و «آریه» به کار رفته است. همچنین در زبان سنسکریت «اَریَه» به معنی سَروَر و مهتر و «آریاکَه» به معنی مَردِ شایسته ی بزرگداشت است و آریایی به زبان اوستایی «اَئیریان» و به زبان پهلوی و فارسی دری «ایر» خوانده میشود. ایر یعنی «نجیب» و جمع آن «ایران» به معنی «نجیبان» است. این واژه در اوستا به گونۀ «ایران ویج» نیز آمده است.
نام ایران به معنی «سرزمین نجیبان» است و مدتها پیش از اسلام نیز نام بومی آن نیز ایران، اِران، یا ایرانشهر بود.
از نگاه ریشه شناسی «ایر» به معنای نجیب یا نژاده و «ان» پسوند نسبت است. پس ایران یعنی «سرزمین نژادگان»، سرزمین نجیبان». می توان «ان» را نشانه جمع دانست که نتیجه همان می شود و ایران به معنی «سرزمین نجیبان» است.
در شاهنامه دربارۀ ایرج پسر اساطیری سوم فریدون (کوروش) میخوانیم:
مر او را که بُد هوش و فرهنگ و رای مر او را چه خوانند؟ ایران خدای
ایران در اینجا بهمعنی جمع «ایر» یعنی آزادگان و «ایران خدای» به معنی پادشاه آزادگان است.
ایرانیان و آریاییان هند که در روزگاران کهن زبانهای آنان به یکدیگر بسیار نزدیک بود، خود را به این نام خواندهاند. (سیمای ایران تألیف ایرج افشار، ص ۶۷-۶۸-۶۹(
داریوش بزرگ در نوشتههای نقش رستم و شوش از خود، چنین یاد میکند:
»منم داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمینهای همه زبان، شاه این بوم بزرگ پهناور، پسر ویشتاسب هخامنشی، پارسی، پسر یک پارسی، آریایی، از چهر آریایی (آریایینژاد).« (اومستد، ا.ت. تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ص ۱۶۷)
اریه در نام «اریامنه « (ariyāramna) –اریامنه پدر آرشام پدر ویشتاسب پدر داریوش به کار رفته است – و لفظ «ایریه» در واژهی اوستایی «اَئیرینَه وئجه»، ایرانویج (ایران اصلی،ایرانویج که در دید زرتشتیان هنوز هم به معنای بهترین و مقدسترین بخش ایران و جهان است) به کار رفته است و در اوستا «اَئیریوخشوثه» کوهی است که آرش، تیر انداز نامی ایران در زمان منوچهر پیشدادی از بالای آن تیری به سوی مشرق انداخت – و همچنین در اوستا نام «ائیریاوه» معادل ایرج (یاری کنندهی آریائیها) منظور شده است.