مطابقت نامهای تیشتر با تیر و ایندره و اپوش با اکوان دیو و وریتره

مطابقت نامهای تیشتر با تیر و ایندره و اپوش با اکوان دیو و وریتره

 

نام ایزد اوستایی تیشتر (تیش-تَر) در معنی درخشندگی تیز گذر (برق) یا درخشندگی غرنده با نام پهلوی آن، تیر (رعد) همخوانی دارد.

در مورد ایزد تیر/تیشتر گفته شده است: او مخزن باران را در دریای فراخکرت و یا دریای کیهانی باز می کند. بنابراین او در اصل ایزد رعد و برق آسمان به شمار می رفته است:

तेजस् n. tejas light

तार n. tAra shrill sound

نام اَپوش به صورت اَپَ- اوش می تواند به معنی بی فروغ و تاریک باشد که به صورت اسب سیاه توصیف شده است. غالباً نام آنرا به صورت اپَ-پوشَ به معنی پوشانندۀ آب گرفته اند. احتمال زیاد دارد نام اکوان دیو (گور خر زردی که خطی سیاهی در پشت، از سر یال تا انتهای دم دارد) یعنی دیو بد و بد فروغ را از نام وی گرفته باشند. چون نام اَپوش (پوشانندۀ آب) از سوی دیگر با نام وریتره (پوشاننده، دشمن) دشمن خدا-پهلوان ایندره (کشنده دشمن) مطابق دارد. خود ایندره با رستم  کشندۀ اکوان دیو در هیئت روت ستهم (ریشه کن کنندۀ ستمگران) مترادف است. رخش (رخشنده) اسب رستم هم مطابق اوچّیه سرَوَس (رخشندۀ روان) یعنی اسب ایندره (بهرام ایزد) است که به اشکال گوناگون از جمله به صورت اسب سفید متجلی میشده است:

نام دیو اوستایی سپِنجغره (پایندۀ نابودی، کرشنه وداها) نیز در رابطه با اپوش است.

داستانهای جنگ تیشتر/تیر و اپوش و جنگ رستم و اکوان دیو از این قرار هستند:

تیشتر یا تیر (در زبان پهلوی تیشتره و در اوستا تشتر) در باورهای زرتشتی ایزد باران و باروری ‌است. در اساطیر اوستایی تمام آبها زیر فرمان تیشتر می‌باشند.

چون اهورا مزدا جهان را آفرید، ایزد تیشتر را به آبیاری جهان دستور داد تا باران از ابر ببارد و زمین را زنده و سیراب گرداند و گیاهان را خرمی بخشد و گل ها را بشکفد و رودها و چشمه ها را پرآب سازد و سرزمینهای آریایی را سرسبز و آباد گرداند.

آنگاه ستاره تیشتر طلوع کرد و به یاری هورمزد برخاست. تیشتر ده روز و ده شب در آسمان پرواز کرد و از ابرها باران ببارید. قطرات باران، هریک به درشتی یک پیاله بود. پس آب بقامت یک مرد بالا آمد و سراسر زمین را فرا گرفت. جانوران زیان بخش و زهرآگین همه هلاک شدند و به ژرفای زمین فرو رفتند. آنگاه نسیم ایزدی وزیدن گرفت و آبها را به دورترین نقطه زمین راند. از این آبها دریای اسطوره ای ایرانیان «فَراخکرت» در کنار کوه البرز پدید آمد.

تیشتر گاهى بگونۀ جوانی بلند بالا و نیرومند، با چشمانی درشت و چهره تابنده در می آمد، زمانى به شکل گاو نرى سپید می شد با شاخ و سم زرین و تنی نیرومند و گاهى هم خودش را به صورت اسبى سپید و زیبا با یال و دم و سم زرین و لگام زرنشان در مى آورد.

تیشتر، همانند اهورامزدا، صاحب قدرت است و هرگاه بخواهد به صورت مردی شکوهمند بر گردونهٔ خود آشکار می‌شود که هزار تیر و هزار کمان زرّین و هزار نیزه و هزار خنجر و هزار گرز فلزین… دارد

نماد آسمانی تیشتر ستاره شباهنگ است. در گاهشماری ایرانی-زرتشتی سیزدهمین روز تیرماه جشن تیرگان نام دارد و مردمان در بزرگداشت این ایزد شادی می کنند و به یکدیگر آب می پاشند.

دشمن ایزد تیشتر دیو خشکسالی است که اپوش‌دیو نام دارد. در نبردی اساطیری تیشتر پس از چیرگی بر اپوش باران را دوباره برای مردمان به ارمغان می آورد.

اَپوش‌دیو (اَپَـئوشَـه) در اسطوره‌های زرتشتی دیو خشکسالی و از بین برنده آب‌هاست و راه باران را می بندد.

اپوش به شکل اسبی اهریمنی، سیاه و زشت و بی یال و دم تصویر می شود.

اپوش هماورد تیشتر است و چندین بار برای دشمنی با ایزدان و مردمان در اسطوره های ایرانی وارد می شود. دیو دیگری که او را پلیدی ها یاری می دهد «اسپنجروش» نام دارد.

نام او را بیشتر به معنای «از میان برنده و پوشانندهٔ آب» می‌دانند اما برخی آن را به معنای «سد کننده راه پیشرفت»  نیز ترجمه کرده اند.

اپوش نام پارسی ستاره قلب‌العقرب است که ستاره‌ای پرنور و سرخ‌فام در صورت فلکی کژدم (عقرب) است.

نبرد اپوش‌دیو و ایزد تیشتر:

چون «اهورا مزدا» جهان را آفرید، تیشتر را به آبیاری عالم دستور داد تا از ابرها باران بباراند و و زمین را زنده و سیراب گرداند و سرزمینهای آریایی را سرسبز و آباد گرداند.

از دیگر سو «اهریمن»، اَپوش را بر آن گماشت تا باد گرم بوزاند و زمین ها را خشک کند و گل و گیاه را پژمرده سازد و رود و چشمه را بخشکاند. مردمان و جانوران رو به نابودی بودند و از لاشه ی جانوران زیان بخش و زهرآگین که بر زمین مانده بود، زهر تراوید و از آن خاک آلوده شد.

برای آنکه زمین سراسر پاک و شسته شود، تیشتر بگونه اسبی سپید و زیبا با گوش‌های زرین و سم‌های بلند و لگام زرنشان در کنار دریای فراخکرت (دریای افسانه ای اساطیر ایران) فرود آمد. اپوش نیز بگونه ی اسبی سیاه و دم کل و بی یال و بریده گوش به ستیزه با او برخاست.

دو اسب در هم آویختند و سه شبانه روز زور آزمایی کردند. اما در سرانجام این مبارزه، ایزد تیشتر شکست خورد و اپوش‌دیو او را هزار گام از دریای فراخکرت دور انداخت. پس از آن بود که خشکی و تشنگی بر جهان غالب گشت.

تیشتر، پس از شکست از اپوش هراسان شد و خروش برآورد و بدرگاه هورمزد شکوه کرد: «وای برمن، وای بر آبها و گیاهان زمین! وای بر مردمان! چرا از من یاد نمی کنندو مرا نمی ستایند تا از ستایش آنها نیرو گیرم و با دیو خشکی نبرد کنم. ای هورمزد! ای آفریننده جهان، مرا یاری کن و نیرو بخش تا سراسر جهان را سیراب کنم.»

پس از آن هورمزد، تیشتر را یاری کرد و او را نیروی ده اسب و ده شتر و ده گاو و ده رودخانه خروشان بخشید. آنگاه تیشتر با چنین نیروی فراوانی در کنار فراخکرت فرود آمد. در پی او اپوش نیز از جانب اهریمن دگربار به کارزار با او آمد.

در نیمروز تیشتر بر اپوش چیره گشت و او را شکست داد و هزار گام از دریای فراخکرت دورش کرد. پس از آن، تیشتر بانگ شادی و کامیابی بر آورد:

«خوشا بر من ای هورمزد! خوشا بر شما ای گیاهان و آب‌های روی زمین! خوشا بر شما ای سرزمین آریایی. اکنون جوی ها پرآب خواهند شد و بسوی کشتزارها و چمن ها روان خواهد گشت.»

آنگاه تیشتر دوباره بگونه ی اسب سپید و زیبایی بدریای فراخکرت فرود آمد. دریا را بجوش اورد و از دل آبها موج انگیخت و خروش و تلاطم برپا کرد. از کوهی که در میان دریای فراخکرت است مه برخاست و ابر به جنبش آمد و باد جنوب وزیدن گرفت. آنگاه باد جنوب ابر و مه را پیش راند و باران و تگرگ را بسوی کشتزارها و منزلگاهان هفت کشور برد.

داستان اکوان دیو

روزی کیخسرو با بزرگانش مجلسی آراسته بود و شاد بودند یک ساعت نگذشته بود که چوپانی به درگاه شاه آمد و گفت:

گورخری به گله زده است او چون دیوی است که از بند رها شده است و مانند شیری خشمناک است که یال  اسبان را می درد و رنگش چون خورشید زرین با خطهای سیاه بر پشت است. خسرو از نشانیها فهمید که او گورخر نیست چون گورخر زورش به اسب نمی رسد و دیگر اینکه خسرو شنیده بود در نزدیکی گله چوپان چشمه اکوان دیو است. پس شاه نامه ای به رستم نوشت و به گرگین داد تا به او برساند وقتی رستم فرمان شاه را خواند به سرعت نزد او رفت. شاه به رستم گفت: کار بزرگی است پس تمام ماجرا را بازگفت و از رستم کمک خواست. رستم سه روز در مرغزار در میان اسپان جستجو می کرد تا روز چهارم که آن گور را دید. اسبش را حرکت داد و با خود گفت: خوب است او را با کمند بگیرم و زنده نزد شاه ببرم پس کمند انداخت و خواست تا سرش را به بند آورد اما گورخر ناپدید شد. رستم فهمید که او گور نیست و واقعا اکوان دیو است و باید با شمشیر کارش را ساخت. دوباره گور پیدا شد و رستم تیری به او زد ولی بازهم ناپدید شد. رستم در پی او یک روز و یک شب در دشت بود پس تشنه شد و به چشمه ای رسید که آبی چون گلاب داشت. پیاده شد و به رخش آب داد و سپس خوابید و رخش هم شروع به چریدن کرد. اکوان که دید او خواب است مانند بادی آمد و او را از زمین به آسمان برد .رستم ناراحت شد و گفت: دریغ که کارم تمام شد و جهان به کام افراسیاب شد. اکوان به رستم گفت: تو را از هوا به کوه بیندازم یا دریا؟ رستم با خود اندیشید من هرچه بگویم او برعکس عمل می کند پس گفت: مرا به آب نینداز و به کوه بینداز. دیو او را به دریا انداخت همینکه رستم به دریا افتاد تیغ کشید و نهنگان را می کشت و با دست و پای چپ شنا می کرد تا به خشکی رسید و دمی آسود و به نزد چشمه رفت ولی رخش را ندید پس به دنبالش روان شد و او را بین گله افراسیاب یافت درحالیکه نگهبان اسبان درخواب بود. رخش غریو می کشید و دمان بود پس کمند انداخت و سوار او شد و سپس گله اسبان را جلو انداخت. گله دار که سراسیمه بیدار شده بود همراهانش را فراخواند تا کمکش کنند. رستم تیغ کشید و همه را کشت و تنها چوپان فرار کرد و در راه به افراسیاب که برای دیدن گله اسپان می آمد برخورد و ماجرا را گفت. افراسیاب ناراحت شد و به اصرار ترکان به دنبال رستم روانه شد. وقتی رستم آنها را دید کمان کشید و تیراندازی کرد و شصت دلیر ترک را انداخت و بعد با گرز چهل تن دیگر را تباه کرد و هرچه باروبنه و پیل داشتند به چنگ آورد. دوباره اکوان او را دید و گفت: نجات یافتی؟ اما دوباره همان بلا را سرت می آورم. رستم سریع با کمند او را به بند کشید و با گرز بر سرش کوبید و او را در هم شکست و سرش را از تن جدا کرد و خداوند را ستایش نمود.

هر آن کو گذشت از ره مردمی

ز دیوان شمر مشمرش آدمی

سپس رستم بر رخش نشست و اسبان و پیلان غنائم را نزد شاه برد و اسبان را بین ایرانیان قسمت کرد و پیلان را به شاه سپرد و ماجرای جنگش را برای شاه بازگفت. دوهفته با شادی نزد شاه بود و سپس دلش هوای زال را کرد و به شاه گفت: باید نزد زال بروم و بعد بازمیگردم تا انتقام سیاوش را از افراسیاب بگیرم .

You might also like

Leave A Reply

Your email address will not be published.