معنی نام ولایت و شهر توس
نام باستانی توس منابع یونانی و در نقشه های بطلمیوسی جدید گاهی سووس/سوفس (محل چشمه سودمند) آورده شده است که این از نام چشمه سوز/سو (سو-اوس، چشمه سودمند) و کوه آن، توس (توَ- اوس= محل چشمۀ نیرومند) در ولایت آنجا اخذ شده بوده است.
सु adj. su good
उत्स m. u[t]sa fountain
تا قرن پنجم هجری نام منطقۀ طوس به شهر نوغان (محل چشمۀ خوب) اطلاق میشده است، بعد تابران (محل نیرومند) را مرکز ولایت توس می دانسته اند:
नय adj. naya right, good
खा f. khA[na] fountain
در نقشۀ بطلمیوسی روم, سال ۱۴۹۰ میلادی، نام شهری در شمال میسیا (نیشابور) به صورت سوفثَ suphtha یاد شده است که می توان به معنی محل دارای راه خوب منظور نمود و مطابق رادکان (در هیئت راس-کان، محل راه) گرفت و آن بدین معنی ارتباطی با نام سرزمین پارت/پرتو ( جایگاه راه و گذرگاه) پیدا می کند:
सुपथ m.n. supatha good road
نام توس در منابع کهن عهد اعراب:
حدودالعالم
در کتاب «حدودالعالم» از شهر توس یاد شدهاست: صاحب حدود العالم ولایت توس را توصیف کرده و مینویسد:
«توس ناحیتی است و اندر وی شهرکهاست چون توران، نوقان، بروغون، رایکان، بنوازه و اندر میان کوههاست و اندر کوههای وی معدن پیروزه و معدن مس و سرب و سرمه و شبه و دیگ سنگین و سنگ خان و شلواربند و جوراب خیزد، و به نوقان مرقد مبارک علی بن موسی الرضاست و آن جا مردمان به زیارت شوند و هم آن جا گور هارون الرشید است و از وی دیگ سنگی خیزد».
نزههالقلوب
در کتاب «نزههالقلوب» از توس چنین یاد شدهاست:
«چند شهری است اندر ایران مرتفعتر از همه بهتر و سازندهتر از خوشی آب و هوا گنجهٔ پر گنج در اران، صفاهان در عراق در خراسان، مرو و توس در روم باشد اقسرا.
توس از اقلیم چهارم، طولش از جزایر خالدات «صب لب» و عرض از خط استوا «لز». جمشید پیشدادی آن را ساخت، بعد از خرابیش، توس نوذر آن را تجدید عمارتش کرده و به نام خود منسوب گردانید و از مزار علی بن موسی در دیه (ده) سناباد به چهار فرسنگی توس است و قبر هارون الرشید، خلیفهٔ عباسی در مشهد آن حضرت است و مشهد توس از مشاهیر مزارات است و آن موضع اکنون شهر چه شده و از مشهد تا زاوهٔ سنجان پانزده فرسنگ است… و در جانب قبلی توس دروازهای است که سههزار ولی ابوبکر نام در مزارات این دروازه رودبار آسودهاند و در جانب شرقی او قبر محمد غزالی و احمد غزالی و مزار فردوسی و معشوق توسی هم آنجا است. مردم توس، نیکو سیرت و پاک اعتقاد و غریب دوست باشند و از میوههای آنجا انگور و انجیر و بسیار شیرین باشد و در حوالی توس مرغزاری است آن را مرغزار رایکان گویند. گروهی از بزرگان چون جابر ابن حیان، پدر شیمی، فردوسی، خواجه نظامالملک، محمد ابن اسلم، محمد غزالی، خواجه نصیرالدین توسی از آنجا باشند.»
معجمالبلدان
یاقوت حموی در نیمه اول قرن هفتم هجری از توس چنین یاد کرده است:
«توس شهری است در خراسان که فاصله میان آن و نیشابور ده فرسخ میباشد و مشتمل است بر دو شهر (طابران و نوقان)، نوقان یکی از آن دو شهر است که دارالملک توس را تشکیل میدادهاست و برای این دو شهر بیشتر از هزار قریه هست و طوس در زمان عثمان بن عفان فتح شده و در این شهر است قبر علی بن موسی الرضا و قبر هارون الرشید».
مسعر ابن مهلهل
از شهر توس در کتاب «مسعر ابن مهلهل» چنین یاد شدهاست: «توس چهار شهر است که دو شهر آن بزرگ و دو کوچک اند و در آن آثار بناهای اسلامی مهمی وجود دارد، همچنین خانهٔ حمید ابن قحطبه در آن شهر است که مساحت آن یک میل در یک میل است و آرامگاه علی بن موسی الرضا و قبر هارون در برخی از بوستانهای آن خانهاست و میان توس و نیشابور قصر با شکوه عظیمی است که آن را بنیانی بس استوار است و من به بلندی دیوارها و استواری بنیان آن قصری ندیدهام و در داخل آن کاخ مقصورههایی است که زیبایی آنها مایهٔ حیرت و شگفتی است.
همچنین در درون قصر مزبور نوعی عمارت طولانی و دراز و رواقها و گنجینهها و خلوتخانههاست. من از چگونگی آن کاخ پرسیدم و دیدم مردم شهر به اجماع معتقدند که بنای مزبور یادگار یکی از تبابعهاست که از یمن به قصد تسخیر کشور چین حرکت کردهاست و چون بدین جایگاه رسیدهاست بر آن شدهاست که حرمسرا و گنجینهها و ذخایر خود را در محلی بگذارد و خود سبکتر به سیر خود ادامه دهد بدین منظور این کاخ را بنیان نهاده و نهر بزرگی در آن جاری ساختهاست که آثار آن نمودار است، آنگاه گنجها و ذخایر و حرمسرای خود را در آنجا گذارده و خود به چین رهسپار شده و پس از رسیدن به مقصود خود بدین جایگاه بازگشتهاست و آنگاه برخی از ذخایری را که در کاخ به ودیعت سپردهاست با خود به یمن برده و بسیاری از آنها را هم در همان کاخ باقی گذاردهاست ولی جایگاه گنجها و ذخایر مزبور را از نظرها نهان ساخته و صفات مواضع آنها را با آنها نوشتهاست و در زیر خاک مدفون ساختهاست و این وضع بر این کیفیت همچنان باقی بودهاست، کاروانها و مسافران بدان کاخ فرود میآمدهاند و از ذخایر و گنجینههای نهفته در آن به هیچ رو آگاه نبودهاند تا سرانجام این راز آشکار میشود و اسعد ابن ابییعفر، صاحب کحلان در روزگار ما این گنجینهها را بیرون میآورد، چه وی از صفات گنجینهها آگاه میشود و بیدرنگ گروهی را برای بیرون آوردن آنها بدان سوی گسیل میدارد و آنها گنجینهها را به یمن نزد وی میبرند.»
معنی نام روستای باژ منطقۀ توس:
افتخار ناحیۀ توس به فردوسی طوسی بزرگ است که به نظر می رسد عنوان فردوسی خود را از روستای زادگاهش خویش، باژ (باغ یا باغ-ژه) در منطقۀ توس گرفته است:
از آنجاییکه عنوان فردوسی را می توان به معنی منسوب به باغ بهشتی گرفت و نام باژ را هم می توان علی القاعده تلخیص یافته باغ-ژه (باغ مطلوب در پهلوی) به شمار آورد. لذا ابوالقاسم فردوسی، عنوان فردوسی را مترادف با باژی برای تخلص خود انتخاب نموده بوده است: در تبدیل باغ-ژه به باژ می توان تصور کرد حرف غِ ساکن در وسط نام مرکب ساقط شده یا علی القاعده به ژِ تبدیل شده و در ژِ بعدی ادغام گشته است. نمونۀ تبدیل غ به ژ در لغت نامۀ دهخدا: استاغیرا=استاژیرا. در غرب خود فردوس (پردیس) را لغتی سنسکریت/ایرانی به معنی جایگاه عالی گرفته اند. مرکب از پرَ بسیار و دیشیه به معنی ناحیه و منطقۀ عالی که در فرهنگ لغات سنسکریت موجود هستند. لابد هیئت دیش سنسکریت ارتباطی هم با واژۀ دشت فارسی دارد. پرَ به معنی برتر در اوستا نیز به کار رفته است. این وجه اشتقاق سنسکریتی و ایرانی اخیر با فردوس در معنی بهترین جای در بهشت، همخوانی اساسی دارد.
بر این اساس خود واژۀ بهشت (بهترین) با فردوس (بهترین جایگاه) مترادف است:
पर adj. para highest
देश्य adj. deshya excellent in its kind
देश m. desha province
از سوی دیگر باغ (باگ پهلوی) و وَئِذَ اوستایی (پاژ، باژ) مترادف با هم در معنی سود و بهره و باغ به هم میرسند.
در تاریخنگاریی که نظامی عروضی سمرقندی انجام دادهاست به این موضوع اشاره شدهاست که: «ابوالقاسم فردوسی از دهقانان توس بود و از دیهی (دهی) که آن دیه (روستا) را پاژ خوانند و از ناحیت (ناحیه) تابران (توس) است؛ آن ده، بزرگ است و از وی هزار مرد بیرون آید. فردوسی در آن دیه (روستا)، شوکتی تمام داشت.»
वाट m. vATa (pAdha, pAzha) garden