ضحاک از افسانه های باستان تا واقعیت زمان ما
حال که به محافل شب یلدای امسال می رسیم آن همهمه های نارضایتی پراکندهٔ پیشین از ضحاکان زمان، در ماههای اخیر تبدیل به فریادهای رسا شده است و نوبتِ مشتهای گره کرده پایانی هم در راه است؛ چه ضحاک عامی و روانپریش در افکار عمومی ایرانیان و جهانیان رسوا شده و قادر به تثبیت اوضاع و بازگشت نیست. فقیهانی که تحت عنوان اغراق آمیز آیت الله با قشری گری و سرکوب و تبعیض شدید، ساده لوحانه به جنگ دموکراسی و آزادی و عدالت اجتماعی رفتند.
سابقۀ خدایگانی طولانی ضحاک ماردوش در سمت بین النهرین باستان:
نام نین گیش زیدا از خدایان جهان فرودین را که تصور میشد دو مار شاخدار بر شانه هایش رسته است، به معنی فرمانروای درخت خوب گرفته اند. ولی در لغات سومری گیش به معنی کِرم (مار) و زید به معنی غذا هم آمده است. بر این پایه نام او غذا دهندۀ ماران را هم می داده است. نام سردابۀ تاریک و وحشت انگیز زیر زمینی او درسرزمین بابل در منطقۀ گیش باندا (در معنی ماران جوان [خوار]) قرار داشته است.
جالب است که اینشوشیناک عیلامیان نیز خدای جهان زیرین شهر شوش است و جزء شین (شینا) در نام وی به عیلامی و سنسکریت به معنی مار و اژدها است. اژدها-پلنگ سمبل مردوک بابلی یعنی موشهوشو نیز به معنی مار سمّی (=اژی دهاک اوستایی) است. ولی نام معادل آن در شاهنامه یعنی ضحّاک (خندان) ترجمه نام آشّور (خندان) خدای ملی آشوریانَ برده دار و ستمگر عهد باستان است، آشّور که معادل مردوک به شمار می رفته است.
اسطورهٔ ضحّاک شاهنامه ریشه های خدایگانی و تاریخی پیچیده تری در بابل و ایران باستان دارد. چنانکه گفته شد اژی دهاک اوستایی (اژدها) به جای خدایان بابلی و آشوری مردوک دارندهٔ سمبل موشهوشو (مار افعی) و نین گیش زیدا (که دو مار بر شانه هایش رسته است) و آشّور (خندان= ضَحّاک) و نیز به جای آستیاگ مادی (آژدهاک خبر موسی خورنی، به معنی ثروتمند) و نیز پادشاهان به بردگی گیر بابل و آشور باستان است. از این روی در شاهنامه جزء دوم نام اژی دهاک (افعی بزرگ)، یعنی دهاک (افعی) با ضحّاک (آشّور، خندان) جایگزین شده است. دهاک (افعی) به عنوان پادشاه بابلی کشتار کننده در پارس (پرهشی) مطابق پادشاهان بابلی به خصوص ریموش (افعی) پسر سارگون اکدی است که سپاهیان پادشاه پرهشی یعنی ابالگامش (همزاد، جمشید) را شکست داده و کشتار نموده بود. پادشاه کاسی بابل آگوم کاک رمه (اژدهای دارندهٔ شمشیر خونین) نیز در اوستا به عنوان اژی دهاک معرفی شده است. چون مراکز حکومت وی یعنی کرند و بابل پایتختهای اژی دهاک معرفی شده است. به سبب فاصله زمانی طولانی ریموش و آگوم کاک رمه و آخرین پادشاه بابل نابونید (ضحاک بابلی معاصر فریدون/کوروش) پادشاهی ضحّاک هزار سال به شمار رفته است.
همخوانی ضحاک شاهنامه با ضحاک بیگانه از زمان و مکان کنونی ما:
فردوسی بزرگ داستان خدایگانی و تاریخی ضحاک (نین گیش زیدا/آستیاگ-آژدهاک) را به عرصهٔ آرادی و عدالت اجتماعی آورده است. خودستایی جمشید باعث نارضایتی در افکار عمومی مردم ایران میگردد و مردم پیرو حکومت فرد ناشناخته ای به نام ضحاک گردیده و او را به پادشاهی ایران بر می گزینند که بعداً معلوم میشود پیرو سرسخت خدای اهریمنی خویش است. او بی مهابا مغز پر فروغ جوانان را برای این خدای اهریمنی و خود غذای ماران (آدمکشان) خویش میکند. مارانی که از جای بوسهٔ خدای اهریمنی اش روئیده اند. برای تأکید به بیان شیوای خود شاهنامه:
«مردم از خود ستایی جمشید، پادشاه ایران، به ستوه آمده، به نزد ضحاک میروند و او را به شاهی برمیگزینند. اهریمن، در مقام آشپز ضحاک، دو بوسه بر دوشهای ضحاک میدهد و دو مار از جای آن بوسهها بیرون میجهد. پس از این واقعه اهریمن نسخهای تجویز میکند که باید هر روز مغز دو جوان را خوراک مارها سازد تا گزندی به او نرسد و او بی دریغ بدان عمل می کند».
ولی سر انجام مردم به رهبری فریدون (دوست منش) و کاوه (سرود انقلابی خوان) درفش آزادی و سر فرازی عدالت اجتماعی بر می افرازند و سر از بند ضحاک ستمگر و پُر فساد و تبعیض و روان تباه بیرون می کنند:
بر آن محضر اژدها ناگزیر
گواهی نوشتند برنا و پیر
هم آنگه یکایک ز درگاه شاه
برآمد خروشیدن دادخواه
ستم دیده را پیش او خواندند
بر نامدارانش بنشاندند
بدو گفت مهتر بروی دژم
که بر گوی تا از که دیدی ستم
خروشید و زد دست بر سر ز شاه
که شاها منم کاوه دادخواه
یکی بی زیان مرد آهنگرم
ز شاه آتش آید همی بر سرم
تو شاهی و گر اژدها پیکری
بباید بدین داستان داوری
که گر هفت کشور به شاهی تراست
چرا رنج و سختی همه بهر ماست
شماریت با من بباید گرفت
بدان تا جهان ماند اندر شگفت
مگر کز شمار تو آید پدید
که نوبت ز گیتی به من چون رسید
که مارانت را مغز فرزند من
همی داد باید ز هر انجمن