ریشهٔ نام افغان
نظر جدید:
به نظر می رسد نام افغان (ابَگانه) و پتهان/بهتون (بختون) مترادف آریان یعنی قوم سرزمین آریانا بوده و جایگزین آن شده است:
आभग m. Abhaga one who is to be honoured by a share
bhaga (bagha): lord
पति m. pati lord
भट्ट adj. bhaTTa venerable
هیئت پشتون هم که با نام سرزمین اوستایی گرشاسب (ایندره خدای آذرخش، کشندهٔ دشمن) یعنی پیشینَنگه (سرزمین نجبا و اشراف) مربوط است به همین معنی بوده است:
पेशन adj. peshana well formed
पेशन adj. peshana beautiful
पेश m. pesh decoration
इष्टु f. ishTu [n] desire, wish, possessing
رود هم به معنی نجیب بوده و بعداً به معنی افغان (ناله و فریاد) گرفته شده است:
रूढ adj. rUDha noble
گفته شده: «اَفغان از نظر تاریخی برای اشاره به قوم پشتون بودهاست و معنی آن روشن نیست. اولین بار در کتیبه شاهپور اول ساسانی به واژه /βɡɒ:n/ اشاره شده است که نام قومی در خاور ایران بزرگ بودهاست. بعدها در زبان فارسی نو واژه /βɡɒ:n/ به «اڤغان» و سپس به «افغان» تغییر کرد که در کتاب حدود العالم نیز بدان اشاره شدهاست. در قرن نوزدهم میلادی، اصطلاح «افغان» نیز توسط نویسندگان مختلف بهعنوان مترادف «پشتون» مورد استفاده قرار گرفت. ستارهشناس هندی قرن ششم میلادی وارا هامی هیرا (Varāha Mihira) در کتاب خود به نام برهات سامهیتا (Bṛhat-saṃhitā) واژهٔ «اَوَگانا» (Avagāṇa) را برای اشاره به این قوم به کار بردهاست.»
ولی نامهای بَگانه و اَبگانه و اَوَگانه را به روشنی می توان به معنی منسوب به سرور یعنی مترادف آریانا گرفت:
भगवत् adj. bhaga[vat] lord[ly]
gana: ratio suffix
अवि m. avi lord
gana: ratio suffix
अर्य m. arya lord
نظر قدیمی:
نام افغان (منسوب به خدای غرنده) در رابطه با ایزد رعد زون (بهرام، رودره، تور) هپتالان است:
گفته میشود در آغاز تنها ابدالی ها (هپتالان، اتحادیهٔ هفت قوم، یتاها) را افغان می نامیدند؛ غلزایی ها به نام خلج (خیون, منسوبین به گراز) یاد میشدند. ولی با گذشت زمان واژهٔ خلج از زبان افتاد و نام افغان همهٔ شهروندان پشتون کشور (مردم کناری) را در بر گرفت:
कोल m. kola hog
نام ناحیهٔ غور هرات به معنی گریهٔ بلند و غُریدن دقیقاً معادل نام افغان (ناله و فریاد شدید) است:
घुरति{घुर्} verb ghurati[ghur] cry frightfully
نامهای اساطیری قیس (در هیئت غیظ، خشم سخت) و ضحّاک (مرتبط با دیو خشم) این سمت نیز از نظر معنی در رابطه با ایزد رعد هپتالان (زون) بوده اند.
در مجموع معلوم میشود در نام افغان معنی نام ناحیهٔ غور (غرنده) و نام ایزد رعد هپتالان، زون (غرنده) و نام باستانی منطقهٔ اپَکانه (سرزمین سدّها، سرزمین پشتونها) به هم رسیده اند:
نامهای کهن سرزمین پشتونها یعنی پختون و اوغان به معنی محل آب بندها بوده است:
पङ्क्ति f. paGkti troop
वेणी f. veNI dam
उगण adj. ugaNa consisting of extended troops [dam]
نامهای هَرَخوَئیتی، هَئتومنت، هلمند (هَر-مند) و اَپَ-کانه آنجا نیز به معنی دارای آب بندها (سدّ ها) بوده اند.
پس معلوم میشود نام اوغان (اَپَکانه، مخازن آب) پشتونها با افغان (غُرّان) سمت هرات و سیستان در معنی پرستندگان ایزد رعد ترکیب شده است.
مطابقت معنی زُنبیل و رُتبیل و افغان:
نامهای خدایگانی زُنبیل و رُتبیل فرمانروایان کهن هپتالی جنوب افغانستان را میشود به معنی پرستندگان خدای رعد (بهرام، رودره، تور) شمرد:
धुन adj. dhuna roaring
bil: lover
रुद् adj. rud crying
bil: lover
Tor: Roaring and angry
بر این اساس نام فرمانروایی شاهنامه ای هپتالی، فغانیش (صاحب سروری) و همچنین نام قومی افغان را می توان با این نامهای فرمانروایی هپتالی زُنبیل و رُتبیل مرتبط دانست:
فغان (افغان): نفیر، بانگ، آواز و ناله.
بنا به استاد پورداود، در بخش دوم یسنا، در نخستین فرگرد وندیداد که شانزده سرزمین ایران بزرگ برشمرده شده و گفته شده که هر یک از آنها را اهورامزدا نیک و نغز بیافرید و اهریمن بدکنش بستیزه در هر یک از آنها آسیبی پدید آورد. از آنها است مرز و بوم هرات (هرئیوه) که در پارهٔ ٨ چنین گفته شده است: «ششمین سرزمین که من اهورا مزدا نیک بیافریدم و اهریمن پر گزند در آنجا آسیب گریه و زاری پدید آورد، هرات (هرئیوه) است و بهلند مردمان در آنجا خان و مان را.» در هرات رسم بر این بود در خانه ای که کسی میمرد، بازماندگان آن را رها نموده و به گزاف شیون و زاری میکردند.
بر اساس برداشت ما از نام های زُنبیل و رُتبیل اینجا سوء تفاهم شده است و در واقع مردم هرات پرستندهٔ رودره (زون) یعنی خدای فغانگر و بانگ زنندهٔ رعد و طوفان بوده اند.
نام “خیون”ِ هپتالان (دارندگان توتم گراز= خی) و سمبل گراز هپتالان (از مظاهر ایزد رعد بهرام، بر کلاهخود خشنوار[= گرازِ کشنده] بر روی سکه) و شرح حال برفی و طوفانی جادوگر هپتالی هم نشانگر پرستش ایزد رعد بهرام (رودره) نزد آنان است: بلعمی در تهدیدات یک جادوگر هپتالی (کید/کندای پرستندهٔ زون) می آورد “ترکی (کذا) یعنی کافری بالا بلند با ریشی زرد و چشمانی کبود بر سر سربازان فیروز ساسانی کولاکی از برف بر انگیخت، چندانکه پادشاه مجبور شد چشم از تخارستان پوشیده و آن را به هیاطله رها کند.”