عدم سابقهٔ سوگواری در ایران پیش از اسلام
چنانکه استاد پورداود در کتاب فرهنگ ایران در مقالهٔ شیون و مویه نشان داده است، در ایران پیش از اسلام سوگواری و شیون و زاری مذموم بوده است. در روایت فردوسی سوگ سیاوش و روییدن لاله از خون سیاوش از سنن دوموزی/تموز پرستی رعایای سامی ساسانیان آمده و به سیاوش نسبت داده شده است. تصور میشد رود ادونی (نهر ابراهیم) در لبنان همه ساله از مرگ این خدای جوان سرخگون میگردد. حتی مسیحیت در سنن خویش بسیار از سنن دوموزی/آدونیس و مادرش میّرا پرستی، متأثر است. در ایران آمدن حاجی فیروز (مبارک منصور) از عهد ساسانی در ایام نوروز، بر گرفته از بازگشت دوموزی از جهان زیرین برای شادی و سرسبزی است. نحوهٔ شیون و زاری سوگواری عاشورا هم به سنن تموز و مسیحیت شبیه است نه به آیین های ایرانی کهن از جمله سوگ سیاوش.
منشأ بابلی نام سودابه مادر یا نامادری سیاوش در شاهنامه.
موضوع داستان سیاوش و نامادریش سودابه بیانگر اسطوره بابلی انلیل و نین لیل (سود) است که داستان عاشقانه آن در اساس به طور خلاصه از این قرار بوده است: “سود زیبا دختر الهه نون بارشوگنو بدون توجه توصیه مادر به در دامن طبیعت در ترعه نون بیردو به شنا می پردازد و انلیل که این الهه جوان رهنه را در آنجا تنها می یابد خواهان معاشقه با وی میگردد ولی با مقاومتی از جانب سود/نین لیل مواجه میگردد. اما سرانجام انلیل بعد از راهنمایی وزیرش نوسکو او سوای بر قایق در دورست با وی در می آمیزد. این امر موجب خشم پنجاه خدای بزرگ و طرد و تبعید انلیل میگردد چرا که دیگر ناپاک به شمار رفته است. ولی نین لیل به سراغ انلیل میرود. انلیل در دروازه شهر به دروازه بان امر می کند که سمت تبعید شدن وی را به نین لیل نشان ندهد. اما نین لیل او ر ا می یابد و با او به خلوت می رود و انلیل این دعااعلامیه را صادر می کند: “خدا کن که بذر سلطنتی من به آسمان برود. خدا کند که بذر سلطنتی من به زیر زمین و جهان فرودین برود.” و از این نزدیکی انلیل و نین لیل (سود) نرگال (ایزد جهان فرودین)-مسلامتائیا (بیرون به سلامت آمده) زاده میشود.”
داستان عاشقانه کیکاوس و همسرمحبوبش سودابه و فرزندش سیاوش در مقالهٔ جلال خالقی مطلق به روایت از بنیاد مطالعات ایران از این قرار است:
در آغاز داستان سیاوش آمده است که روزی طوس و گیو و چند تن سوار دیگر در نزدیکی مرز توران به شکار می روند و در آنجا در بیشه ای به دختری تورانی بر می خورند که چنانکه خود او برای پهلوانان نقل می کند، شبانه از دست پدر مست خود که آهنگ جان او داشته گریخته (مانند فرار میّرا مادر دوموزی/آدونیس باردار به او) ، در راه اسبش جان سپرده و خود گرفتار راهزنان شده، آنها جواهرات او را گرفته و او را زده اند و سرانجام او به این بیشه پناه آورده و اکنون امیدوار است که چون پدرش از مستی به هوش آید، سوارانی از پی او بفرستد تا او را بازگردانند. دختر در پاسخ پهلوانان که از نژاد او می پرسند، می گوید که خویشاوند کرسیوز (برادر افراسیاب) است.
میان طوس و گیو بر سر تصاحب دختر اختلاف می افتد تا سرانجام به پیشنهاد یکی از سواران با هم توافق می کنند که کیکاوس را میان خود به داوری برگزینند. ولی کیکاوس، با دیدن دختر پریچهره (که این بار کرسیوز را نیای خود می نامد)، او را از چنگ پهلوانان می رباید و به عقد خود درمی آورد و به شبستان خویش می فرستند. چندی بعد این زن از کیکاوس پسری می زاید که نام او را سیاوش می نهند. سپس رستم از سیستان می آید و کودک را به قصد تربیت او با خود به سیستان می برد و پس از آنکه همه چیزهائی را که بایسته یک شاهزاده است به او می آموزد، او را دوباره به پیش پدر بازمی گرداند. هشت سال پس از این واقعه سوداوه یا سودابه نامادری سیاوش با دیدن سیاوش عاشق او می شود.