عیسى در قرآن، عیساى تاریخى و اسطوره تجسّد

اشاره[۱]

مسیحیان از دیرباز حضرت عیسى را تجسد خدا و داراى مقام الوهى مى شناسند. با این حال، در دهه هاى اخیر گروهى از دانشمندان مسیحى ادبیات تجسّد را بهره مند از زبان اسطوره اى دانسته اند. قرآن کریم اندیشه تجسّد را یکسره رد کرده و کفر آن را به صراحت اعلام داشته است. در برابر، مسیحیان معتقدند که آنچه در قرآن در مورد عیسى آمده، برگرفته از افسانه هایى نادرست است که پیامبر اسلام(ص) از برخى فرقه هاى مسیحى ساکن در عربستان شنیده است. همچنین مدعى اند که قرآن اعتقاداتى را به آنان نسبت داده که هیچ گاه بدان اعتقاد نداشته اند.

نویسنده در این مقاله به دسته بندى اشکالات مسیحیان در مورد «عیسى در قرآن» پرداخته و با توجه ویژه به سیاق آیات و نیز موقعیت تاریخى و جغرافیایى و فرهنگى نزول قرآن، درصدد پاسخ به آنها برآمده است. همچنین نویسنده ضمن مثبت ارزیابى کردن اقدام دانشمندانى چون جان هیک در کتاب اسطوره تجسد، آن را گامى به جلو در جهت گفتگوى بین مسیحیت واسلام مى داند. با این حال، وى مى گوید که دیگر اختلافات موجود بین قرآن وآموزه هاى مسیحى درمورد عیسى به گونه اى است که هنوز هم مسیحیان محتواى قرآن در مورد عیسى را غیرواقعى ارزیابى مى کنند.

اکنون بیش از ربع قرن از انتشار کتاب اسطوره تجسّد خدا[۳] هفت تن از محقّقانى که در پدیدآوردن این اثر، با یکدیگر همکارى داشتند، بر سر بسیارى از مسائل، از جمله کُنه این اسطوره و خاستگاه و شکل گیرى اولیه اعتقاد به الوهیت عیسى یکسان نمى اندیشیدند. با این حال، همه آنهادر این امر متحد بودند که بدون صحه گذاردن بر ادعاهاى سنّتىِ متافیزیکى در مورد شخص عیسى، اهمیت فوق العاده او را در ایمان و عمل مسیحیان مورد تأکید قرار دهند. گرچه بیشتر نویسندگان این کتاب آگاه بودند که رها کردن اعتقاد خشک و ساده تجسّد ممکن است براى روابط بین ادیانى پیامدهایى داشته باشد، اما به نظر مى رسد که هیچ کدام ـ به جز احتمالا جان هیک ـ در نیافته بودند که آن بى باکى در ]ساختارشکنى[ اعتقادى، براى گفتگوى مسیحیان و مسلمانان تناسب ویژه اى دارد. جان هیک در نکته اى اذعان مى دارد که:

با برداشت تحت اللفظى ازمفهوم «پسرخدا» یا «خداى پسر»، عبارت «تجسّدخدا» به این معنا است که، «تنها» از طریق عیسى مى توان خدا را شناخت و با او ارتباط برقرار کرد.[۴] بدین ترتیب، مجموع حیات دینىِ بشر در خارج از چارچوب ایمانِ یهودى ـ مسیحى قرار داشته و از شمول رستگارى و نجات بیرون خواهد بود.

از دیدگاه او، این امر:

مادام که جهان مسیحیت، تمدنى عمدتاً مستقل بود و تنها تعامل نسبتاً اندکى با بقیه جوامع بشرى داشت، چندان زیان بار نبود; اما با برخورد بین دو جهان مسلمان و مسیحى و سپس با گسترش روزافزون استعمار اروپایى در سرتاسر کره زمین تفسیر تحت اللفظى از برخى آموزه هاى مسیحى ـ که در حقیقت با زبان اسطوره اى سخن مى گویند ـ آثار مخربى را پدید آورده است.(۳)

شگفت است که جان هیک در گفتار خود به آسیبى که از گذشته از این ناحیه بر یهود وارد آمده، اشاره اى نمى کند. با این حال، من بیشتر دلمشغولِ غفلت آشکارِ دیگرى از وى هستم. به رغم آن که وى برخورد جوامع مسلمان و مسیحى را پیش بینى کرده است، ظاهراً به این نکته توجه نداشته که نقد او بر عقیده «تجسّد خدا» ـ اندیشه جدید و نوپدیدى نیست، بلکه بسیار شبیه نقدهاى قرآن است. قرآن کریم تعداد قابل توجهى از آیات خود را به موضوع عیسى اختصاص داده و ضمن تصدیق او به عنوان پیامبرِ خدا، بارها نیز از او به «مسیح» یاد کرده و در عین حال، مسیحیان را به خاطر آن که او را خدا انگاشته و به واسطه او، خود را برخوردار از رابطه اى ویژه با خدا پنداشته اند، مورد انتقاد شدید قرار داده است.(۴)

توجیه ممکن براى این غفلت جان هیک این است که گزارش قرآن از جهات دیگر با عیساى تاریخى که دانشمندان ]متخصص در[ کتاب مقدّس و الهیدانان بنیادگراى مسیحى ازعیسى ترسیم کرده اند بسیارمتفاوت است. درواقع، بسیارى ازمسیحیان هنوز هم مایلند محتویات قرآن در مورد عیسى را به عنوان مطالبى پراکنده و پریشان و فراهم آمده از افسانه هاى مشکوک و بحث هاى جدلىِ ساده و کودکانه بر ضد مسیحیت کنار بگذارند.

من در این مقاله در پى آن خواهم بود تا راه چاره اى براى این موضوع بیابم. من استدلال خواهم آورد که مسیحیان معاصر پیامبر اسلام، بر خلاف هم کیشان غربى امروزى خود، مطالب قرآن در مورد عیسى را امورى پریشان و جعلى تلقى نمى کردند، بلکه آنها را معتبر و منسجم مى یافتند، زیرا قرآن به عمد از داستان هایى که آنها شنیده بودند استفاده کرده و نیز روش هاى تفسیرى[۶] از آنجا که قرآن داستان هایى را به کار گرفته که بخش انفکاک ناپذیر از افکار عمومى مسیحیان ]در آن زمان [بوده، تنها در مواردى که پاى مباحث جدّىِ اعتقادى در میان بوده، صحت تاریخى آنها را زیر سؤال برده است. در عوض، قرآن کوشیده تا اذهان مخاطبان پیامبر اسلام را تغییر دهد. از این رو، متفاهمِ مسیحیانِ آن زمان را از آنچه به ظاهر در زندگى مسیح اتفاق افتاده، به اجمال پذیرفته و همواره براى حوادثِ ادعا شده تفسیرى خدا محور ارائه کرده است.

۱. انسجام مطالب قرآن در مورد عیسى(ع)

امروزه وقتى مسیحیان درباره «عیسى در قرآن» مطالعه مى کنند، معمولا گیج و مبهوت مى شوند. این امر در درجه نخست به علتِ وجود جزئیاتى است که در انجیل هاى چهارگانه موجود به آنها اشاره نمى شود. آنها عبارت اند از: پدید آمدن معجزه آساى «رطبِ رسیده» و «نهر روان» پس از زایمان مریم (۱۹:۲۴ـ۲۶)، سخن گفتن عیسى در گهواره (۱۹:۲۳ـ۲۹)، آفریدن پرنده از گل (۵:۱۱۰ و ۳:۴۹) و پرسش حواریون از عیسى مبنى بر این که آیا خدایش قادر است براى آنها مائده آسمانى فرو فرستد (۵:۱۱۲ـ۱۱۵).

ویژگى دوم که باعث تحیّر ]مسیحیان[ شده است مخلوط شدن نام مریم و عیسى با شخصیت هاى عهد قدیم مى باشد که نامى شبیه نام این دو داشته اند، بدین گونه که مریم با عنوان «خواهر هارون» مورد خطاب قرار گرفته است (۱۹:۲۸); گویى که مریمِ خواهر هارون و ]موسى [است.[۷] نیز ]مطابق قرآن، [عیسى در راه خدا خواهان یارانى شده است (۳:۵۴ و ۶۱:۱۴)، گویى که او یوشع بن نون (وصىِّ موسى) است.

سومین زمینه شگفتى ساز، برخى انتقادات قرآن به عقاید مسیحیان است که ]به نظر آنان [خارج از موضوع است. مسیحیان آگاهانه ادعا نمى کنند که «خداوند، سومى از سه است» (۵:۷۳) یا این که «خدا، مسیح پسر مریم است» (۵:۷۲) یا این که «عیسى و مادرش دو خدا در کنار خداونداند» (۵:۱۱۶). نتیجه همه این ها آن است که آنها مایلند تا تصویر عیسى در قرآن را محصول اطلاعات محدود و پریشان پیامبر اسلام از مسیحیت دانسته، آن را کنار گذارند.

]در پاسخ باید گفت که[ این موارد که مسیحیان امروزى آنها را سخنانى پریشان یافته اند، معاصران پیامبر اسلام(ص) را متحیّر نمى ساخته است. منبع اطلاعات مسیحیان معاصر پیامبر(ص) از عیسى و مادرش، مبلّغان مذهبى و داستان سرایان بوده اند. همان طور که قبلا اشاره کرده ام، قرآن نیز در مواجهه با آنها به همان داستان هایى که با آنها آشنایى داشته اند اشاره مى کند. برخى از این داستان ها نظیر «رُطبِ رسیده»، «نهرِ روان»، «سخن گفتن عیسى در گهواره»، «معجزه آفرینش پرنده» در برخى انجیل هاى آپوکریف مورد تأیید قرار گرفته است.(۵)

برخى از اشکالات پیش گفته نیز با استفاده از تفسیر تمثیلىِ[۱۲]

مفسران مسیحى، از دیر زمان، رسالت یوشع را در عهد عتیق به عنوان پیشگویى رسالت عیسى تفسیر کرده اند. گویش نام هاى این دو در زبان هاى عبرى و یونانى، یکسان است; آنها هر دو دوازده نفر را براى مأموریت خاص برگزیدند(۱۰) و در حالى که یوشع بر کنعانى ها پیروز شد، عیسى نیز نیروهاى اهریمنى را در هم شکست.(۱۱)

تفسیر تمثیلى از عهد قدیم، داستان مائده آسمانى در قرآن را نیز روشن مى کند. نویسنده کتاب مزامیر مى گوید که به دنبال پرسش بنى اسرائیل مبنى بر این که آیا خدا مى تواند در بیابان براى آنها غذاى آسمانى تهیه کند، مَنّ (نان آسمانى) بر آنها نازل شد (مزامیر، ۷۸:۱۹) و پولس[۱۳] که شرکت کردن در مراسم عشاى ربّانى را شرکت در مائده پروردگار مى داند (اول قرنتیان، ۱۰:۲۱)، تلویحاً مى رساند که آن مائده آسمانى، پیشگویى براى نان در ]مراسم[ عشاى ربانى است (اول قرنتیان، ۱۰:۳، ۱۱:۲۳ـ۲۷).

]اما در مورد ادعاى مسیحیان مبنى بر غیر واقعى بودن اظهارات قرآن در مورد عقاید آنها باید بگوییم که[ براى عرضه تفسیرى قابل قبول و معقول از بیاناتِ به ظاهر تعجب برانگیز و اعتقادى قرآن درباره عیسى و مریم و تکفیر کسانى که آن دو را خدا دانسته اند، نیازى نیست که راه دورى برویم، بلکه کافى است به مجادلات داخلى نسطوریه و ارتدوکس نظرى بیفکنیم. از نقطه نظر نسطوریه، ارتدوکس ها با توصیف مریم به عنوان «مادر خدا» خود را در معرض استهزا قرار دادند، زیرا به ظاهر، خداى پدر را تا درجه سوم بعد از عیسى و مریم پایین آورده اند; چرا که خدا را به وسیله عیسى تعریف کرده اند و به او عنوان «خداى پدر» داده اند و یا عیسى و مادرش را دو خدا، علاوه بر خداى متعال، دانسته اند ]که نتیجه روشن چنین تفکرى آن است که خداوند، سوّمىِ از آنها باشد[. در واقع، قرآن همان سخنِ جدلىِ نسطوریه بر ضد ارتدوکس را مطرح کرده است، اما موضوع را توسعه داده و به یک نتیجه منطقى رسانده و آن، انکار هرگونه الوهیت براى عیسى است.(۱۲)

در این جا یک نکته مهم دیگر باقى مانده که بهتر است براى سهولت بحث به طور مستقل به آن بپردازیم و آن اشارات فراوان قرآن به «انجیل» است. این اصطلاح نزد مسیحیان به معناى بشارتِ رستگارى از طریق مرگ و رستاخیز عیسى است ]نه به معناى کتابِ نازل شده بر عیسى[. از سوى دیگر، وقتى از انجیل ها به صیغه جمع نیز سخن مى گویند، مرادشان چهار کتاب از ]مجموعه کتاب هاى [عهد جدید است که درباره زندگى عیسى است ]نه مجموعه وحیى که بر عیسى نازل شده است[. کاربرد قرآنى این کلمه، کاملا متفاوت ]از مصطلح مسیحیان[ است. این کلمه در قرآن تنها به صورت مفرد به کار رفته، و دلالت دارد بر وحى هایى که خداوند بر عیسى نازل کرده است و توسّعاً بر کتابى، حاوىِ آن وحى ها، که در دست مسیحیان بوده اطلاق شده است. برخى از دانشمندان غیرمسلمان با چنین دلیل مستبعدى نتیجه گرفته اند که شناخت پیامبر اسلام از مسیحیت سطحى بوده است. آنها مى پندارند که پیامبر فقط با اعضاى فرقه اى از ]مسیحیان [که منحصراً یکى از اناجیل غیر معتبر را مورد استفاده قرار مى داده اند برخورد داشته است یا آن که، بعد از این که از یهود آموخت که خداوند تورات را بر موسى نازل کرده و نیز با این باور که خداوند بر او نیز قرآن را نازل مى کند، به سادگى انگاشت که عیسى نیز وحى الهى دریافت کرده است.

نگاهى دقیق تر به مطالب قرآنى نشان خواهد داد که این فرضیاتْ غیر ضرورى اند. مطابق قرآن، خداوند انجیل را بر عیسى نازل کرد و آن را به او تعلیم داد (۳:۴۸، ۵۷:۲۶، ۵:۱۱۰); آن انجیل تورات را تأیید کرده، خود نیز مشتمل بر هدایت، نور و ذکر بوده است (۵:۴۶): حادثه ظهور محمد(ص) (۶۱:۶ و ۷:۱۵۷) و پیروانش (۴۸:۲۹) را پیشگویى کرده است; حاوى وعده تخلف ناپذیر خداوند به مؤمنان، مبنى بر این که آنها در عوض ایثار جان و مال خویش در راه خدا به بهشت برین راه مى یابند، است (۹:۱۱۱); اهل انجیل باید مطابق آنچه خدا در آن آورده است قضاوت کنند (۴۷:۵); اگر اهل کتاب، تورات و انجیل و آنچه را که از جانب خداوند بر ایشان نازل شده است، برپا دارند پاداشى زیبا از جانب خدا دریافت مى کنند اما تا زمانى که آن را برپا ندارند، به جایى نمى رسند (۵:۶۶).

براى یافتن سرچشمه اصلى بسیارى از این مطالب، کافى است نگاهى به سخنان منسوب به عیسى، که درانجیل هاى چهارگانه آمده، بیندازیم. مطابق انجیل لوقا، عیسى در آغازسخنرانىِ برنامه ریزى شده خود درناصره، عبارت زیر را از کتاب اِشَعْیا قرائت کرد:

روح خداوند بر من است! چرا که او مرا تدهین کرده است. خداوند مرا برگزیده تا مژده (انجیل) او را به بینوایان برسانم. او مرا فرستاده است تا «رنج دیده گان را تسلى بخشم» و رهایى را به اسیران و بینایى را به نابینایان اعلام نمایم و مظلومان را آزاد سازم (انجیل لوقا، ۴:۱۸).(۱۳)

آن گاه، پس از آن که طومار را به خادم عبادتگاه برگرداند، به جمعیت حاضر گفت: «امروز در حضور شما این عبارت از کتاب مقدس به انجام رسید» (همان، ۴:۱۹). در این جا کافى است به این نکته توجه شود که مطابق سخن عیسى، روح القدس او را تقدیس کرده و او فرستاده شده تا براى مردم، حاملِ بشارت باشد. پس او بر این تصور بود که سخنانش حاوى یک «انجیلِ»[۱۵]

مطابق انجیل متى، عیسى در موعظه سر کوه، ضمن تأیید تورات، خود نیز به راهنمایى، تذکر و روشنگرى مى پردازد.(۱۵) همچنین در تعالیمش در مورد «ترک دنیا»، مؤمنان را اطمینان مى دهد که آنها در برابر ایثار جان و مالشان پاداش بهشتى دریافت خواهند کرد.(۱۶)

در اینجا یک موضوع دیگر باقى مى ماند که نیاز به روشنگرى بیشترى دارد و آن پیشگویى ظهور حضرت محمد(ص) و پیروانش در انجیل است. قرآن مى گوید که انجیل مَثَلِ مسلمانان را چنین بیان مى کند که «آنها مانند کِشته اى هستند که جوانه خود برآورَدَ و آن را مایه دَهَد تا ستبر شود و بر ساقه هاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آوَرَد» (۴۸:۲۹). این آیه اشاره اى به مَثَل برزگر در انجیل است.(۱۷)

از دیدگاه قرآن، با ظهور اسلام، تعالیم توحیدى عیسى که دیر زمانى به وسیله مسیحیان تیره و تار و مغشوش شده بود، سرانجام به سان بذرى کاشته شده در خاک حاصلخیز به بار نشست. اگر کسى حقّانیت این تفسیر را بپذیرد، هیچ اشکال جدّى اى در مورد پذیرش ادعاى دیگر قرآن پیدا نمى کند که «محمد پیامبر درس ناخوانده اى است که ]یهودیان و مسیحیان [در تورات و انجیلى که نزدشان است مطالبى را درباره او نوشته مى یابند.» (۷:۱۵۷) و عیسى آمدن او را به عنوان پیامبرى که «نامش احمد است» پیش گویى کرده است (۶۱:۶). ]مطابق انجیل، [محمّد به عنوان فارقلیطِ[۱۸] است. هر دو واژه، معادل هاى قریب المعنى براى واژه یونانى “Periklutos” است که آن نیز واژه اى با همان تعداد از حروف مصمّت با واژه Parakletos”=“Paraclete است و به همین دلیل براى گویندگان زبان هاى سامى، داراى روح معنایى یکسانى است.(۱۸)

از دیدگاه انتقادىِ جدید، روشى که قرآن با آن سخنان عیسى را تفسیر مى کند ظاهراً بسیار گزینشى و تا حدودى تکلّف آمیز است. با این حال، این روش، با روشى که عیسى خود به تفسیر متون یهودى مى پرداخت، موافقت دارد. آنچه عیسى در ناصره نقل کرد یک غیبگویى از اشعیاى سوم در شرح حال خودش بود،(۱۹) اما عیسى بدون هیچگونه دغدغه اى آن را در مورد خودش به کار گرفت.[۲۱] مى گوید نه «اناجیل».

مطالعه بخش دوم مطلب : عیسى در قرآن، عیساى تاریخى و اسطوره تجسّد ۲


[۱] مقاله حاضر متن کنفرانس علمى نویسنده در دانشگاه آکسفورد است، تحت عنوان:

Jesus in the Qur’an, The Historical Jesus, and The Myth of the Incarnation.

[۲] ترجمه این کتاب به زودى از سوى انتشارات مرکز مطالعات ادیان و مذاهب منتشر خواهد شد. (هفت آسمان)

[۳]. اندیشه تجسد خدا در عیسى بیشتر در انجیل یوحنّا مطرح شده است. در این انجیل آمده است: «در ازل، پیش از آن که چیزى پدید آید، «کلمه» وجود داشت و نزد خدا بود. او همواره زنده بوده، و خود او خداست». (یوحنا، ۱:۱ـ۲) «کلمه خدا» انسان شد و بر روى این زمین در بین ما زندگى کرد. او لبریز از محبت و بخشش و راستى بود. ما بزرگى و شکوه او را به چشم خود دیدیم، بزرگى و شکوه فرزند بى نظیر پدر آسمانى ما، خدا، (همان، آیه ۱۴). بیشتر مسیحیان به این مطالب با همان معناى ظاهرى و تحت اللفظى آن اعتقاد دارند، اما جان هیک و همکاران او در کتاب اسطوره تجسّد خدا زبانِ این اندیشه را زبانى اسطوره اى دانستند. (کلیه پاورقى ها از مترجم است).

[۴]. در انجیل یوحنا آمده است که عیسى گفت «راه منم، و زندگى منم، هیچ کس نمى تواند به خدا برسد مگر به وسیله من» (یوحنا، ۱۴:۶).

[۵]. نویسنده مقاله معتقد است که وحى قرآنى در برخى موارد براساس روش تفسیر تمثیلى (Typology) قهرمانان داستانهایش را مطرح کرده است و این روش تفسیرى در میان مسیحیان رواج داشته است. بعداً در این باره توضیح بیشترى خواهد آمد.

[۶]. این نظر شخصى نویسنده است، وگرنه در هیچ موردى تاکنون ثابت نشده که حکایت هاى قرآن در مورد عیسى واقعیت تاریخى نداشته است. البته نویسنده هم تأکید نمى کند که آنها واقعیت تاریخى نداشته اند، بلکه آنها را امورى محتمل الوقوع مى داند و بر این نظر است که ضرورتى ندارد که ما آنها را داستان هاى واقعى تاریخى بدانیم.

[۷]. در عهد عتیق از خواهر موسى و هارون با نام (Miriam) (کتاب مقدس، سفر اعداد، باب ۱۲) و در عهد جدید از مادر عیسى با نام (Mary) نام برده شده است (انجیل متى، ۱۸:۱) که هر دو در عربى و فارسى «مریم» خوانده مى شوند.

[۸]. Typology

[۹]. روش تفسیر تمثیلى یا Typology عبارت است از روش استفاده از داستان یک شخصیت مربوط به زمان هاى پیشین به عنوآن «مَثَل» (Type) براى شخص یا حادثه دیگرى که مربوط به زمان دیگرى یا دین دیگرى است. مسیحیان بسیارى از شخصیت ها و حوادث عهد عتیق را مثالى براى شخصیت ها و حوادث عهد جدید مى دانند. به طور مثال، شخصیت حنّا و دعاى او را پس از آن که به صورت معجزه آمیز فرزنددار مى شود (اول سموئیل، ۲:۱ـ۱۰) پیشگویى شخصیت مریم و دعاى او پس از فرزنددار شدن (لوقا، ۱:۴۶ـ۵۵) مى دانند یا حادثه گرفتار آمدن حضرت یونس در شکم ماهى به مدت سه روز و رهایى او را به حادثه ماندن جسد عیسى در قبر به مدت سه روز و زنده شدن دوباره او تفسیر مى کنند. نام دیگر تفسیر Typologyدر انگلیسى Prefiguring است.

[۱۰]. در کتاب مقدس در مورد امتحان ابراهیم آمده است «خدا فرمود: یگانه پسرت یعنى اسحاق را که بسیار دوستش مى دارى برداشته، به سرزمین موریا برو و در آنجا وى را بر یکى از کوه هایى که به تو نشان خواهم داد به عنوان هدیه سوختنى، قربانى کن (سفر پیدایش، ۲۲:۲). بنابراین کتاب مقدس از اسحاق به «یگانه پسر ابراهیم» نام برده است، در حالى که مطابق تصریح خود کتاب مقدس، اسحاق بعد از اسماعیل به دنیا آمده و تنها پسر او نبوده است.

[۱۱]. مطابق کتاب مقدس، ابراهیم مأموریت داشت که اسحاق را پس از ذبح بسوزاند. در کتاب مقدس آمده است: «ابراهیم هیزمى را که براى قربانى سوختنى آورده بود، بر دوش اسحاق گذاشت و خودش کارد و وسیله اى را که با آن آتش روشن مى کردند برداشت و با هم روانه شدند» (سفر پیدایش، ۲۲:۶).

[۱۲]. کتاب مقدس در این باره مى گوید: «روزى مریم و هارون، موسى را به علت این که زن او حبشى بود، سرزنش کردند. آنها گفتند: آیا خداوند فقط به وسیله موسى سخن گفته است؟ مگر او به وسیله ما نیز سخن نگفته است؟ خداوند سخنان آنها را شنید و فوراً موسى و هارون و مریم را به خیمه عبادت فرا خوانده فرمود: «هر سه نفر شما به اینجا بیایید.» پس ایشان در حضور خداوند ایستادند. آنگاه خداوند در ستون ابر نازل شده، در کنار درِ عبادتگاه ایستاد و فرمود: هارون و مریم جلو بیایند و ایشان جلو رفتند. خداوند به ایشان فرمود: من با یک نبى به وسیله رؤیا و خواب صحبت مى کنم، ولى با موسى که خدمتگزار من است به این طریق سخن نمى گویم، چون او قوم مرا به وفادارى خدمت مى کند، من با وى رودررو و آشکارا صحبت مى کنم، نه با رمز، و او تجلىِ مرا مى بیند. چطور جرأت کردید او را سرزنش کنید؟ پس خشم خداوند بر ایشان افروخته شد و خداوند از نزد ایشان رفت. به محض این که ابر از روى خیمه عبادت برخاست، بدن مریم از مرض جذام سفید شد. وقتى هارون این را دید، نزد موسى فریاد بر آورد: اى آقایم، ما را به خاطر این گناه تنبیه نکن، زیرا این گناه ما از نادانى بوده است. نگذار مریم مثل بچه مرده اى که موقع تولد، نصف بدنش پوسیده است، شود. پس موسى نزد خداوند دعا کرده، گفت: اى خدا، به تو التماس مى کنم او را شفا دهى. خداوند به موسى فرمود: اگر پدرش آب دهان به صورت او انداخته بود، آیا تا هفت روز خجل نمى شد؟ حالا هم باید هفت روز خارج از اردوگاه به تنهایى بسر برد و بعد از آن مى تواند دوباره باز گردد.» (سفر اعداد ۱۲:۱ـ۱۴).

[۱۳]. Paul

[۱۴]. gospel

[۱۵]. منظور نویسنده آن است که این عبارات دلالت دارد که عیسى نیز مانند دیگر پیامبران یک پیامبر است که از طرف خداوند فرستاده شده است تا پیام الهى را به مردم ابلاغ کند و چون دیگر پیامبران با روح القدس و فرشته وحى در ارتباط است. پیام الهى او انجیل (بشارت) نام گرفته است چنان که دیگر کتب آسمانى به «بشارت»، «هدایت» و «ذکر» نام بردار شده است.

[۱۶]. Paraclete

[۱۷]. praised

[۱۸]. highly praised

[۱۹]. منظور نویسنده آن است که اشعیا به زبان متکلم وحده در مورد خودش گفته است: «روح خدا بر من است و…» بنابراین بسیار تکلّف آمیز است که بگوییم این عبارت پیشگویى ظهور عیسى است. اگر سخن اشعیا به صورت غایب در مورد شخصِ دیگرى بود، به این صورت که گفته بود «روح خدا بر اوست و…» تطبیق آن بر عیسى مشکل نبود. اینک باید پرسید که چگونه این تطبیق براى مسیحیان تکلف آمیز نیست، اما تطبیق مطالب انجیل بر حضرت محمد(ص) و پیروان او تکلّف آمیز است؟

[۲۰]. Diatesseron

[۲۱]. Gospel


You might also like
1 Comment
  1. ف عابدی says

    با سلام
    من کارشناس مرکز امور زنان وخانواده هستم .مرکز در نظر دارد بهمن ماه همایشی بین المللی با عنوان بانوان برگزیده ادیان آسمانی را برگزار نماید لذا از تمامی صاحب نظران این حوزه دعوت به مشارکت و همکاری می نماید
    لطفا با ایمیل بنده یا ۶۶۷۲۱۳۸۷ تماس بگیرید

Reply To ف عابدی
Cancel Reply

Your email address will not be published.