اسطورۀ گیلگمش و درخت هولوپ پو[۱]
این اسطوره به روشنی یک اسطورۀ علت شناختی است و بنیاد طبل مقدس، یعنی پوک کو[۲] و استفاده از آن در آیینها است.[۳] اینانا که همان ایشتر است، درخت ” هولوپ پو” را از ساحل رود فرات آورد و در باغ خود کاشت. او می خواست از چوب آن برای خود، تختخواب و صندلی بسازد. هنگامی که نیروهای متخاصم مانع انجام نیت او شدند، گیلگمش به یاری او آمد. اینانا به رسم قدردانی، یک پوک کو و یک میک کو[۴] به او می دهد که از آن درخت ساخته شده اند. بنا به تعبیر پژوهشگران این دو شیء عبارتند از: طبل جادویی و چوب طبل جادویی. این دو شیء به طریقی به جهان زیر رفته و ناپدید شده اند. انکیدو متعهد می شود که به جهان زیرین برود و این اشیاء گمشده را پیدا کند. گیلگمش انکیدو را نصیحت می کند که مقررات را در رفتار خود رعایت کند، تا در جهان زیرین گرفتار نشود. انکیدو مقررات را رعایت نمی کند و در جهان زیرین گرفتار می شود.[۵]
آنگاه گیلگمش برای درخواست کمک به انلیل مراجعه می کند که به جایی نمی رسد، سپس به سین مراجعه می کند که آن نیز بیهوده است. سرانجام به ائا مراجعه می کند و ائا به نرگل می گوید در زمین سوراخی ایجاد کند تا روح انکیدو بتواند بالا بیاید. روح انکیدو از جهان زیرین برآمد. گیلگمش از انکیدو درخواست می کند تا نظم جهان زیرین و ساکنان آن را شرح دهد.[۶] انکیدو آزاد می شود و شرایط اندوهبار جهان زیرین را برای گیلگمش شرح می دهد. [۷]
آفرین بر شما زنده کنند گان تاریخ باستان مطالبتان زیبا بود
مرسی و ممنون از شما و خانم طباطبایی
داستان دَلی دُمرُل (نمونه ی ترکی داستان گیلگامیش/ بیلقامیش )
داستان گیلقامیش یک نمونه ی ترکی بنام ” ده لی دومرول ” دُمرُل دیوانه سر” دارد.
خلاصه ی داستان دَلی دُمرُل: در میان قبیله ی اُغوز (ترکان) پهلوانی بنام ” دُمرل” زندگی می کرد که پشت حریفان را بر خاک می زد و کسی توان کشتی گرفتن با او را نداشت. (گیلگامیش نیز کشتی گیر بسیار توانایی بود.) او از هر کسی که از روی پل محل زندگی اش می گذشت ، باج می گرفت تا شاید کسی خشمگین شده و با او کشتی بگیرد. ( گیلگامیش نیز شروع به آزار مردم نمود و خدایان انکیدو را برای مبارزه با او فرستادند.)
روزی از شکار باز می گشت که صدای دلخراش زنان و مردانی از طایفه دیگر راشنید . از پس از پرس و جو دریافت که یک پهلوان مرده است. (در داستان گیلگامیش انکیدو به دست غول جگلبان ” خومبابا” کشته میشود.)
نام قاتل را می پرسد و جواب میشود که قاتل این جوان ” عزرائیل” است. (در داستان گیلقامیش الهه عشتار عامل اصلی قتل انکیدو است. )
دلی دمرل از خدا می خواهد تا عزرائیل را ببیند و او را مجازات کند.
عزرائیل از خداوند اجازه می خواهد تا جوان گستاخ را ادب کند و بصورت یک پیر مرد ریش سفید به چادر ” دلی دمرل” وارد می شود. با دیدن او لرزه بربدن پهلوان می افتد و از دیگران می خواهد تا او را از چادر دور کنند ، اما کسی جز او قادر به دیدن پیرمرد نیست. دلی دمرل دست به شمشیر خود می برد تا پیرمرد بصورت یک کبوتر از چادر فرار میکند. دلی دمرل با اسب او را تعقیب می کند اما اسب با دیدن کبوتر (عزرائیل) با سر به زمین می خورد و سوار (دلی دمرل) نقش بر زمین می شود. عزرائیل با پا گلوی او را می فشارد و روی سینه ی پهلوان می نشیند . نفش اش به شماره افتاده و التماس می کند اما عزرائیل همچنان گلوی او را می فشارد. سرانجام پهلوان رو به خداوند جهان آفرین کرده و او را با کلمات زیبایی می ستاید و خدا به او ترحم می کند ، اما گفته میشود که باید یکنفر فدیه بدهد.
پهلوان از پدرش و سپس مادرش می خواهد تا ازجان خودشان بگذرند ، اما آن دو قبول نمی کنند.
همسر پهلوان با دیدن اندوه شوهر از حال او آگاه می شود و با خرسندی حاضر می شود تا جان خود را فدا کند.
خداوند به پهلوان و همسرش صدو بیست سال عمر می دهد و جان پدر و مادر او را می گیرد.
بیلگا در زبان سومری به معنی اجداد و در ترکی باستان به معنی ” دانا و فیلسوف” می باشد. واژه ی ” میش ” در سومری به معنای ” شاهزاده ” است و در برخی از نام های ترکی مانند توختامیش و آلپامیش دیده می شود.
بیلقامیش= شاهزاده ی دانا
خجالت بکش… دروغ گفتن که حناق نمیاره! ترکها اون موقع با مغولها تفاوتی نداشتند و در شرق آسیا زندگی میکردند.
خیلی جالب بود ممنون.
با درود بر انبیاء الهی و بویژه حضرت محمد مصطفی
زبان سومری با زبان ترکی هم خانواده است. در سده چهارم و سوم پیش از میلاد اقوام ایرانی به زبان های های التصاقی همخانواده زبان ترکی سخن می گفتند.
😀 thank you so much for this amazing website me and my household best-loved this depicted object and brainstorm