اسطورههای نبرد انجامین میان خدایان و دیوان، بعد از اسطورههای آفرینشی ودایی جای دارند. دو نقشمایه اصلی، غالباً ادغام میشوند، زیرا دیوان، به عنوان تهدیدی جهت عمل آفرینشی به شمار میروند که بخشی از مادهایاند که خود جهان از آن، ساخته شده است. آنان نیروهای مورد نیاز شرّ را، برای توجیه نیروهای خدایی، عرضه میدارند.
در ریگودا، غالباً دیوان با دشمنان انسانی اقوام هندو ـ آریایی، اشتباه میشوند و ایندرا، به عنوان شاه خدایان، به طور همزمان، دشمنان انسانی را شکست میدهد، دیوان تهدیدکننده را نابود، و نیروی آفرینش جهان را رها میسازد. دشمن اصلی ایندرا، وریترا به صورت ماری بر کوه کیهانی در ناف زمین چنبره زده و خفته است و آبها را پس میراند. ایندرا، وریترا را شکست داد و باران را رها و کوهها را متلاشی کرد. این عمل، موجب آزادی گاوهایی شد که در کوه کیهانی محبوس بودند (گاوها نماد ثروت و باروریاند). وی خورشید را، که شب هنگام در جهان فرودین به دو صخره بسته شده بود، آزاد کرد. کشتن اژدها، عملی آفرینشی و به همان صورت، انهدام، روش دیگری جهت محکم کردن زمین و آسمان در جای درست خود بود. نقل است که ایندرا، بالهای کوهها را نیز بریده است زیرا، آنها قبلاً به میل خود، به پرواز درآمده و موجب ویرانگری بسیار شده بودند.
به اسطوره وریترا، مطلب دیگری را نیز باید افزود که در آن، ایندرا، برادر بزرگتر وریترا، یعنی ویشواروپای سه کلّه را به قتل میرساند. ویشواروپا، پسر تواشتار، آهنگر ـ خداست و بارها آمده است که تواشتار پدر ایندرا نیز بوده که به توسط پسرش کشته میشود، زیرا از او، اکسیر جاودانگی را پنهان داشته بود. در اینجا، اسطوره برادرکشی با پدرکشی، درهم تلفیق شده است.
متون بعدی، روشن میسازد که همه خدایان و دیوان با هم برادرند و دیوان برادران بزرگتر به شمار میروند که بر سر میراث پدری نیرنگ میزنند. بنابراین، همه جنگهای آنها، مبارزاتی برادروار است. خدایان و دیوان پدر الهی مشترکی دارند (تواشتار، پاراجاپاتی یا کاشیاپای مقدس خردمند)، ولی مادران آنها متفاوت است. خدایان، پسران آدیتی «فناناپذیر» یعنی یک آسمان ـ الهه، در حالی که دیوان پسران دیتی اهریمنیاند. ویشواروپا، کاهنی در خدمت خدایان بود، ولی در پنهان، به سخنان مادر گوش میسپرد، و به مانند دیوان عمل میکرد، به همین جهت ایندرا، سر او را قطع کرد. به عنوان مجازات، به خاطر کشتن یک کاهن (زیرا دیوان نیز میتوانستند کاهن باشند)، ایندرا ناتوان و مجبور شد پسرش را بهسان یک ویروس مسری اخلاقی، به سوی زمین، آبها و زنان بفرستد، در عوض، به آنان قدرت باروری بخشید.
مبارزه میان دیوان و خدایان، بلافاصله بعد از آفرینش آنها صورت گرفت. اجرای قربانی به آنان نیرو میبخشید. خدایان و دیوان برای برتریجویی با هم به رقابت پرداختند، که البته پیروزی خدایان اجتنابناپذیر بود. خدایان نشان درستی و حقیقت، و دیوان نماد دروغ و ناراستی بودند، زیستگاه خدایان در بهشت و دیوان به جهان فرودین فرستاده میشدند. خدایان، دیوان را از داشتن نیروی آیینی محروم ساختند و بنابراین، موجب شکست آنان گردیدند. قدرت آیینی در چند خدا تجلی یافت که مهمتر از همه، آگنی (آتش)، سوما (اکسیر جاودانگی) و واچ (گفتار ـ الهه) بود، که دیوان را ترک کرد و به نزد خدایان آمد.
تولد آگنی به صورتهای مختلف توصیف میشود. او فرزند آسمان و زمین یا، تواشتار و آبها بود. گاه گفته میشود که آگنی، با ساییدن دو سنگ به یکدیگر، ایندرا را پدید آورد. پدر و مادر او بر روی زمین، دو چوب آتشزا (بالایی پدر او، و پایینی، مادر اوست)، یا ده دوشیزه (ده انگشتی)اند. وی در آسمان، به صورت آذرخش تولد مییابد و سومین تولد او از آبهاست. آگنی دیوهایی که قربانی را تهدید میکنند، به آتش میکشد. او قربانی را به سوی خدایان میبرد و دهان خدایان، قربانی را میخورند. نقل است که در این موضع قدرت، وی بر روی یک بز یا حیوان قربانی یا جانوری با سری به شکل بز، سوار است. در میان انسانها او نشان شکم، و نه دهان و نماد آتش هضمکنندهای است که خوردن را میّسر میسازد.
همچنان که آگنی خورنده بزرگ است، خورده شونده سوماست که عنصر دوم از قربانی شخصیت یافته و اکسیر بیمرگی به شمار میرود. سوما آشامی سکرآور بود و از گیاهی به دست میآمد که بر کوههای بلند میرویید. آوردن این گیاه از کوهها، گونههای مختلفی در اسطورههای هند و اروپایی دارد و به مثابه آوردن آتش از آسمان است. سوما در آسمان زاده شد و عقاب تیز پروازی آن را برای ایندرا آورد. یک کماندار، تیری به سوی عقاب پرتاب کرد و پر عقاب بر زمین افتاد و به گیاهی مقدس تبدیل شد. سوما بر روی زمین در خطر بود، زیرا دیوان آن را ربودند، اما به دنبال نیرنگی، سوما، از آنان پس گرفته شد. گاندهارواها، یعنی خنیاگران و جادوگران ازلی نیز ترغیب میشوند که سوما را، در عوض گفتار ـ الهه واچ که آنان در آرزوی وی بودند، بفروشند.
دیوان، بزرگترین دشمن خدایان نیستند، بلکه مرگ دشمن آنان است. تنها ویژگی که خدایان را از سایر موجودات متمایز میکند، بیمرگی آنهاست، اما این ویژگی، تداوم و اجتنابناپذیری معمول که در ارتباط با کلمه است را، ندارد. هنگامی که گفته میشود که خدایان با نوشیدن آشام سوما به جاودانگی دست یافتند، بدان معناست که آنان، یک دوره کامل زندگی، یعنی هزار سال زیستند. میرایان نیز میتوانند، به نامیرایی دست یابند، که البته این دوره برای آنان، فقط یک قرن دوام مییابد.
پاراجاپاتی جاودان به دنیا نیامد. هنگامی که وی خدایان و بشر را آفرید، مرگ را شکل بخشید و نیمی از وی یعنی مو، پوست، گوشت، استخوان و مغز او میرا بودند و نیمه دیگر، یعنی ذهن، صدا، نَفَس، چشم و گوش وی نامیرا به شمار میرفتند. او از ترس مرگ گریخت و با انجام آیین قربانی به بیمرگی دست یافت. از آن پس، مرگ دشمن خدایان شد. خطر مرگ، که اینک با انجام شعایری با غلبه بر خدای مرگ از میان رفته است، در زمان گذشته، قربانی کننده اگر قربانی را از لحاظ دینی به صورت نادرست انجام میداد تنها میماند، زیرا انجام قربانی درست، فقط به دست کاهنانی صورت میگرفت که قرنها خود را وقف اجرای آن نموده بودند. خدایان به نوبه خود، از پاراجاپاتی بیمرگی یافتند. اما خدای مرگ اعتراض کرد که اکنون او وظیفه معیّنی ندارد و بنابراین، خدایان مقرر کردند که جسم انسان قسمت وی باشد. در نتیجه خدایان، با انجام قربانی برای مرگ، خود ـ بیمرگی یافتند.