اکنون برای بعل فقط یک مشکل باقی ماند و آن، غلبه برموت، یعنی خدای مرگ است. اسطوره میگوید که در هنگام خشکسالی شدید، بعل چگونه میمیرد و دفن میشود، گو این که درستی و قطعیت ترجمه لوحه مورد تردید است. تصویرسازی ذهنی حیات کشاورزی در این مورد چنین است، هنگامی که اِلْ برای بَعْل به سوگواری میپردازد، اسطوره آن در جشن فصلی خوانده میشود، تا سال خوب کشاورزی را در پی بیاورد و نیز جهت تأکید بر زمستانی است که تولد بهار را در پی دارد.
در اسطوره، موت بعل را سرزنش و به وی یادآور میشود که در هنگامی که «بهشت میسوزد» (ظاهراً به معنای خشکسالی است)، بعل به درون حلق موت، پسر خدایان، فرو میرود. بعل بهاِلْ متوسل میشود، اما به نظر میرسد که وی توسط خدایان تسلیم سرنوشت میگردد. اما، در مسیر خود به جهان فرودین، یعنی قلمروی مرگ:
او عاشق ماده گوسالهای در چراگاه بود،
او با آن گوساله هفتاد و هفت بار جفتگیری کرد،
گوساله به او اجازه هشتاد و هشت بار جفتگیری داد.
گوساله بار گرفت و مشابه او را به دنیا آورد.
چون لوحه در اینجا شکسته شده است، روشن نیست که حادثه بعدی چیست، شاید بعل میگریزد و مشابه (معنای نامفهوم) او معلوم نیست و شاید به توسط موت کشته میشود. هنگامی که لوحه دوباره، قابل خواندن میگردد، آنانی که در جستجوی بعل بودند، گزارش میکنند که بعل را، افتاده بر زمین مییابند.
«بعل توانمند مرده، شاهزاده، سرور زمین به هلاکت رسیده است.» با این خبر اِلْ سنت سوگواری را بهجا میآورد، بر زمین مینشیند، پلاس بر تن میپوشد، خاک بر سر میریزد، با تیغی از سنگ چخماق ریش میتراشد.
او بازوان خود را به سختی میخراشد و سینه خود را مثل زمین شخم میزند،
او پشت خود را، مثل کاری که کلوخ شکن بر زمین میکند چنگ میزند،
او صدای خود را بلند میکند و فریاد میزند: «بعمل مرده است.»
بعل را بر روی کوه زفون به خاک میسپارند و اِلْ تصمیم میگیرد که آتهتارت را، به جای بعل بهشاهی بردارد (همان آتهتارت که در داستان یم و بعل ادعای پادشاهی کرد). وقتی آتهتارت به جای بعل بر تخت مینشیند، وضع وی مضحک به نظر میآید، زیرا پاهایش به زمین نمیرسند. سلطنت او به قدری بیتأمین است که مردم مجبورند آب بکشند و در خمره ذخیره کنند (شاید منظور کمبود باران است).
در هنگام ادامه خشکسالی، آنات ایزد ـ بانو به جستجوی بعل برمیآید و از موت استغاثه میکند که او را آزاد سازد. هنگامی که موت مخالفت میکند:
آناتموت را دستگیر نموده و با شمشیر به دو نیم میکند،
آناتموت را با آتش میسوزاند و در آسیاب خرد میکند،
آنات خردههای موت را بر کشتزار میپاشد و پرندگان گوشت او را میخورند.
به عبارت دیگر، آنات به مثابه دانه غلهای با او رفتار میکند.
بعل به زندگی برگردانده شد بعد از آن که اِلْ بارش بارانی از روغن را در بهشت و جویباری از عسل را در آن جا، مشاهده کرده بود. شاپاش قول داد که هرگاه، آمادهسازیهای لازم کاملاً انجام شود، بعل را بازگرداند.
«شراب درخشان از خم ریخته شود،
حلقههای گل برای خانواده خود بیاور
و من بعل توانمند را خواهم یافت.»
اگر این به واقع، یک اسطوره درباره تکرار فصلها باشد، این سطور، پیشنهاد دهنده گونهای از اعمال سنتی دینی هستند که به همراه سرودخوانی انجام میگرفت.
به دلیل شکستگی، ۴ سطر لوحه، معلوم نیست که بعل چگونه به حیات مجدد دست یافت، یا آن که شاید او هرگز نمرده بود. در همان زمان، موت نیز دوباره ظاهر میشود (شاید او نیز به طرز سحرآمیزی زنده شد) و نبردی شدید میان بعل و موت صورت میگیرد. سرانجام، شاپاش به موت میگوید که مقاومت، بیهوده است و اسطوره با معرفی بعل به عنوان شاه بر حق، پایان میپذیرد. با پیروزی بعل احتمالاً، خشکسالی پایان مییابد و بارندگی آغاز میشود.
برچیده از : ریچارد کاوندیش،اسطوره شناسی:دایرهالمعارف مصوّر اساطیر و ادیان مشهور جهان، ترجمهی رقیّه بهزادی، تهران،نشر علم،چاپ اوّل،۱۳۸۷