اشعاری درباره فعالیتهای قهرمانان انسانی وجود دارد. یکی از اینها، آقت، پسر پادشاهی به نام دانل بود که نام توراتی وی دانیل است، ولی بدون تردید، وی، همان فرد نیست. داستان بر حول محور کمانی میچرخد که توسط کوتهار و خاسیس صنعتگر ـ خدایان ساخته و به آقت جوان اهدا شده بود. آنات ایزد ـ بانو، در عرض کمان، پیشنهاد جاودانگی به وی میکند. به نظر میرسد که آقت در پاسخ به خواهش او، وی را به سخره میگیرد.
سرانجام، یک میرا چه خواهد داشت؟
سرانجام، سرنوشت پایانی یک میرا چه خواهد بود؟
لعاب (؟) بر سر من ریخته میشود
آهک بر سر من.
من مرگی هرانسانی را از میان میبرم،
اگر آن مرگ مرا بکشد
به عبارت دیگر من خواهم ساخت:
کمان… برای کمانداران است،
آیا زنان میتوانند با چیزی به مانند آن، شکار کنند؟
با رضایت و موافقت اِلْ، آنات مصمم میشود که برای گرفتن کمان از آقت، به زور متوسل گردد و سرانجام، با تبدیل یکی از یارانش به نام یاتپان، به یک عقاب، در این امر، پیروزی به دست میآورد. سپس، آنات به همراه سایر عقابها، بر بالای سر آقت به پرواز درمیآیند و یاتپان شیرجه میزند و آقت را میکشد.
لوحه سوم از قطحی هفت سالهای گفتگو میکند که در پی این جنایت رخ داد.
بعل طی هفت سال شکست خورد،
طی هشت سال سوار برابرها،
هیچ شبنمی و هیچ بارشی در کار نبود،
هیچ آبی برای آبیاری در ژرفای منابع نبود،
صدای دلنشین بعل شنیده نمیشد.
هنگامی که دانل مشغول رسیدگی به غلّه بیبرکت خود بود از مرگ پسرش آگاه شد. وی عقابهایی را که در بالا پرواز میکردند دید و دعا که بعل بال آنها را بشکند. وقتی عقابها فروافتادند، دانل بقایای بدن آقت را درون امعا و احشای سومول، یعنی مادر عقابها، یافت. در این لوحه که در واقع، پایان داستان به شمار نمیرود، ذکر شده است که دختر دانل برای یافتن دانل و گرفتن انتقام برادر میرود.
منبع : ریچارد کاوندیش،اسطوره شناسی:دایرهالمعارف مصوّر اساطیر و ادیان مشهور جهان، ترجمهی رقیّه بهزادی، تهران،نشر علم،چاپ اوّل،۱۳۸۷